رسول بهروش روزنامهنگار
بر اساس مصوبهای که اخیرا از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی تصویب شده، از این پس نمایندگانی که سه دوره پیاپی در مجلس حضور داشتهاند حق نامزدی در انتخابات را ندارند. البته این مصوبه نیازمند تأیید نهایی شورای نگهبان است، اما فارغ از سرنوشت آن، میتوان گفت ارایه چنین طرحهایی همچنان نشاندهنده منطق کمیتگرا و محدودیتساز ماست؛ تفکری که بیاعتنا به کیفیت بدون مرز، صرفا بهدنبال تعیین کف و سقف و بازی ریاضی با مفاهیم اساسی است. نمونه روشنتر این ماجرا در مورد قانون منع بکارگیری بازنشستهها هم دیده شد. این قانون که اجرای آن حاشیههای بیشماری به همراه داشته، مستقیما فاکتور سن و سال را نسبت به کیفیت و مهارت در اولویت نشانده و بر این باور است که هیچ مدیر سالمندی نمیتواند کارایی لازم را در اداره امور کشور داشته باشد. چنین مقرراتی به بهانه جوانگرایی اجرا میشود، اما گذشته از بیم منتجشدن آنها به «آقازادهگرایی»، این پیام ناخوشایند را هم به جامعه منتقل میکند که افراد پیر فقط به درد نشستن در پارکها و بوستانها میخورند، درحالیکه لزوما اینطور نیست. وقتی کسی همچنان از مهارت و توانایی کافی برخوردار است، چرا باید به بهانه اعداد مندرج در شناسنامهاش فیلتر شود و از چرخه کار کنار برود؟ البته که حضور نسل جدید خوب و لازم است، اما همانطور که همه جوانها شایسته نیستند، ادامه کار تمام مدیران پا به سن گذاشته را هم نباید اضافی و بیفایده دانست.
ماجرای نمایندگی مجلس هم همین است. نه اینکه از عملکرد مجلس فعلی یا ادوار گذشته رضایت کافی وجود داشته باشد، اما بههرحال مادامی که مردم تصمیم دارند به یک نفر اعتماد کنند و او را به پارلمان بفرستند، قیود کمی و عددی نباید این حق را از آنها بگیرد و به تغییر گزینه ناچارشان کند. با تصویب این قانون، یک محدودیت تازه به حق اختیار مردم در انتخابات افزوده میشود و دایره گزینش آنها را تنگتر از قبل میکند. اصلا فرض کنیم یک نفر 12سال نماینده مردم حوزهاش بوده و در این مدت واقعا عملکرد خوبی هم داشته است؛ در اینصورت چرا باید او را کنار بگذارند؟ گاهی طرح و تصویب قوانینی از این دست، این شائبه را به وجود میآورد که نگاه عدهای به شغل و منصب و مسئولیت در کشور، شبیه این است که اگر یک نفر برای مدتی بر سر مسئولیت بود، حالا نوبت فرد دیگری است که بیاید و جای او را بگیرد. این درحالی است که آدمها متناسب با مهارت و اثرگذاریشان باید به کار گرفته شوند. «شایستگی» تنها فیلتر قابل قبول برای یک جامعه پویا و رو به جلو است و در این میان فاکتورهای دیگر مثل سن، جنس، سابقه، قومیت و مذهب نباید دخیل شود. جامعه ایرانی پیشتر نیز تاوان اجرای چنین طرحهایی را داده است؛ درست مثل قانون بازنشستگی اجباری فوتبالیستهای 27ساله که فقط مرحوم ناصر حجازی را در دوران اوج از سنگر تیم ملی بیرون کشید و یک بدنامی تاریخی برای مجریان وقت بهجا گذاشت. حالا بگذریم از اینکه مجلس، آنقدرها هم «حجازی» ندارد!