لابد اصل ماجرا به گوشتان خورده که؛ مهناز افشار به حرفهای سخنگوی کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس درباره تغییر قانونی سن حداقلی برای ازدواج دختران واکنش تندی نشان داد. خلاصهاش اینکه حسن نوروزی گفته بود ازدواج در سن پایین، کمتر طلاق میگیرند و در زایمان مرگومیر کمتری دارند و کلا زندگی بهتری خواهند داشت. افشار هم پاسخی داده بود که تا وقتی دردهای زنانه را نچشیدهاید، نمیتوانید دربارهشان نظر قطعی بدهید. این نماینده مجلس هم کوتاه نیامده و پاسخی داده که «آیا خانم افشار که درد زایمان و دوره قاعدگی را برای بنده مدنظر قرار میدهند، تا به حال ۵۰۰ ضربه شلاق با کابل برقی در یک روزه خوردهاند که درخصوص مقوله درد، بنده را متهم به ندانستن میکنند.» و توضیحاتی درباره علت مخالفت با تغییر قانونی سن ازدواج که موضوع این نوشته نیست.
در مقام دفاع از گفته مهناز افشار نیستیم که خودِ استاد، زبان غرایی دارند و از پس هر سخنی برمیآیند و به وکیل و وصی هم هیچ نیازی ندارند. موضوع تغییر سن قانونی ازدواج و استدلالهای هر دو طرف ماجرا هم همانطور که گفته شد، سوژه این نوشته نیست، بلکه موضوع اصلی این سبک برخورد با گفتهها و اظهارنظرهاست؛ آیا کسی که به دلیل مبارزات انقلابی کابل برقی خورده، مجاز است درباره هر نوع دردی نظر بدهد. آیا کسی که درد زیادی کشیده، به دردسنج مجهز شده و میتواند با توجه به حالات خودش درباره میزان بقیه دردها حرف بزند؟ اصلا به قول نسل قبلی، انقلاب کردیم، کابل خوردیم که آزادی اظهارنظر و بیان داشته باشیم و بتوانیم درباره آینده کشور و بچههای ایران تصمیم درست بگیریم. نمیشود کسی را به چنین دلایلی منکوب کرد. از این یک نمونه گذشته، درباره ابراز نظر چند روز پیش فائزه هاشمی هم چنین هجمه و استدلال سست و مضحکی بیان شده بود که باید بروی زیر دست داعش تا بدانی داعش چیست و... رفقایی که اینجور مواقع رگ گردنتان باد میکند و مکلف میدانید که پاسخ دهید، بدانید که این جنس ابراز نظر و اینکه ما میدانیم و تو نمیدانی و باید بروی و بچشی تا بدانی، خیلی شیوه به فنا رفتهای برای بحث است. دلیل بیاورید، منطقی باشید و سعی کنید با استدلال به دیگران حرف حق را بفهمانید و نه با هجمه و توهین و زور...