مجتبی دلیر روانشناساجتماعی
اینروزها اعتماد میان شهروندان شهر من کمرنگتر از همیشه شده است. میگویم میدان انقلاب. میگوید بیا بالا. اما بعد میگوید امکان دارد من از این کوچه بروم و شما این دو قدم (100 قدم) تا میدان را پیاده بروید؟ چیزی نمیگویم. میگویم میدان هفتتیر پیاده میشوم، میگوید 1500 تومان میشود! میگویم مسیرم است همیشه 1000 تومان میدهم. چیزی نمیگوید. میگویم پایاننامه شما در حد کارشناسیارشد است معدل ترم قبلتان چند بود؟ چیزی نمیگوید. میگوید برای اینکه مطمئن باشی گوشیات اصل است از نمایندگیاش بخر. بعدش هم سایتی هست که میتوانی اصل بودن آن را چک کنی! چیزی نمیگویم. میگوید میدانید در تبلیغ ماکارونی فلان از ماکارونی بهمان استفاده شده! چیزی نمیگویم. میگوید استاد فلان دانشگاه هستم. میگویم تا بهحال شما را در آنجا زیارت نکردهام. چیزی نمیگوید. میگویم حالا که عازم سفر هستید خانه را به همسایه روبهرو بسپارید. میگوید طرف خودش معلوم نیست چیکاره است؟! چیزی نمیگویم. میگویم کارم به فلان اداره افتاده است. میگوید خدا به دادت برسد از امروز و فرداها! میگویم ماشینت را فردا به من قرض میدهی؟ بهانه میآورد. چیزی نمیگویم. میگوید پیرمردی را دیدم که خرید کرده بود رفتم کمکش کنم، انگار دزد دیده بود! چیزی نمیگویم. میگوید زمانه عوض شده نمیشود به کسی اعتماد کرد. میگویم آدم نمیتواند به چشمهای خودش هم اعتماد کند!
راستی قصه پُر غصه شهر من از کجا شروع شد؟ سروکله بیاعتمادی از کجا پیدا شد؟ از بالا رفتیم دوغ بود قصه بیبیام دروغ بود...؟ گویا قصه با دروغ شروع شد که کارمان به اینجا رسید. دروغ گفتیم و شنیدم که کلاغه به خونش نرسید. پس ما هم دروغ گفتیم... ولی چرا به خواستههایمان نرسیدیم؟! در آموزههای مذهبی آمده که دروغ کلید تمام گناهان است. از منظر روانشناختی دروغ دو نوع است. دروغی که فرد به خودش میگوید و دروغی که به دیگران میگوید. در این یادداشت با دروغ نوع اول کاری نداریم. اما دروغ اخلاقی یا دروغ گفتن به دیگران باعث بیاعتمادی میشود و بیاعتمادی امنیت روانی را از بین میبرد و این سرآغاز تمام مشکلات بین افراد جامعه است. دروغ، دروغ است، کوچک و بزرگ هم ندارد. برای پنهانکردن یک دروغ کوچک باید هزار دروغ بزرگ و کوچک بگوییم که میشود هزارویک دروغ! وقتی دروغ گفتیم و اعتماد از بین رفت، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. از آن به بعد همیشه نگران این هستیم که آیا پیامی که دریافت کردیم واقعیت دارد یا دروغ است. به همین دلیل است که خیلیها دوست دارند نشانههای رفتاری فرد دروغگو را تشخیص دهند و دروغگو را از چهرهاش بشناسند. متاسفانه برخی افراد بهقدری در دروغ گفتن مهارت دارند که خودشان هم دروغ خود را باور میکنند. تشخیص نشانههای رفتاری دروغگویی به اندازهای دشوار است که دستگاههای بهاصطلاح دروغسنج نیز قادر به تفکیک واقعی دروغگو و راستگو نبوده و نتایج آنها فاقد اعتبار علمی است. به هر حال، وقتی که دروغ در لباس راست رفت، همه کارهایمان وارونه میشود. راستمان دروغ و دروغمان راست میشود. آنوقت به کدامیک میتوان اعتماد کرد؟ به راست یا دروغ وارونه؟ شاید شنیده باشید که روزی دروغ و راست تصمیم گرفتند برای شناکردن به دریا بروند؟ آنها با هم به کنار ساحل رفتند. وقتی به ساحل رسیدند راست لباسهایش را درآورد و در آب پرید. اما دروغ حیلهگر لباسهای او را پوشید و فرار کرد و تا راست از آب بیرون بیاید دور دنیا را گشت. از آن روز همیشه راست عریان و زشت است، اما دروغ در لباس راست با ظاهری آراسته نمایان میشود و حتما شنیدهاید که «دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز...» ممکن است با این پیشفرض دروغ بگوییم که رابطهمان با دیگران بهتر شود اما دروغ مهلکترین سم برای هر رابطهای است. اولین گام در هر ارتباط موفقی اعتماد متقابل است و دروغ اعتماد و اعتبار را از بین میبرد. اعتماد بنیادین زیربنای اعتماد اجتماعی است. اعتماد بنیادین نگرشی نسبت به خود و دنیای اطراف است که بر رفتار و اعمال ما اثر میگذارد و این فکر را تقویت میکند که افراد و امور جهان قابل اعتمادند. این نوع اعتماد را روانکاو مشهور اریک اریکسون مطرح کرد. اریکسون برای رشد انسان 8 مرحله قایل شد که اولین مرحله در نظر او مرحله «اعتماد در برابر بیاعتمادی» است. در این مرحله، نوع رابطه با نوزاد میتواند اعتماد یا بیاعتمادی او را نسبت به محیط بنا نهد که در دورههای بعدی زندگی نیز ادامه پیدا میکند. نوزادی که نیازهایش بهموقع برآورده شود، حس اعتماد را پرورش میدهد. اگر کسی فاقد این نوع اعتماد باشد، به هیچعنوان ظرفیت پرورش اعتماد اجتماعی را پیدا نخواهد کرد. بنابراین، اساس اعتماد در خانه و خانواده و بهویژه در روابط اولیه مادر- فرزند شکل میگیرد. بعدها که کودک بزرگتر شد، نحوه رفتار والدین بر گسترش اعتماد به دیگران تأثیر میگذارد. وقتی قولی داده میشود ولی به آن عمل نمیشود، بیاعتمادی شکل میگیرد. مادری که به کودک خود میگوید، اگر فلان کار را انجام دهی، فلان کار را برایت انجام میدهم... وقتی به قولش عمل نمیکند، اعتبارش را از دست میدهد. از آن به بعد دیگر کودک نسبت به مادرش بیاعتماد خواهد شد و این مقدمه بیاعتمادی کودک به دیگران در آینده را فراهم میکند. به قول معروف، خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج.
اعتماد اجتماعی یا اعتماد به غریبهها بهتدریج و از طریق تعامل افراد با یکدیگر بهوجود میآید و درنهایت منجر به انتفاع کل جامعه میشود. اعتماد اجتماعی باعث افزایش فعالیتهای داوطلبانه، نوعدوستانه و کمکرسانی شده و از طریق ایجاد زمینههای مساعد، همکاری بین افراد جامعه را تسهیل میکند. بنابراین افزایش اعتماد اجتماعی باعث افزایش سرمایههای اجتماعی میشود. اعتماد و اعتبار داشتن افراد نزد یکدیگر زمینهساز رفتارهای سالم شهروندی و دستیابی به جامعه و شهر سالم است. ما اغلب نقش محوری دیگران در بهزیستیمان را نادیده میگیریم. اما پیوندهای اجتماعی حامی سلامت ما هستند. نتایج پژوهشها نیز نشان میدهد که افراد دارای روابط اجتماعی بهتر بیشتر عمر کرده و کمتر دچار حملات قلبی یا سرطان میشوند. همچنین احتمال ابتلا به اضطراب و افسردگی در ایشان کمتر است. حتی کمتر دچار سرماخوردگی میشوند. باید به یاد داشته باشیم که ماهیت روابط ما با دیگران تعیینکننده سلامت یا کسالت، نیکبختی یا بدبختی ما است. بهطور خلاصه، جامعهای که اعتماد اجتماعی در آن رنگ باخته باشد، مهمترین متغیر سرمایه اجتماعیاش را از دست داده و جامعهای که سرمایهاجتماعیاش را از دست داده باشد، برخورداری از تمام منابع و ثروتهای مادی کرهزمین هم جبرانکننده فقدان مذکور نخواهد بود.