شماره ۴۴۶ | يکشنبه 16 آذر 1393
صفحه را ببند
چهار «خنده» بلند

|   مصطفی مستور|

دلم تنگ می‌شود، گاهی
برای حرف‌های معمولی
برای حرف‌های ساده
برای «چه هوای خوبی!»/ «دیشب شام چه خوردی؟»
برای «راستی! ماندانا عروسی کرد.»/ «شادی پسر زایید.»
و چقدر خسته‌ام از «چرا؟»
از «چگونه»!
خسته‌ام از سوال‌های سخت، پاسخ‌های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ‌های تند
                دلم تنگ می‌شود، گاهی
برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوه داغ»
سه «روز» تعطیلی در زمستان
چهار «خنده» بلند
و
پنج «انگشت» دوست‌داشتنی.
برگرفته از کتاب
«و دست‌هایت بوی نور می‌دهند»

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهد شد.

تعداد بازدید :  262