همیشه یکی از انتقاداتی که به مدیران رسانه ملی وارد شده، پاسخگونبودن آنها بوده، اتفاقی که امروز هم شاهد آن هستیم، به این معنا که رئیس سازمانی به عرض و طول صداوسیما که بزرگترین رسانه کشور محسوب میشود و بودجهای هزاران میلیاردی دارد، برای شفافسازی در هیچ موردی حاضر به قرارگرفتن در مقابل میکروفن و دوربین نیست. سخنگویی هم برای پاسخدادن به ابهامات و پرسشها وجود ندارد. معلوم است که در این شرایط هر حدس و گمانی به یک شایعه میانجامد و شایعات تبدیل به باور میشوند؛ همه هم به ضرر سازمانی که باید مورد اعتماد و اطمینان مردم باشد. اما مصاحبه روزنامه شرق با رئیس سابق سازمان به بخشی از سوالات پاسخ داده و در عین حال روشن کرده که چرا روسا ترجیح میدهند در سکوت به کار خود ادامه دهند. سازمانی که مشخص است با مشکلات عدیده و جدی مواجه است، اما ارادهای برای حل و تغییر آن وجود ندارد. به این بخش از سخنان محمد سرافراز نگاه کنید: «نخستين كار اين بود كه اين بخش (وجود 3هزار مدیر در سازمان!) را اصلاح كنيم. در آن مرحله بيش از 750 پست مديريتي را در چند ماه كم كرديم، البته به اين معنا نبود كه مديران دچار مشكل شوند. چون ما به آنها 6 ماه مهلت داديم تا امكانات مديريتي مثل حقوق، خودرو و سرويسهايي که در اختيارشان بود را حفظ کنند، تا موقعيت کاري جديد پيدا کنند.» بعد میگویند «من گفتم رئيس سازمان 10، 20 خودرو نميخواهد و يكي كافي است. 5، 6 آبدارچي نياز ندارد و يکي کافي است. در مقايسه با بودجه صداوسيما اين موارد ناچيز بود، اما مهم بود كه ببينند سلوك رئيس صداوسيما چطور است. مثلا اينكه سكه بذل و بخشش نميكند و در هزينهها صرفهجويي ميكند.»
اینها مشکلاتی است که مستقیما به عزتالله ضرغامی برمیگردد. او حتی اگر بگوید این وضع را به ارث برده هم آن را اصلاح نکرده و اعتراضی هم به آن نداشته، چراکه مطلقا مطلبی درباره این شرایط باورنکردنی گفته نشده، البته آقای ضرغامی میتواند منکر این ادعاها باشد، اما در آن صورت هم باید به میدان بیاید و توضیح دهد که اگر این نیست، پس چیست. مثلا جایی که سرافراز میگوید: «در سال آخر رئيس قبلي صداوسيما، حقوق كارمندان بيش از 50درصد و حقوق بازنشستگان حدود 70درصد اضافه شده بود.» طبیعی است که جناب ضرغامی باید توضیح دهد بر چه مبنایی، یعنی در کدام دستگاه و کدام دوره حقوقها ناگهان 50 تا 70درصد اضافه شده که ایشان چنین تصمیمی گرفتهاند، آن هم درحالیکه شرایط اقتصادی دولت و کشور را میدانستهاند، آن هم درحالیکه همیشه بابت کمبود بودجه در مضیقه بودهاند و میدانستهاند بخش عمده بودجه صرف حقوق و مزایای هزاران کارمند سیما میشود که نسبتی با خروجی این مجموعه ندارد. آقای سرافراز از کمکردن تعداد شبکهها، حذف بیمخاطبها و تلاش برای کیفیکردن برنامهسازی میگویند. تصمیمات استراتژیکی که در زمان خود هم با استقبال و تایید مخالف و موافق روبهرو شد. اما چه اتفاقی افتاد که دوباره همه چیز به روز اول بازگشت؟ جز این است که سعی بر نگهداشتن پستهای مدیریتی و بالا نگهداشتن بودجه بوده؟ این گفتوگو پر از نکات جالب و البته دردناک است. شاید بهعنوان آخرین مورد بخواهیم به توضیحات ایشان درباره لیست ممنوعالتصویرها اشاره کنیم. محمد سرافراز میگوید: «مشكلي كه اتفاق افتاد، اين بود كه مثلا بايد فهرست شفاف و روشني از هنرمندان و كارشناساني كه ممنوعالورود و ممنوعالفعالیت بودند، وجود ميداشت كه وجود نداشت. چيزهاي پراكندهاي بود که شامل چندهزار نفر ميشد! وقتي ريز ميشويم، ميبينيم به يك يا چند نفر برميگردد كه آنها كارشان را درست انجام نميدادند، حالا با هر انگيزهاي كه داشتند. فهرست منسجمي نداشتند و وقتي من درخواست فهرست كردم، فهرستي چندهزار نفري را دادند که برخي از آنها هم از دنيا رفته بودند.» آیا لازم است برای توصیف شرایطی که بر سازمان حاکم است، حرف دیگری هم بزنیم؟ مدیران امروز سازمان حاشیهای دارند که بر این وضع ابراز کنند، یا سکوت میکنند که معنایش تداوم همین وضع موجود است؟