شماره ۴۴۳ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۲ آذر
صفحه را ببند
در ستایش دموکراسی انجمنی

بحثی را تحت عنوان سبک زندگی مسلمانی در جامعه متکثر از نگاه امام موسی صدر آماده کرده‌ام. دلیل انتخاب این بحث اتفاقی است که درحال حاضر، در جهان درحال وقوع است. این اتفاق، نزدیک شدن آدم‌ها و تفکراتشان، بدون قرابت زمانی و مکانی است. جهان بسیار کوچک شده است و همه انسان‌ها درحال نزدیک‌تر شدن به یکدیگر هستند. لذا جهان به مثابه یک جامعه کوچک در نظر گرفته می‌شود که افراد حاضر در این جامعه، دارای عقاید و باورهای مختلف هستند و معنی آن این است که این جهان، متکثر است و این تکثر، ویژگی اصلی این جامعه است. یکی از معضلاتی که تئوریسین‌ها در باب زندگی در جامعه متکثر مطرح می‌کنند، معضل«دین» است. آنها می‌پرسند چطور فردی می‌تواند با یک باور دینی که خود را بر حق و یقینی می‌داند و دیگران را باطل فرض می‌کند، در یک جامعه زندگی کند.
بعد از اتفاقی که در 11 سپتامبر افتاد و برج‌های دوقلو را منهدم کردند، سخنرانی بسیار مهمی در نروژ برگزار شد و یکی از مدعوین،‌ هابرماس بود. این سمینار به مناسبت بزرگداشت خود ایشان بود. در این سمینارها، به مدعوین نمی‌گویند که در باب چه چیزی سخن بگو بلکه می‌گویند از آنچه که خود فکر می‌کنی مهم است، صحبت کن. صحبتی که‌ هابرماس مطرح کرد، سخن بسیار مهمی بود؛ تحت عنوان «بازگشت دین به حوزه عمومی». محتوای این سخنرانی چگونگی حفظ جامعه از رادیکال‌شدن بود. این سمینار در ‌سال 2004 برگزار شد. امام موسی صدر در لبنان، درگیر همین بحث بود؛ جامعه‌ای چند فرهنگی و متکثر. امام صدر با ابتکار خودش یک سری ایده‌ها و راه‌حل‌هایی به ذهنش رسیده و وارد این حوزه بسیار مهم شده بود.
جامعه متکثر
ابتدا لازم می‌بینم توضیحی در باب جامعه متکثر ارایه دهم. دو جمله در باب ایضاح معنی جامعه متکثر آماده کرده‌ام؛
«جامعه متکثر، یک واحد فرهنگی - سیاسی- اجتماعی خاصی است که از گروه‌های قومیتی- زبانی- مذهبی متفاوت و متمایز تشکیل شده است». این یکی از مشخصه‌های این نوع جوامع است که حالت موزاییکی دارند.
عبارت دوم این است که:  
«درون این واحد سیاسی، شکاف‌های فرهنگی و هویتی خاصی وجود دارند که خرده‌فرهنگ‌های موجود، هرکدام، خطوط قرمز، باور‌ها، علایق و درخواست‌های بعضا غیرقابل جمع با یکدیگر دارند». یعنی هرکس از یک حد خاصی بر باورهای خودش بیشتر اصرار بورزد، لاجرم با جامعه به تضاد می‌رسد.
دوآلیته رادیکالیزم و سکولاریزم
تقریبا در دانش سیاسی، علوم‌اجتماعی و رشته‌هایی مثل حقوق عمومی، دو تصویر رایج از رابطه دین و جامعه متکثر وجود دارد. اگرچه این دو تصویر، تا 1990 جزو تئوری‌های رایج در دنیا بود. این دو تصویر عبارتند از این‌که جامعه متکثر، تنها دو راه پیش روی خود دارد؛ یا باید در تنور فرقه‌گرایی بیفتد و نتیجه‌اش، خشونت مذهبی است؛ یا این‌که مجبور است سکولاریزم را بپذیرد؛ و به تبع آن، مجبور است دین را خصوصی کند. یعنی آن را به داخل خانه‌ها ببرد و فضای عمومی را از ادبیات دینی تخلیه کند. این دو راه، پیشنهاد‌های مهمی برای تحلیل راه‌های پیش‌ روی جامعه متکثر بودند. یعنی می‌گفتند نمی‌توان جز این دو راه، راه دیگری را برگزید. یکی رفتن به سوی فرقه‌گرایی است، یعنی تکیه بیش از حد عاطفی و اعتقادی بر باورهای فرقه‌ای که طبیعتا به منازعه و رابطه‌ای از جنس خشونت می‌انجامد. این همان رادیکالیزم است. یعنی همان چیزی که امروز در خاورمیانه می‌بینیم.
بهترین بد‌ها
چون محققان و اندیشمندان رشته‌های سیاست، حقوقدان‌ها و جامعه‌شناسان، رادیکالیزم را خطرناک می‌دانستند، گزینه دوم، یعنی سکولاریزم را توصیه می‌کردند. حرفشان این بود که درست است سکولاریزم، دین را در حوزه عمومی سرکوب می‌کند و از این جهت خشونت نیز دارد، اما حداقل موجب نمی‌شود که مذهبی‌ها یکدیگر را بکشند. یعنی سرکوب دین یا همان خشونت سکولاریزم، کمتر از خشونت فرقه‌گرایی است؛ بنابراین، بهترین بد‌هاست. درواقع شما نه در سکولاریزم، آزادی عمل دارید- چرا که حوزه مذهب، سرکوب می‌شد- و نه در فرقه‌گرایی.
جالب این است که امام موسی صدر با این معضل مواجه بوده است. من در یکی از مصاحبه‌هایی که ایشان با یک مجله انجام داده بود، این نکته را دریافتم. ایشان در این باب سخن گفته بود که آیا ما باید یکی از دو گزینه رادیکالیزم یا سکولاریزم را بپذیریم، یا راه‌حل سومی را می‌توان پیدا کرد؟ امام موسی صدر، معتقد بود که باید راه‌حل سومی را پیدا کرد؛ آن چنان که‌ هابرماس نیز چنین راه‌حلی را پیدا کرده بود. یعنی راهی که از دوگانه سکولاریزم و رادیکالیزم بتوانیم فرار کنیم.‌ هابرماس توصیه‌هایی در این باب دارد. من نمی‌خواهم به این توصیه‌ها بپردازم. اما به گفتن این نکته اکتفا می‌کنم که ایشان سعی دارد قرائتی بی‌طرفانه از دموکراسی ارایه دهد، اما سرانجام سعی می‌کند که مسائل مذهبی را با تکیه بر قواعد سکولار حل کند. یعنی درواقع، باز هم ترجیحات‌ هابرماس، ترجیحات سکولار است. دوستان می‌توانند متن این سخنرانی را از سایت‌های نروژ پیدا کنند البته تحت عنوان «دین در عرصه عمومی» هم ترجمه شده است.
دوگانه بدیل
در ادبیات اخیر، یک دوگانه بدیلی ساخته شده که به‌نظر می‌آید امام موسی صدر هم به این سمت، متمایل شده است؛ این دوگانه می‌گوید که می‌توان از میان این یا آن (سکولاریزم یا فرقه‌گرایی)، هر دو را کمی به حاشیه راند و دوگانه یا راه دیگری را دنبال کرد.  این دوگانه جدید به این صورت است که در آن، دین ورزی هست، اما فرقه‌گرایی نیست؛ در آن دموکراسی هست، اما دموکراسی سکولار نیست. امروزه این نوع دموکراسی‌ها را تحت عنوان «Consensus democracy» می‌شناسند که در فارسی به دموکراسی انجمنی یا توافقی ترجمه شده است. بنابراین در چنین تئوری‌هایی، دین‌ورزی هست، اما حکومت دینی نیست. یعنی جامعه، دینی است؛ دین‌ورزی وجود دارد و مردم هم با دیدگاه‌های دینی در آن جامعه و سیاست حضور دارند، اما حکومت، تابلوی دینی ندارد. نظام‌ها یا جامعه، دموکراتیک است، اما دموکراسی اکثریتی نیست بلکه سهمیه‌ای است. دوستانی که علاقه‌مند هستند درکی از دموکراسی‌های انجمنی داشته باشند، می‌توانند به کتاب مدل‌های دموکراسی یا
patterns of democracy اثر آرند لیچپارت (Arend Lijphart)، قوی‌ترین تئوریسین معاصر دموکراسی انجمنی مراجعه کنند.
من تعجب می‌کردم که امام موسی صدر از کجا به چنین تئوری‌هایی رسیده و چطور به اینها پل زده است. در هر صورت می‌خواهم بگویم ادبیات امام در این زاویه قرار دارد؛ یعنی گسستن از دوگانه سکولاریزم – فرقه‌گرایی و فرار از اقتدارگرایی با ماندن در دموکراسی، اما به‌عنوان یک مسلمان. این شیوه‌ای است که امروز ما به آن نیازمندیم. یکی از مشکلاتی که دولت نوری مالکی پیدا کرد یا قفل‌هایی که در جاهای دیگر منطقه به‌وجود آمد توسط این کلید گشوده خواهد شد.

 یکی از معضلاتی که تئوریسین‌ها در باب زندگی در جامعه متکثر مطرح می‌کنند، معضل«دین» است. آنها می‌پرسند چطور فردی می‌تواند با یک باور دینی که خود را بر حق و یقینی می‌داند و دیگران را باطل فرض می‌کند، در یک جامعه زندگی کند.

 تقریبا در دانش سیاسی، علوم‌اجتماعی و رشته‌هایی مثل حقوق عمومی، دو تصویر رایج از رابطه دین و جامعه متکثر وجود دارد. اگرچه این دو تصویر، تا 1990 جزو تئوری‌های رایج در دنیا بود. این دو تصویر عبارتند از این‌که جامعه متکثر، تنها دو راه پیش روی خود دارد؛ یا باید در تنور فرقه‌گرایی بیفتد و نتیجه‌اش، خشونت مذهبی است؛ یا این‌که مجبور است سکولاریزم را بپذیرد؛ و به تبع آن، مجبور است دین را خصوصی کند.

 هابرماس، سعی دارد قرائتی بی‌طرفانه از دموکراسی ارایه دهد، اما سرانجام سعی می‌کند که مسائل مذهبی را با تکیه بر قواعد سکولار حل کند. یعنی درواقع، باز هم ترجیحات‌ هابرماس، ترجیحات سکولار  است.

 در ادبیات اخیر، یک دوگانه بدیلی ساخته شده که به‌نظر می‌آید امام موسی صدر هم به این سمت، متمایل شده است؛ این دوگانه می‌گوید که می‌توان از میان این یا آن (سکولاریزم یا فرقه‌گرایی)، هر دو را کمی به حاشیه راند و دوگانه یا راه دیگری را دنبال کرد.  این دوگانه جدید به این صورت است که در آن، دین ورزی هست، اما فرقه‌گرایی نیست؛ در آن دموکراسی هست، اما دموکراسی سکولار نیست. امروزه این نوع دموکراسی‌ها را تحت عنوان «Consensus democracy» می‌شناسند که در فارسی به دموکراسی انجمنی یا توافقی ترجمه شده است. بنابراین در چنین تئوری‌هایی، دین‌ورزی هست، اما حکومت دینی نیست.


تعداد بازدید :  554