رضا نامجو| نام بهزاد عبدی شاید برای نخستینبار به خاطر آهنگسازی در اپرای عروسکی مولوی بر سر زبانها افتاد. عبدی در همراهی با ارکستر 120نفره البرز به رهبری کنسرت سهراب کاشف اپرای عاشورا را با 13خواننده امروز و یکشنبه (15 و 16 آذرماه) در برج میلاد روی صحنه میبرد. بسیاری از کسانی که در حوزه موسیقی فعال هستند یکی از برگهای برنده عبدی را آشناییاش با هر دو نوع موسیقی کلاسیک غربی و سنتی ایرانی میدانند. او که در حوزه موسیقی فیلم هم سالهاست فعالیت میکند در سال ۱۳۸۸ سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را برای موسیقی فیلم «آل» دریافت کرده است. گفتوگوی «شهروند» با این آهنگساز را بخوانید.
حالا که قرار است اپرای عاشورا اینبار بدون عروسک روی صحنه برود، میخواهم نظر خودتان را در مورد دلایل خوب شنیده نشدن اپرای عاشورا بدانم
بهنظر من تنها دلیلش انتشار و تبليغ بد بود در همان موقع هم یادداشتی در اینباره نوشتم و گفتم من و آقای غریبپور کاری در حد استاندارد جهانی ساختیم اما آن کار در حد یک محله هم پخش نشد. به نظر من کارهای مذهبی خودشان صاحب دارند، ما فقط اجراکنندگان کار صاحبان اثر هستیم. احساس مىكنم با اپرای عاشورا بدرفتاری کردند. به این کار بیحرمتی شد. این کار حد و اندازه بالایی داشت و از خیلی از آثاری که در ژانر مذهبی نیستند مىتوانست بهتر ديده شود اما چون بار مذهب را به دوش خودش میکشید کمتر دیده شد.
شمس و مولانا به نسبت با اقبال خوبی مواجه شد اما اپرای عاشورا اجراهای چندانی را هم پشتسر نگذاشت چرا؟
شاید به این خاطر که کارهایی که پیش از این در حوزه موسیقی مذهبی تولید شده بودند آثار چندان در خوری نبودند. شاید مردم فکر میکنند قرار است بروند و در اپرای عاشورا و فقط روضه بشنوند.
وقتی کارهای عبدی شنید شد اتفاقا سطح کار شما مشخص شد. شاید گوش مخاطب عادت کرده است...
به نظر من دلیل مهمی است.
به نظر میآید اپرای عاشورا از وجوه مختلفی در مقایسه با اپراهای دیگری که ساختهاید سختتر است...
بله از لحاظ درك موقعيت و بيان محتواى اثر سختتر بود. از نظر ملودى و اركستراسيون همچنين ساختار پيچيده ريتمها كمى پيچيدهتر ديگر اپراهاى ساخته من است.
چرا اصراری هست که همیشه در کارهای شما خوانندههای کلاسیک و خوانندههای آواز ایرانی در کنار هم قرار بگیرند؟
من این کار را نکردم. اپرای ایرانی خودش این خاصیت را دارد. ما باید بپذیریم که مکتب اپراى ایرانی یکی از گونههای موجود در جهان است. میخواهم در اینجا از برخی از دوستان موزیسین گلایه کنم. برخی از آنها وقتی کار را شنیدند گفتند اپرا نيست و هزار دليل بىمحتوا و خارج از دانش.
در صورتی که نمونههایی که آنها نامش را میبردند اپراهای ایتالیایی بودند. اما صحبت ما بر سر اپرای ایرانی است. این اپرا مختصات مخصوص به خودش را دارد. در این اپرا نقشهای منفی اشتلمخوانی مىكنند (همان رسيتاتيو) بنابراین از خواندن آواز خبری نیست. نقشهای مثبت همیشه آواز میخوانند. تمام اپراهایی که من کار کردهام این ویژگی را دارند. در این اپرا دامنه صوتی نمایانگر شخصیت نیست، گویش و بیان خواننده نمایانگر شخصیت است. خوانندگان چه شيوه كلاسيك و چه شيوه سنتى اگر نقش منفى مىخوانند بايد رسيتاتيو بخوانند.
باید بپذیریم مخاطب ایرانی با اینگونه از موسیقی آشنایی کاملی ندارد...
اینطور نیست. تعزیه نمونه کامل اپرای ایرانی است. منتها من سعی کردم این کار را با ابزار موسیقی جهانی ارایه دهم. من از شیوه کلاسیک استفاده نکردم. تمام تلاشم این بود که از توانایی خوانندههای کلاسیک استفاده کنم نه از شیوه کلاسیک. خوانندههای کلاسیک در این کار نمیخوانند. آنها از تواناییهایشان در جهت اشتلمخوانی استفاده میکنند.
در اپرای عاشورا در مقایسه با دو اپرای دیگر (حافظ و مولانا) کار تا حدودی سختتر بود چرا که در اینجا صحبت بر سر کار کردن روی موسیقی آیینی است. چگونه از پس این کار برآمدید. انگار در این اپرا تقسیم شخصیتها به سیاهوسفید شارپتر است.
دقیقا. الان اگر یک خارجی برای دیدن اپرا بیاید با خوانش خواننده و نه دامنه صدایی متوجه میشود کدامیک ایفاگر نقش مثبت است و کدامیک ایفا کردن نقش منفی را بهعهده دارد. درواقع ما مثبت و منفی را با تنور و باس نشان ندادیم. آقای غریبپور لیبرتو را که کار نمایشنامه را ایفا میکند به من دادند. لیبرتو میتواند شعر نباشد اما معمولا هست. از اینجا به بعد کار آهنگساز آغاز میشود. من این لیبرتو را با موسیقی دراماتیزه میکنم. تمام ضربات و کششوکنش و واکنش را با موسیقی انجام دادم و آقای غریبپور براساس موسیقی تولید شده کار را روی صحنه برد.
اما چیرگی موسیقی بیشتر از تئاتر است...
طبیعی است چون اپرا یعنی همین. این ماجرا اصلا نباید به نفع تئاتر مصادره شود. اپرا نمایشنامه صدادار است. مثلا اپرای فلوت سحرآميز موتسارت 100 بار کارگردانی شده اما موسیقی آن واحد است. اپرای عاشورا موسیقی و متن واحدی دارد. اما ممکن است یک نفر بیاید روایت دیگری از اپرای عاشورا را اجرا کند. آقای غریبپور با توجه به امکانات موجود و وسع جامعه اپرا را به صورت عروسکی اجرا کردند. ممکن است با بهبود امکانات بشود کار را زنده اجرا کرد. با این وجود اپرای مولوی همیشه این صدا را خواهد داد. مگر اپرای فلوت سحرآمیز موتزارت عوض شد؟ قطعا نه! اما 10هزار اجرا از آن به روی صحنه رفته است.
به نظر شما پرداختن به المانهای موجود در عاشورا در چه شرایطی میتواند به بهترین نحو توسط آهنگساز ارایه شود؟آقای غریبپور بهعنوان کارگردان در این بین چگونه عمل کرد؟
در ابتدا باید این خواست وجود داشته باشد تا امروز خیلیها نخواستهاند به این موضوع بپردازند. در اپرای عاشورا نگاه استاد غریبپور طغیان و عصیان علیه ظلم است، بنابراین ما در متن به خیلی از موضوعات نمیرسیم. حتی شهادت امام حسین(ع) فقط با موسیقی بیان میشود نه با متن. این طغیان امام حسین (ع) علیه ظلم است، شورش هستی است و همینجاست که باز این چه شورش است آغاز میشود. آقای غریبپور محتشم را از زمان حال به واقعه کربلا برده. شمر میگوید: تا حسین کشته نگردد به سنان و شمشیر.... و محتشم از زمان حال میرود و به او میگوید: کن واهمه از عذاب داور! محتشم نمیخواهد تاریخ را عوض کند اما دلش میخواهد این کار را انجام دهد. حتی در بخش آخر هم صحنهای بسیار زیبا توسط استاد غریبپور خلق شده که در آن شمر با اسبش میخواهد برود و امام را شهید کند اما محتشم جلوی او میرود و میخواهد متوقفش کند. او میخواهد تاریخ را عوض کند. خلق این لحظات دراماتیک از دست کارگردانی مثل آقای غریبپور برمیآید. من هم در مقام آهنگساز تمام تلاشم را کردم تا به این المانها بپردازم.
چیدمان سازیتان را به چه صورتی انتخاب کردهاید تا بتوانید المانهایی را که به برداشت شما و آقای غریبپور نزدیک هستند با موسیقی ارائه دهید؟
من سعی کردم موسیقی جهانى و موسیقی ايرانى را كه احساسی است با هم تلفیق کنم به همین خاطر از موسیقی کلاسیک غربی و دستگاهی ایرانی به صورت توامان استفاده کردم. این کار چندان ساده نیست. اگر این کار را بشنوید خواهید دید مایههای نوا، چهارگاه، همایون، دشتی و... در کار وجود دارند. این آمیختگی کار سختی بود. آقای غریبپور متن را به من دادند و من سعی کردم با ارکستراسیون تمام حالاتی را که در سوال به آنها اشاره کردید مورد توجه قرار دهم و آنها را در اختیار مخاطب بگذارم. طغیان در اینجا نتیجه یکسری تفکر است. تمام تلاشم این بود که موسیقی بتواند متن و حس موجود در آن را بیرون بکشد تا کارگردان با فراغ بال کار کند اما نمیتوانم به صورت تفکیک شده بگویم کدام ساز چه نقشی را ایفا کرد. شاید هیچکس نتواند این را بگوید. بهعنوان مثال ترومبون که معمولا برای لحظههای خشم و جنگ به کار میرود در برخی از مواقع عاشقانه حرکت میکند. این ساز در لحظه آمدن «عمرسعد» خشمگین عمل میکند اما وقتی امام میآیند حضور ترومبون عاشقانه است. به نظر من بار تراژیک ماجرا من و مخاطب را بیشتر جذب میکند. هر موقع خودم اپرای عاشورا را میشنوم بىاختيار اشک میریزم.