امپراتور اتريشىها بهشدت مأيوس شده بود. او همچون يك قهرمان رفتار كرده بود و در تمام روز شاهد رگبار توپ و گلوله بود كه در اطرافش فرود مىآمد. اما اكنون در مواجهه با اين فاجعه نمىتوانست جلوى گريهاش را بگيرد. او با نا اميدى در پى افراد فرارى رفت و آنها را بزدل خواند. وقتى كه آتش عصبانيتش فرو نشست، بدون اين كه چيزى بگويد به صحنه فلاكتبار اطراف خيره شده بود و بالاخره با پافشارى زياد دستيارانش پذيرفت كه ولتا را به مقصد والژيو ترك كند.
افسران اتريشى آنقدر عصبى و مأيوس بودند كه در بهت و ناباورى خود را به كام مرگ كشاندند، اما آنها جانشان را بىبها نباختند. برخى ديگر از شدت خشم و ناراحتى خودكشى كردند، زيرا نمىتوانستند تحمل كنند كه از اين شكست مهلك جان سالم به در برند. اكثر آنها در حالى كه بدنهايشان غرق در خون خود يا خون دشمنان بود دوباره به هنگهاى خود پيوستند. بياييد پاداشى كه سزاوار شهامت و شجاعتشان است به آنها بدهيم!
در تمام طول روز هرجا كه به نظر مىآمد حضور امپراتور موردنياز است، امپراتور ناپلئون در آنجا حضور مىيافت. مارشال وايلان، سرلشكر ارتش، ژنرال ماتيمپرى، معاون سرلشكر، كنت روژو، كنت دِمانتوبِلو، ژنرال فلور و پرنس دلا ماسكوآ، كلنل ريل و كلنل رابرت، محافظان امپراتور و گارد صدنفره، امپراتور را همراهى مىكردند. هر جا كه جنگ گره مىخورد، امپراتور بدون اعتنا به خطرهايى كه بىوقفه جان او را تهديد مىكرد، خود شخصا هدايت سپاه را به عهده مىگرفت. روى كوه فِنيل اسب پزشك جراح امپراتور تير خورد و تعداد زيادى از گارد صدنفره هم مجروح شدند. امپراتور در كاوريانا در همان خانهاى كه در يك چنين روزى امپراتور اتريش در آن حضور داشت ساكن شد و از آنجا ضمن نامهاى، خبر پيروزى خود را براى همسرش فرستاد.
ادامه دارد...
کتاب «خاطرات سولفرینو» نوشتههانری دونان است که به زبانهای گوناگون ترجمه و تجدید چاپ شده است. کتابی که ازسال 1862 میلادی اسباب برپایی نهضتی جهانی را فراهم آورد و 189 جمعیت ملی صلیبسرخ و هلالاحمر در سراسر جهان با میلیونها عضو بر مبنای اصول بشردوستانه آن به وجود آمده است. در ایران، محمدابراهیم توکلی کارشک این کتاب را ترجمه کرد و از سوی نشر آژند در سبزوار منتشر شد.