اگر فقط براساس ظاهر رفتارهاي مشابه داوری كنيم، شايد همه مثل يكديگر باشند و یک معنا دهند، ولي هنگامي كه به ريشه رفتارها ميپردازيم به كلي گوناگون خواهند شد، حتي اگر در ظاهر مشابه باشند. براي نمونه دو نفر در مسابقه بوكس رفتاري متفاوت از دو نفري دارند كه در خيابان به جان يكديگر ميافتند. هرچند ظاهر ماجرا در هر دو مورد زدن مشت به يكديگر است. ولي دو بوكسور پيش از مسابقه با هم خوشوبش ميكنند و پس از مسابقه نيز يكديگر را در آغوش ميگيرند. فرق ميان چاقوي پزشك در اتاق جراحي با چاقوي يك لات در خيابان كه حواله ديگران ميشود از زمين تا آسمان است. هر چند هر دو چاقو هستند و بدن را شکاف میدهند.
آنان كه با ادبيات آشنا هستند ميدانند كه ضربالمثل معروف «چوب استاد به ز مهر پدر» نزد دانشآموزان قديمي بسيار شناخته شده بود و حتی برای تمرین خط درشت بهعنوان سرمشق داده میشد. دركي كه دانشآموز از تنبيه استاد و معلم داشت، از مهر پدري كمتر نبود. نه معلم براساس كينه يا بيماري و علاقه به زجر دادن ديگران دانشآموز را تنبيه ميكرد و نه دانشآموز كينهاي از معلم به دل ميگرفت. آن تنبيه به معناي امروزي خشونت نبود. هرچند ظاهر آن مشابه رفتارهاي خشن است، ولي مهمتر از ظاهر آن دركي است كه طرفين ماجرا از اين رفتار داشتند. در هر حال فرهنگ و روزگار تغيير كرده است. ديگر كسي حاضر به پذيرش نمايش تنبيه حتي با اهداف خيرخواهانه نيست. بنابراين آنچه امروز و در ظاهر بهعنوان رفتار خشن ميبينيم، حكايت از همان واقعيت امر خشن ميكند. خبري كه در روزهاي گذشته منتشر شد، حاكي از آن است که:
«در چند روز گذشته، در کلاس پایه هفتم یکی از مدارس همدان، یکی از دانشآموزان توسط معلم تنبیه شد و متاسفانه به درخواست معلم تعداد دیگری از دانشآموزان نیز در تنبیه او مشارکت کردند. به دنبال این اتفاق مدیر و معاون آموزشی این مدرسه برکنار شدند و معلم خاطی به حالت تعلیق درآمد و هر سه نفر به هیأت تخلفات اداره کل آموزش و پرورش معرفی شدند.»
روشن است كه هدف از اين رفتار تربیت دانشآموز نبوده است. زيرا هيچگاه تنبيه يك نوجوان را حتي اگر با هدف تربيت باشد به دانشآموزان ديگر نميسپارند. اين رفتار به معناي دقيق خشونت و كينهورزي و تحقير كردن است که نه تنها هيچ اثر تربيتي ندارد، سهل است كه عوارض منفي رواني و تربيتي نيز دارد.
بهرغم اين واقعيات، همچنان شاهد آن هستيم كه هرازگاهي اتفاقات مشابه در آموزش و پرورش رخ ميدهد و اخبار آن موجب بازتاب منفي در جامعه ميشود. ترديدي نيست كه آموزش و پرورش و اصولاً هر محيط مشابه ديگري بينياز از مقررات انضباطي نيست، ولي اين مقررات بايد شفاف و در دسترس عموم باشد و اجراي آن نيز به دقت تضمين شود. از اين رو پيشنهاد ميشود كه هرازگاهي و به مناسبت همین رویدادها، همه يا بخشي از اين مقررات انضباطي و تنبيهي را در اختيار افكار عمومي قرار دهند تا بيش از اين دچار مشكل نشويم و اگر هم مواردي از اين نوع ديده شد، همه بدانند كه عوارض و تبعات آن چيست؟ به طور قطع بايد فرض كنيم كه معلم و مديران برکنار شده در جريان اين واقعه نيز اگر به دقت از تبعات اقدام خود مطلع باشند، بعيد است كه چنين رفتاري را مرتكب شوند. شايد آنان برحسب فرهنگ گذشته عمل كرده و درك دقيقي از تحولات و نيز مقررات نداشتهاند.