حسین علیشاپور آوازخوان است. آوازخوانی که بیسروصدا کار خودش را انجام میدهد. او خواندن آواز به شیوه اصفهان را نیز نیک میداند. صدیق تعریف، رضوی سروستانی، منوچهر همایونپور و حسین عمومی از دیگر اساتیدی هستند که علیشاپور نزد آنها درست خواندن را آموخته است. او اخیرا در همراهی با استاد کیهان کلهر کمانچهنواز شهیر ایرانی در قونیه ترکیه به اجرای برنامه پرداخت. علیشاپور در آخرین تجربه موسیقاییاش بناست در نقش امام حسین(ع) در اپرای عاشورا همراهی کند. گفتوگوی «شهروند» با علیشاپور را درباره این تجربه بخوانید.
نحوه خواندن اشعار و ترانهها در اپرا چه تفاوتی با خوانندگی به روش معمول دارد؟
صدای خواننده در اپرا در خدمت نقش است به بیان دیگر صدای خواننده در خدمت «لیبرتو» نوشته شده است. درست به همین خاطر خواننده در کارهای اپرا باید انسانی که به نقش او را میخواند در ذهن خود مجسم کند، باید خود را به جای او قرار دهد و با همان دغدغه و نزدیک به همان حس و حال نقش خود را بخواند. اگر قرار باشد خواننده اپرا همانطور که در سایر کارهایش به خواندن میپردازد بخواند کاری که ارایه داده اپرا نام نیست.
شما در اپرای شمس و مولانا و حافظ حضور داشتید اما در ورژن عروسکی اپرای عاشورا حضور نداشتید چرا؟
اپرای عاشورا زمانی اجرا شد که من هنوز با آقای عبدی آشنا نشده بودم اما اینبار فرصتی فراهم شد تا در کنسرت عاشورا حضور داشته باشم. میخواهم از آقای غریبپور هم یادی کنم. ایشان کارگردانی هر سه اپرا را بهعهده داشتند و واقعا زحمت کشیدند.
شما از جمله آن دسته از خوانندگان موسیقی ایرانی هستید که بیشتر اجراهایتان معطوف به حوزه ساز و آواز است. به علاوه در کارهای منتشرشده هم معمولا به سمت فضاهای چندصدایی حرکت نمیکنید و اگر هم پیچیدگی در کارهای آوازیتان هست آن را در عین سادگی عیان میکنید، بنابراین تجربه حضور در کارهایی که بهزاد عبدی آهنگسازی کرده با بقیه فعالیتهایتان و البته با فضای موردعلاقهای که در موسیقی میپیماید متفاوت است. این کار بهجز تعداد نوازندهای بالا و ارکستر 120 نفره، 13 نفر سولیست دارد. چه فاکتوری در کارهای بهزاد عبدی شما را به همکاری با او تشویق میکند؟
یکی از مهمترین ویژگیهای بسیار مهم بهزاد عبدی آن است که در عین شناخت موسیقی ارکسترال موسیقی ایرانی را هم میشناسد. او نوازنده سهتار است و به موسیقی ایرانی و دستگاههای موسیقی ما آشناست. به علاوه از پس کارهای ارکسترال هم به خوبی برمیآید. لازم است به علاقه شخصی که به آقای عبدی دارم هم اشاره کنم. من به کار عبدی اعتقاد دارم و به همین خاطر در کارهای او حضور دارم.
قضاوت شما در مورد ابعاد موسیقایی کاری مثل اپرای عاشورا که در دسته موسیقی آیینی قرار میگیرد چگونه است؟
من فقط در مورد ابعاد موسیقایی کار صحبت میکنم. اپرای عاشورا یک تجربه قوی ارکسترال است. در این پروژه به خوبی از ظرفیتهای موسیقی ایرانی در ارکستر بزرگ استفاده شده است. در اپرای حافظ و مولانا هم این اتفاق افتاده است. به علاوه باید بگویم عبدی از آن دست آهنگسازانی است که با مطالعه دست به قلم میبرد. او برای اپرای عاشورا تمهای بسیار خوبی از نوحههای سنتی و قدیم ایران گرفته و آنها را به بهترین نحو در این کار مورد استفاده قرار داده است. بحر طویل آخری که در این کنسرت خوانده میشود تنها یکی از مثالهایی است که در مورد استفاده هوشمندانه بهزاد عبدی برایتان مطرح کردم.
پرسش بعدی من از شما معطوف به حوزهای است که در آن بیشترین فعالیت را داشتهاید. شما بهعنوان یک خواننده آواز ایرانی بهتر از من میدانید که خوانندگان آواز ما تا همین چنددهه پیش مناجات خوانهای درجه یکی بودند. حتی برخی از کسانی که ردیف موسیقی را فراگرفتند به سمت خواندن مناجات به صورت تخصصی گرایش پیدا کردند. مرحوم جواد ذبیحی از جمله همین افراد است. به نظر شما چه اتفاقی افتاده که موسیقی ایرانی در وضع امروزی قرار گرفته است؟
در نوحهخوانیهای اخیر عاشورا و مسائلی از این دست تقریبا به شوخی گرفته شدهاند. به قدری سطح کارها از سوی تعدادی از نوحهخوانها پایین آمده که جای هیچ حرفی را باقی نمیگذارد. در چنین شرایطی کارهایی مثل اپرای عاشورا سطح سلیقه مخاطب را بالا میبرند. میپرسید چرا؟ میگویم به آن خاطر که کار عالی نوشته شده و از سوی دیگر براساس باورهای مستحکمی به فرجام رسیده است. هر دوی این عوامل باعث میشوند مخاطب موسیقی آیینی را در چنین فضایی تجربه کند. به نظر من تکرار چنین کارهایی بسیار مثمربهثمر خواهد بود چرا که در یک جریان ساری و جاری چون عاشورا صورت گرفته و به علاوه از فن و دانش موسیقای برخوردار است. چنین کارهایی فخامت قضیهای را که برای مردم ایران قابل احترام است تضمین میکند. این تجربهها باعث میشود حادثه عاشورا بهعنوان یک دغدغه بزرگ و فخیم به خوبی مطرح شود.
با توجه به اینکه به وضع موسیقی آیینی رسیدیم میخواهم به تاثیراتی که در گذشته موسیقی مذهبی روی ترانههای خوانندگان میگذاشتند اشاره کنم. در آن روزگار داریوش رفیعی که از خوانندگان موسیقی ایرانی بود تصنیف زهره را با الهام از نوحههای مرسوم خواند. اما امروز وضع برعکس شده و این نوحهخوانها هستند که از موسیقی خوانندگان پاپ این طرف یا آن طرف آبی استفاده میکنند. چرا؟
کاری که به پای آن زحمت و عقیده صرف شود جای خود را در میان مردم پیدا خواهد کرد. اما اگر قرار باشد به واسطه هر نوع موسیقی (تفاوت نمیکند در چه ژانر و دستهای از انواع موسیقی) مخاطب را گول بزنید، توفیق دراز مدتی نصیبتان نخواهد شد. تنها راه این است که کار را به صورت پایهای و درست ارایه دهید تا مخاطب شما را پیدا کند. وضع امروزی را میشود دقیقا با متن مطابقت داد و در موردش قضاوت کرد.
آیا میشود امیدوار بود اپرای عاشورا با بنمایهای که از موسیقی ارکسترال دارد و به زبان جهانی موسیقی نزدیک است، مثل ارکسترهایی که برای حضرت مسیح به روی صحنه رفتهاند با توفیق جهانی همراه باشد یا قرار است مثل گذشته در آرشیوها خاک بخورد؟
هنرمندان تلاش خودشان را میکنند اما آنچه موجب توسعه هر اثری در هر شعبه از شعبات مختلف هنر میشود آن است که اثر خلق شده حمایتی ورای کار هنرمند را پشتسر خویش احساس کند. «اپرای عاشورا» اگر در ایران بماند هیچ اتفاقی برایش نخواهد افتاد. کارهایی به این شکل نیازمند حمایت از طرف حاکمیت هستند. حالا باید منتظر بمانیم و ببینیم وسایل معرفی کار فراهم میشود یا نه!