امام موسی صدر جملهای دارد که من آن را برایتان میخوانم. مصاحبهکننده از او میپرسد، «شما در لبنان در حال تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان هستید، آیا این فرقهگرایی نیست؟» یعنی سوال این است که آیا این شقی از آن دوگانه نیست؟ مصاحبهکننده به نظر فرد باهوشی است؛ میگوید، «ما تصوری که از شما داریم، یک روحانی سکولار است». سوال این است که این مجلس، مجلسی دینی است، در ساختار این مجلس، بحثهای دینی، موج میزند و اساسا ذاتش دینی است. آیا این فرقهگرایی نیست؟
این مصاحبه در تاریخ 5/6/ 1969 منتشر شده است. پاسخی که امام موسی صدر میدهد، این است: «نه، من به سکولاریزم اعتقادی ندارم؛ من در این چارچوب، اساسا به سکولاریزم اعتقاد ندارم. یعنی در چارچوب الگوی شهروندی. اگرچه برخی تصور میکنند که مردود شمردن بحث فرقهگرایی به معنای پذیرفتن سکولاریزم است، اما چنین تصوری نادرست است.
چراکه میتوان فرقهگرایی و سکولاریزم را یکجا مردود دانست.» امام در اینجا میخواهد از این دوگانه فرار کند. حتما میدانید که در حوزه اندیشه، ما تا زمانیکه نتوانیم پایگاه سومی درست کنیم، نمیتوانیم از دوگانه عبور کنیم. مثل این میماند که بخواهیم هر دو پای خود را از زمین بلند کنیم؛ نمیتوانیم، مگر اینکه دستمان را به زمین بگذاریم. یعنی امام باید در جای دیگری ایستاده باشد تا بتواند این دو را کنار بگذارد.
امام در ادامه میگوید: «و در کنار آن میتوان از رهاوردهای دین و نتایج مثبت آن بهره گرفت، بیآنکه به آثار منفی فرقهگرایی و فروپاشی جوامع مبتلا شد.» یعنی راهحل ایشان داخل دین است.
فرقهگرایی منفی
امام در جای دیگر، این جمله را میگوید: «فرقهگرایی منفی این است که فرقه خود را دیواری آهنین قرار دهیم که ما را از دیگران جدا کند.»
فرقهگرایی برای حفظ خودش، اعضای خودش را زندانی میکند، یا غیرخودش را میکشد. چون با غیرخودش نمیتواند کنار بیاید؛ لذا یا باید دیگران را حذف کند، یا باید دور خود و اعضای خودش، حصار بکشد. راه سومی وجود ندارد. یعنی یا باید منزوی باشد، یا باید با دیگران بجنگد. برای همین است که میبینید فرقهگراها در ابتدا منزوی هستند و بعد با دیگران میجنگند. امام موسی صدر به دنبال این است که شیعیان لبنان نه منزوی باشند و نه بجنگند؛ اما در سیستم سیاسی هم حضور داشته باشند. این قسمت از سخنان امام جالب است که در ادامه سخن قبل میگوید: «چنین کاری - یعنی انزوا و جنگیدن برای حفظ خود- از دین صحیح مردود است.» یعنی تصریح دارد که با این قسمت مخالف است. جالب است که در ظاهر بهنظر میرسد ایشان متناقض سخن میگوید. از طرفی تکثر را به شدت میپذیرد و از طرف دیگر، مذهب را میپذیرد. یعنی اتفاقی در ذهن او رخ داده که این اتفاق، شاهکاری است و به نظر میآید همان راهحلی است که ما به آن محتاجیم.
به این جمله امام توجه کنید که در سال 1962 بیان کرده است: «اگر تعدد فرقهها باعث جدایی یا ضعفی در جامعه شود، بیتردید خطری برای کشور بهشمار میرود. اما اگر این تعدد درنهایت منجر به تبادل و تجارب تمدنها شود، به منزله نیرویی برای کشور است.»
دین انسانساز، نه انسانسوز
ایشان جملهای دارد در مورد جامعه لبنان که «تنها سرمایه لبنان، انسانش است»؛ یعنی نفت و چیزهایی از این قبیل ندارد. تنها سرمایه لبنان، انسانش است و این انسانها را نباید در آتش فرقهگرایی ذوب کنیم. باید این سرمایه را حفظ کرد. یعنی امام متوجه بوده است که از یک طرف باید دین را حفظ کرد و از طرفی دیگر این دین نباید انسانسوز باشد؛ بلکه باید انسانساز باشد. سخن امام این است که فرقهگرایی از هر جهت، منفی است. امام تکثر را میپذیرد، اما احزاب اکثریتی را نقد میکند. اینها از شاهکارهای امام موسی صدر است. یکی از جملههای امام این است: «دولت باید آسمانی باشد نه دولت دینی». منظور از آسمانی بودن، مقدس بودن آن نیست؛ منظورش این است که باید فراتر از دعواها باشد. منظورش از دولت دینی نیز، دولت فرقهای است. در جای دیگری میگوید، دولت نباید حتی دولت اکثریتی باشد: «دولت اگر نماینده اقلیت باشد، ظلم آشکاری در حق اکثریت است؛ و اگر نماینده اکثریت باشد، سرنوشت اقلیت چه خواهد شد؟» اینها حرفهای کاملا درستی است؛ پس دولت نباید فرقهای باشد؛ نه اکثریتی باشد و نه اقلیتی. در ادامه میگوید: «دولت نباید نماینده اکثریت یا اقلیت باشد، دولت باید نماینده منافع عموم باشد». جالب اینجاست که امام، ناسیونالیسم را هم رد میکند. نماینده عموم بودن به این معنا نیست که دولت، ایدئولوژی جدیدی را پیدا کند به نام ملیگرایی.
دین درست را باید
از میوهاش شناخت
با دقت در سخنان امام، به این میرسیم که فهمی که امام موسی صدر از دین داشته، با فهم ما از دین متفاوت است.
ایشان بحث بسیار مهمی دارد. همانطور که بسیاری از محققان میگویند درخت را باید از میوهاش شناخت، امام هم معتقد بود دین درست را باید از میوهاش شناخت. وقتی میوه درختی تلخ است، یعنی آن درخت هم تلخ است. ایشان میفرماید دین درست باید به مردم خدمات دهد؛ راه را از چاه نشان دهد. میوه دین درست، سواد و نظم است؛ کمشدن فقر، بیاخلاقی و بداخلاقی است. چنین جامعهای، دین درستی دارد؛ چراکه انسانهای درستی را تربیت میکند. حرف امام این است که ما احتیاجی به استدلال نداریم؛ ما باید دین را در خدمت جامعه بگذاریم؛ آن وقت باید ببینیم که چند مرده حلاج است؛ بقیه چیزها را رها کنید. اینکه شما فلان چیز را میفهمید، بهمان چیز را نمیفهمید و ... با اینها کاری نداریم. بنابراین نظر امام این بود که مهمترین وجه دین، نه وجه کلامی و چیزهای دیگر است؛ بلکه خدمت اجتماعی است که انجام میدهد.
در ادامه میگوید: «دین درست، پیروان خودش را منزوی نمیکند و آنان را به رها کردن فعالیتهای اجتماعی و خدمات عمومی فرا نمیخواند؛ بلکه عکس این قضیه درست است. زیرا تقرب به خدا، در منطق دین، در راه خدمت به خلق است». لذا اگر دینی، پیروان خود را منزوی کرد، دین درستی نیست؛ همچنین دین را باید در خدمت به خلق جستوجو کرد. امام اینطور ادامه میدهد که «هدف ما، بهبود سطح زندگی شیعیان است، تحقق آرزوهایشان، تحقق شکوفایی و غلبه بر عقبماندگی است». اگر دین ما بتواند شیعه را از این معضلات خلاصی بدهد، دین
درستی است.