الناز پیشقدم| «رفع مسأله کودکهمسری نیاز به کار فرهنگی دارد. مسأله کودکهمسری فراتر از تصویب قانون نیاز به یک کار فرهنگی دارد، تا دیدگاههای خانوادهها را برای این موضوع آماده کند. اسلام هیچ تاکیدی بر ازدواج در سن پایین و به اصطلاح کودکهمسری ندارد، بلکه با تاکید دین اسلام فردی که به بلوغ جسمی، عقلی و فکری رسیده و توانایی یک زندگی مشترک را دارد، میتواند ازدواج کند.» این چند سطر بخشی از گفتههای حجتالاسلام والمسلمین حیدریزاد امامجمعه نقده است؛ پیش از او نیز روحانیون سرشناس و ائمه دیگر جمعه انتقاداتی نسبت به کودکهمسری مطرح کردند که با واکنش بسیار مثبتی در فضای مجازی روبهرو شد، به همین منظور و با توجه به اهمیت این موضوع سعی کردهایم در این یادداشت به این مسأله با رویکرد روانشناختی بپردازیم. شاید همه ما حتی برای یک بار از اطرافیان، حین درددل کردن راجع به زندگی زناشوییشان شنیده باشیم که «همسرم عین یک بچه است!» یا «رفتارهای بچگانه شوهرم مرا دیوانه کرده است». همه این گلایهمندیهایی که میشنویم یا حتی گاهی خودمان در دل یا برای دیگری بر زبان میآوریم، نشان از آن دارند که خامی در رفتارهای یک بزرگسال، ما را به یاد کودکان میاندازد. فیالواقع گلایهمندی راجع به عدمپختگی در رفتار یک زن یا یک مرد بهعنوان همسر، به ما این نکته را خاطرنشان میکند که بلوغ روانی از اساسیترین الزامات یک رابطه دونفره پایدار است. در راستای تایید این مسأله، اگر رابطه دوستی دو کودک را درنظر آوریم، در خواهیم یافت که توانایی تجزیهوتحلیل مسائل عمیق و پیچیده انسانی را ندارند و رابطهشان به بازی و انجام تکالیف و مسائل دنیای کودکی محدود شده و پس از مدتی ممکن است از هم گسسته شود. قطعا همه ما دوستان بسیاری در دوره دبستان یا مقاطع بالاتر داشتهایم که این روزها از آنها خبر چندانی نداریم یا اگر هم مطلع هستیم، رابطهمان به یک سلام و احوالپرسی بسیار ساده رسیده است؛ زیرا پیش رفتن به سمت دوره بزرگسالی و رشد مغز، تفکر و باورها سبب آن میشود تا بعضی افراد را که تا همین چندین سال پیش، به آنها علاقه داشتیم و آنان همصحبت و همبازیمان بودند، کنار گذاشته و اشخاص جدید مناسبتری را جایگزین سازیم. این اتفاق به خوبی ما را از این مسأله آگاه میسازد که روابط طولانیمدت و پایدار با افراد، نیازمند ثبات در طرز تفکر و رفتار است، بدان معنا که به یک شکل کلی از عقاید و رفتارها رسیده باشیم و بتوانیم با افراد متناسب با سبک و سیاق خودمان روابط عمیقتری برقرار کنیم؛ اگرچه که ممکن است بعضی از ما دوستانی را از سنین دبستان تا حال، با خود به همراه آورده باشند که این موارد جزو استثنائات در روابط محسوب میشوند و قطعا آن اشخاص، بین آن همه همکلاسی، خصلتهای سازگارانه یا مشابهی با خصلتهای ما داشتهاند، که در غیر این صورت، هرگز از فیلتر درونی ما در بزرگسالی رد نمیشده و کنار گذاشته میشدند. همچنین که انسان در سیر رشد روانی خود، دو نوع اصلی از طرز تفکر را پشتسر میگذارد. ابتداییترین این دو، همان طرز فکر دوران کودکی است که در آن، کودک قادر به درک و فهم مسائلی است که آنها را میبیند، لمس میکند و به نوعی آنها را به تجربه درمیآورد. زمانی که آرامآرام به سمت بزرگسالی پیش میرود، خواهد توانست چیزهایی را بفهمد که با حواس پنجگانه، قابل درک و پذیرش نباشند. او از این پس میتواند جهان و معانی رفتارهای سایر انسانها را تحلیل کرده، در خلوت خود به اندیشههای عمیق بپردازد و برای زندگیاش طرحریزی کند.
اگر کمی دقت کنیم، درمییابیم که این سبک از فکر کردن در زندگی زناشویی، نقش مهمی را باز میکند و قطعا فرد برای ازدواج، باید به سنین این نوع از تفکر رسیده باشد. قدرت حل مسأله نیز از همین جا سرچشمه میگیرد. با توجه به این خصلت، زن و مرد باید بتوانند راجع به مشکلات و گرههای پیشآمده در زندگی، با یکدیگر به گفتوگو نشسته، راههای مختلف را بررسی کرده و در پایان بهترین آنها را برگزینند که انجام این مراحل برای یک کودک، چندان مقدور
نخواهد بود.