شهروند| حالا دیگر از آن شیطنتها و سربههواییها خبری نیست و وحید برای خودش مرد جاافتاده و دنیادیدهای شده است. بیشتر عمرش را در غربت گذرانده و برای همین هربار که بخواهد کسی را نفرین کند، میگوید غربت نصیبت شود. 17-16سال بیشتر نداشته، راهی استانبول میشود و یکسالی را آنجا میماند و وقتش را با خریدوفروش پوشاک میگذراند تا اینکه در یک دورهمی به پیشنهاد یکی از دوستان راهی هلند میشود اما شرایط طوری پیش میرود که نمیتواند و از آنجا راهی کانادا و درنهایت انگلیس میشود و حالا سالهای طولانی است که در لندن زندگی میکند. «سنوسالی نداشتم که زندگی در غربت نصیبم شد. ناراضی نیستم و خدا را شکر زندگی خوبی دارم اما دوری و تنهایی سختترین بخش زندگی در کشوری دیگر است.» وحید حالا خانه و ماشین و شغل خوبی در لندن دارد و از رفاه خوبی برخوردار است؛ اگرچه خانه و ماشینی هم در ایران خریداری کرده تا وقتی به ایران میآید، خانهای داشته باشد و میهمان کسی نباشد. «زندگی در خارج از کشور به همین راحتی نیست و سختیهای خودش را دارد. هم کار میکردم و هم درس میخواندم و این درحالی بود که حامیای هم نداشتم و باید از پس زندگیام برمیآمدم.» پدر وحید خیلی زود آنها را تنها گذاشته؛ زمانی که هنوز 45سالگی را تمام نکرده بود و برای همین وحید معتقد است همین مسأله باعث شده زود بزرگ شود. «پدرم هنوز 45سال را تمام نکرده بود که بر اثر سکته فوت کرد و در آخرین لحظه من در کنارش بودم و به نظرم هیچ چیز سخت دیگری جز آن لحظه را نمیشود تجربه کرد. وقتی پدرم آخرین نفس را کشید، احساس کردم خواب وحشتناکی میبینم و نمیخواستم باور کنم که برای همیشه پدرم را از دست دادهام اما چون باید به خانوادهام دلگرمی میدادم، سعی کردم تمام غمم را درون خودم نگه دارم و پشتوپناه خانوادهام باشم.» وحید حالا مهندس شناختهشدهای است و اگرچه دور از خانواده زندگی میکند اما همیشه حواسش به خانواده بوده. «من عاشق سفر هستم و بیشتر دنیا را دیدهام، البته همیشه از این خشنودم که همه جای ایران را هم دیدهام. هربار که به ایران میآیم، شروع به سفر میکنم و تمام شهرهای ایران را دیدهام. زیباییها و جاذبههای ایران را هیچ جای دنیا ندارد؛ این را به جرأت میگویم چون به جز مصر و هند همه کشورها را دیدهام. کاش قدر ایران و زیباییهایش را بدانیم. یکی از زیباییهای ایران معماری بینظیر آن است که به راحتی از کنار آن میگذریم و گاهی بیرحمانه با آن برخورد میکنیم، درحالی که هنوز بعد از سالها در انگلیس میشود خانههای صدساله را دید که درونش زندگی میکنند و هنوز اصالتش را حفظ کردهاند.» ورزش یکی از علایق وحید است، برای همین ورزشکردن یکی از برنامههای روتین و همیشگی اوست و برای همین هنوز تناسباندامش را حفظ کرده است. «یکی از مواردی که میبینم و دلم به درد میآید، ماشینهای تکسرنشین تهران است. چرا ما اینهمه بیرحم شدهایم و با شهرمان نامهربانیم؟ در لندن شما ماشین تکسرنشین نمیبینید و بیشتر نقاط شهر طرح ترافیک است و بیشتر شهروندان از مترو و وسایل رفتوآمد عمومی استفاده میکنند. چرا ما فرهنگهای سایر کشورها میآوریم اما درست و بجا از آنها استفاده نمیکنیم و تنها بخشهایی که دوست داریم را اجرایی میکنیم؟» رانندگیکردن در ایران برای وحید کار سختی است و هربار که در خیابانها و اتوبانهای تهران رانندگی میکند، از این متعجب است که چرا رانندگان تابلوها و علایم رانندگی را نادیده میگیرند. «علایم و قوانین رانندگی برای حفظ نظم و سلامت خود رانندگان است و هنوز نمیدانم چرا ما اینهمه بینظمی را شاهدیم؟ جریمههای راهنمایی و رانندگی وسیلهای هستند برای سربهراهکردن افرادی که قانون را نادیده میگیرند، البته در همه جای دنیا اینگونه است اما گویی در ایران جریمهها هم جوابگو نیست.» وحید ایران را پر از پتانسیلهایی میداند که هر کشوری یکجا از همه آنها برخوردار نیست و متاسفانه ما این سرمایه را به دست خود هدر میدهیم. «ما همیشه یاد گرفتهایم دیگران را مقصر مسائل بدانیم و اشتباهات را به هر نحوی که شده، به پای کمکاری یا بیتوجهی دیگران بگذاریم و این اشتباهترین کار است؛ کاش یاد بگیریم از خودمان شروع کنیم و اشارهمان در هر مسألهای حتی آلودگی شهرمان به سمت خودمان باشد و این سوال را بپرسیم که تو چه کاری برای شهرت از دستت برمیآید؟»