سعید اصغرزاده روزنامه نگار
سانسور یا خودسانسوری مسأله این است! و چه خوب است که هیچکدام از ما، نه هاملتیم و نه ویلیام شکسپیر! با این مقدمه لابد فهمیدید که میخواهم سوال کنم که چرا همه ما ناخواسته در دام خودسانسوری افتاده و اسباب هلاک خود را مهیا میسازیم. اصلا بگذارید یک جور دیگر بگویم، ما داوطلب خودسانسوری میشویم، همانطور که داوطلب امری خیر میشویم. مثلا همانطور که صدقه میدهیم. البته بهقول دکتر سارا شریعتی (در مراسم رونمایی از کتاب منهای فقر علامه محمدرضا حکیمی) صدقه را مانند شهروندان ممالک توسعهیافته در جهت مشارکت در رفاه و بهبود زندگی سایر شهروندان فرودست جامعه نمیدهیم، بلکه به نیت رفع بلا از سر خود و خانواده خود آن را میدهیم... حالا هم سانسور و خودسانسوری ما حکایتی از این دست شده است. ما سانسور میکنیم چون احساس میکنیم بلایی در کمین است. و خودسانسوری میکنیم حتی اگر بلایی در کمین نباشد. آنهم در جایی که سانسور وجود ندارد. خودسانسوری محدود کردن دایره آزادی بیان توسط فکر شما و نه یک نیروی خارجی است. در خودسانسوری هیچ عامل بیرونی شما را از بیان مطالب باز نمیدارد بلکه خود شما هستید که چنین میکنید. سانسور به یک تعبیر روشی برای خردهگیری و ریزبینی، به منظور تحریف، محدودسازی و نظارت از مفاهیم و موارد آگاهیدهنده برای مخاطبان است که به خاطر اعمال سلیقههای فردی، گروهی، مذهبی، دینی، قومی، ملی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عملی میشود. تعریف دیگر که تا حدی مبتنی بر رویکرد نسبی- اما تخصصی- است، تعریف «میشل فاوست» دانشمند و نظریهپرداز معاصر آمریکایی است که بیشترین پژوهشها را در زمینه آسیبشناسی ارتباطات و مسأله سانسور انجام داده است. فاوست درباره سانسور مینویسد: «سانسور، عملیهای است با انگیزههای سیاسی که بیشتر در فرآیند گیرندگی و دهندگی پیام صورت میگیرد، و درواقع محتوای آن را تحریف میکند.» خودسانسوری گونه دیگری از سانسور است که از دیدگاه فاوست زیرمجموعهای از سانسور دانسته میشود. اما چه باور کنید و چه نکنید، آنچه دورهای سانسور یا خودسانسوری میشده، در دورهای دیگر نمیشده! یا نخواهد شد. (البته واضح و مبرهن است که نگارنده حفظ اصول اخلاقی بر مبنای کرامت انسانی و حفظ اطلاعات مربوط به صیانت از کشور را در هر برههای ضروری و لازم میانگارد) حرف سانسور که میشود حیفم میآید از پراگ و بهار پراگ و نویسندههای چک ننویسم. بگذارید از کتاب تنهایی پرهیاهو برایتان بگویم. این کتاب داستان شخصیتی است به نام هانتا که کار او خمیر و سوزاندن کتابها، دستههای گل، آثار نقاشی و هنری است. شخصیتی که همه روزهای هفتهاش، حتی روزهای تعطیلیاش، با همین کار میگذرد اما او کارگری است که با سایر کارگران همرشته و همکار خود متفاوت است. او کتابهای نفیس و ارزشمند را به منزل میبرد و با آنان زندگی میکند. همه جای خانه، محل کار و مغز او پرازکتاب و داستان و اندیشه است. او کارگری است که برای خمیرکردن کتاب، رویهای خاص و منحصربهفرد دارد و درنهایت پس از 35سال زندگی عاشقانه با کتاب و کلمه وقتی پای تکنولوژی و دستاوردهای نوین به میان میآید، او مجبور به استعفا و رفتن است اما او نمیرود. او خودش در دستگاهی که کار خمیرکردن کتابها را انجام میدهد، مینشیند و دگمه سبز را میفشارد و خود را خمیر میکند. او خود را سانسور میکند... در داستان مونولوگ زیبایی وجود دارد؛ «اگر کسی میخواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدمها را زیر پرس میگذاشت، ولی این کار فایدهای نمیداشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل میشود... تفتیشکنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند...» که اشاره به ممنوعیت کتابها و خفقان فرهنگی ِ دورهای از زندگی نویسنده دارد. نویسنده داستان بهومیل هرابال حکایت جالبی دارد: بهسال 1914 درسرزمین چک امروز به دنیا آمد. در سالهای 1935 تا 1939 دانشکده حقوق را گذراند و در 1948 دکترای حقوق گرفت، ضمن آنکه دورههایی، در سطح دانشگاهی، در فلسفه، ادبیات، و تاریخ هنر را نیز گذراند . با وجود این، هرابال، با این سطح سواد غنی، در شروع جستوجوی شغل از مدرک و سابقه تحصیلیاش استفاده نکرد و به یک سلسله مشاغل، به گفته خودش، جنونآمیز رو آورد: کارگر راهآهن، مسئول خط و راهنمایی قطارها، نماینده بیمه، دستفروش دورهگرد اسباببازی و کارگر ذوبآهن که بعد از تصادف و تحمل جراحتی شدید در این شغل، به کار در کارگاه جمعآوری و بستهبندی کاغذهای باطله پرداخت. سایه همین تجارب متعدد وی در مشاغل متعدد در این کتاب گسترده است. داستانهایش سانسور شدند، توقیف شدند و بعد از هر بار چاپ غیررسمی ظرف یک یا دو ساعت به اتمام رسیدند. نام او حالا فخر کشورش است... شاید قدری پراکندهگویی کردم. میخواستم بگویم که خودسانسوری اگر بر مبنای اهداف سنجیده و علایق ذهنی نباشد، تبدیل به ریاکاری میشود. مثلا اقوام و خویشان در وایبر گروه تشکیل دادهاند و همه متشخص و اتوکشیده و با سلام و صلوات. بعد خانومها گروه تشکیل دادهاند و فراکسیونی با لایهای دیگر. و بعد آقایان آمدهاند و حیاط خلوت تشکیل دادهاند و بعد... این خودسانسوری و حجب و حیا و ریاکاری و... ملغمهای است که میتوان داوطلبانه به مقابلهاش رفت. بروید....