شهروند| نمایشگاه آثار احمد خلیلیفرد، هنرمند با سابقه عرصه نقاشی که با سبک خاص خود نگاهی به بالا و ماورای زندگی روزمره و عادی دارد تا 11 آذرماه در گالری والی ادامه دارد. او که اینبار نگاهی هم به مسأله کوبانی و مبارزه این مردم داشته، از نوستالوژیهایش و دلیل روی آوردنش به هنر نقاشی میگوید. خلیلیفرد معتقد است که نقاشی ترسیم آرزوهای یک هنرمند است. 17 اثر این هنرمند اینبار با ابعادی تازه و نگاهی متفاوت به نمایش گذاشته شدهاند. آنچه میخوانید گفتوگوی این هنرمند با روزنامه «شهروند» است.
سبک شما اغلب دارای نگاهی خاص و عرفانی است، چطور شد که در این نمایشگاه کوبانی را بهعنوان یک جریان روز مدنظر قرار دادید؟
با توجه به اینکه هر نقاش در یک دوره زمانی مجموعهای از کارهایش را به نمایش میگذارد من نیز بعد از چندسال یک نمایشگاه انفرادی گذاشتم که روش، طرز بیان و نوع استفاده از تکنیک و حتی اندازه تابلوها در ان کمی متفاوت از آثار گذشته است. بهطورحتم آنچه تغییر نکرده طرز تلقی من نسبت به جهان هستی است. موضوعات من همچنان عارفانه، حماسی، عاشقانه و تغزلی است البته این بار یک تنه کوچک نیز به مقاومت مردم کوبانی در مقابل نیروی تروریستی داعش زدم و بهصورت ناخودآگاه زنانی را کشیدم که در بطن این واقعه هستند.
چرا تنها کوبانی شما را تحتتأثیر قرار داد، آیا این یک تأثیر نوستالوژیک نبود؟
بله همینطور است. من کرد هستم و در کردستان بزرگ شدهام لذا خود به خود نسبت به مردم کرد یک عرق خاصی دارم البته این بدان معنا نیست که معتقدم تنها مردم کرد مظلوم واقع شدهاند. به نظر من نیروی داعش مانند عفونت به بدنه زمین و جهان اسلام وارد شده است که روزی از بین میرود.
آیا در آثاری که حول محور کوبانی ترسیم کردید، نگاه یا مفهوم خاصی را مدنظر داشتید؟
برخی از کارهای من معانی متضاد دارد اما این مفهوم را بیننده تعیین میکند. یعنی وقتی یک مخاطب در مقابل تابلوی من قرار میگیرد الزاما آنچه را که من خواستم، برداشت نمیکند زیرا که من نقاشی میکنم تنها از کار لذت میبرم. حتی گفتهام که به نظر من نقاشی ادامه بازیهای کودکی است. من وقتی نقاشی میکشم کاری به حل مشکلات ندارم. یعنی به دنبال نجات بشریت یا راه چاره برای دنیا نیستم بلکه خودم را تخلیه میکنم چون کار دیگری جز نقاشی بلد نیستم لذا باید کار کنم.
فضای موجود در آثار شما به نوعی آشنا و غریبه است، این نگاه از چه چیزی نشأت گرفته است؟
پسزمینه کارهای من کاملا آبستره است و درواقع به نوعی بیزمانی و مکانی را ترسیم میکند. در آثار هیچ چیز به شکل طبیعی خود نیست. البته ممکن است از فرم درخت در کارهایم بهره ببرم اما آنچه درنهایت دیده میشود مکان خاص یا محیط طبیعی نیست حتی فیگورها نیز طبیعی نیست زیرا بسیار به نگارگری گرایش دارم. من به دنبال حقیقت هستم نه واقعیت لذا سعی من این است که از واقعیت دور باشم.
همواره گفته میشود درونیات یک هنرمند در آثار او جلوه پیدا میکند. فکر میکنید چند درصد از شخصیت شما در آثارتان متجلی شده است؟
من انسان سادهای هستم و به این سادگی افتخار میکنم. البته نقاشیهایم هم ساده است به همین خاطر عوام آن را درک میکنند. اینکه افراد غیرمتخصص توضیحاتی روانتر و سادهتر از کارهایم میدهند مرا خوشحال میکند. خوشحالم که مردم عادی کارهایم را میشناسند. این جلوههای سادگی من در نقاشیهایم تا حدودی متجلی میشود.
اصلا چرا شما نقاش شدید؟
من بچه که بودم دوست داشتم در خانه اسب داشته باشم اما قطعا چنین امکانی در شهر نیست وقتی به این آرزو نرسیدم آن را نقاشی کردم. به نظر من نقاش آرزوهایش را نقاشی میکند. همانطور که مولانا، حافظ، سعدی، عطار نیشابوری و خیام آرزوهای خود را میگفتند. شرایط اجتماع مرا وادار میکند از انسان امروزی دور شوم و چیزی را بکشم که باید باشد. انسانی که در نزد خداوند پاک، خیرخواه و بهترین است. به همین خاطر در آثارم همواره یک موجود فرشتهوار را ترسیم میکنم. شخصیتهای من نمودی در دنیای اطراف ندارند و تلخی و سیاهی در آنها وجود ندارد. درواقع آثار من یک رئالیسمی است که گرایش به رمانتیسم دارد.