شماره ۴۴۱ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۰ آذر
صفحه را ببند
ایران؛ مهد حقوق شهروندی

 حمید‌‌رضا عظیمی خبرنگار گروه طرح‌نو

سالیانی است که «حق» به عنوان امری قدسی چه در جامعه ما و چه در دیگر جوامع، محل توجه همگان است و اجتماعات بشری برای رسیدن به آنچه «حق» شمرده‌اند، سعی و تلاش و بلکه مجاهدت کرده‌اند. همین تلاش و مجاهدت‌ها، اجتماعات بشری را بر این داشته تا جوامعی شکل دهند که بر مبنای «حق» قوام و دوام یابد؛ چه آنکه «حق» پایه قوانین جاری جامعه محسوب می‌شود و به محض دوری از مبنا قرا گرفتن در جامعه، اجتماعات بشری را در «آنارشی» مفرط فرو خواهد برد! از این رو تلاش نوع بشر از ابتدای زیست جمعی، بر این بوده تا مجموعه قوانینی را بر محور «حق»، در زیر لایه‌ها و لایه‌های اجتماعی، مورد توافق عام قرار دهند. به محض جریان چنین حقی و مشروعیت تام آن از منظر اجتماعی، با هر سر وشکل، مجموعه‌ای از آن با نام «حقوق» پدید می‌آید که در تعریف و صف‌بندی متقابل «فرد با جامعه» و «جامعه با فرد» مفهوم عام می‌یابد؛ و ارکان جامعه را بر این می‌دارد تا تلاش‌های گسترده‌ای برای پاسداشت آنچه محصول تلاش‌های تاریخی بشر بوده، به کار بندند.
چنین تلاشی، مستقل از ایدئولوژی حاکم بر جوامع بشری، مورد تقدیس همگان است. در جوامعی با محتوای «جمع‌گرایی» (که تلاش برای رسیدن به جامعه‌ای فاقد ارزش‌های طبقاتی اقتدا به «مبارزه» را اصل می‌داند)، تقدیس رسیدن به «حقوق»، (که عدالتی در گستره، و قدوقواره جامعه را تضمین می‌کند)، به هر آنچه هست، اولویت داده می‌شود. حتی در جامعه‌ای برخاسته از «کاپیتالیسم» منحط که فرد «محق محض» است؛ «حق» به معنای مطالبه آزادی فردی، آنجا معنا می‌یابد که بتواند، مسئولیت در قبال اجتماع را ضمانت کند. چنین مجموعه‌ای از اقدامات در قبال حق است که می‌تواند آن را به عنوان امری قدسی در جوامع بشری (صرف نظر از تعلق اردوگاهی) جلوه‌ای تمام دهد. با این توضیح «حق» با دفاع همه جانبه اهل حل و بحث، حتی عموم جامعه مواجه و مطالبه حقوق، به امری رایج، بدل می‌شود.
در دوره حاضر،  نیز«حق» مفهومی عام به خود گرفته، اما هر روز بر گستره و تعدد برداشت از آن افزوده می‌شود. با تشکیل جوامع‌ شهری که بر محور «شهر» قوام یافته، «حق» در قوانین جاری شهری نمود دو چندان دارد و مجموعه‌ای از حقوقی با این تصویر، در قالب «قانون» قضاوت رفتارهای عمومی را بر عهده دارد.
عصری که امروزه با نام «مدرن» معروف است؛ نیز در این وادی گام نهاد و مفهومی با عنوان «شهرنشین» ایجاد کرد. این مفهوم به این دلیل شکل گرفت که جوامع شهری رو به گسترش نهاد و هر که در مجموعه‌ای به نام شهر زندگی کرده و اوقات می‌گذراند با نام شهرنشین وصف می‌شد. اما در سطی دیگر، با در نظر گرفتن شرایط زیست جمعی، مفهومی به مراتب مترقی‌تر به نام «شهروند» ایجاد شد، هر چند همین مفهوم نیز با تفاوت‌های معنایی به کار می‌رفت. در یک نگاه گذرا اما نسبتا دقیق، تفاوت میان این دو مفهوم، در میزان مسئولیتی است که نه به اجبار، بلکه به دلیل احساس تکلیف، بر عهده «شهروند» قرار دارد. «شهرنشین» هر چند به صرف گذران عمر، در شهر و آمد و شد به نهادهایی که الزام مراجعه به آن در زندگی شهری وجود دارد، با این نام وصف شده است، اما آنجا به مقام «شهروندی» متعالی می‌شود که در مواجهه با «شهر» به عنوان محل زیست، و مجاورت با ساکن آن، مسئولیتی در قبال هر دو، تقبل می‌کند. در چنین خوانشی است که سیر تکاملی از شهرنشینی به شهروندی در بستر حقوق متقابل شهر و ساکنان آن ( حتی امکانات موجود در آن) ، از قوه به فعل، نمایان می‌شود و در این شکل، مجموعه‌ای ذیل عنوان «حقوق شهروندی» که الزامات، حقوق و تکالیف زیست شهری (در معنی عام) را در بر دارد، معروف و محل رجوع شهروند و صاحب منصبان، خواهد بود.
آنچه در این مجال به قلم آمد، در باب  تعریف از حقوق شهروندی و از منظرتکلیف بود و برداشت عمومی از این مفهوم و معانی پنهان در آن، جنبه اختیاری ندارد اما  در سطحی دیگر، تاکید بر این است که حقوق شهروندی به هر سر و شکل، زیر عنوان «حقوق بشر» محسوب می‌شود. اما شوربختانه باید گفت در این زمینه هر آنچه هست، چه در هیبت حقوق شهروندی و چه در ساحت حقوق بشر، از دید اهالی این «بوم» کمتر شناخته شده است. طوری که هر جا سخن از این موضوع به میان آید، آگاهی از آن امری عجیب است. عجیب‌تر آنکه  این بی‌خبری از حقوق بشر یا حقوق شهروندی، در سرزمینی روی واقع به خود گرفته، که مهد حقوق بشر است و نخستین منشور حقوق بشر از این «بوم»، به میراث مانده و متخصصان و کارشناسان امر، حتی مسئولان عالی‌رتبه در سازمان ملل متحد بر آن صحه گذاشته و تکریم‌اش کرده‌اند. حتی «بانکی‌مون» که پیش‌تر به ایران آمده بود، «منشور کورش» را (که نخستین بیانیه حقوق بشر است)  مایه افتخار ایرانیان دانست و از آن به عنوان نخستین منشور حقوق بشر، یاد کرد.
مفاد منشور یا «استوانه کورش» از این رو بارها و بار با تفقد بزرگان و صاحبان فکر مواجه شده که با گذشته نزدیک به سه هزاره؛  هنوز مفادی نو دارد و هر چه معاصران در زمینه حقوق بشر نوشته و گفته‌اند، در این استوانه گلین، آمده است. اگر امروز نادانستن حقوق شهروندی یا حقوق بشر توسط اهالی این مرز و بوم، امری عجیب به حساب می‌آید، به این واسطه است که مردمان این سامان، سالیان سال است که با چنین مقوله‌ای آشنایند. و در زمان پیروزی و ظفر (که گاه سخت‌گیری و به کار بستن قوه قهریه است) رحم بر مقلوب، نه تنها رویه‌ای معمول بوده که حقوقی برای آنها نیز در نظر گرفته شده بود.
«کورش کبیر» زمانی که در فتح بابل موفق شد، با صلح و آرمش بر تخت حکومت نشست و چنان با اهالی بابل  به مهر و عطوفت رفتار کرد که آنها او را در برگرفتند و در نهایت تکریم او را پذیرفتند. اهمیت تاریخی فتح بابل و رفتار فاتح میدان به این دلیل است که او همان زمان «حق» مردمان آن سامان را به رسمیت شناخت و در بندهایی (45 بند) حقوق شهروندان بابلی را مکتوب و به صراحت تاکید کرد:
_ بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـِل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
_ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
_من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
_ مَردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
چنین رویه‌ای ناشناس بودن و بی اطلاعی مردم کشورمان از حقوق شهروندی را عجیب می‌نمایاند و این سوال را پیش رو قرار می‌دهد، در سامانی که حاکمانش نخستین منشور برای حقوق بشر( که حقوق شهروندی را در بر دارد) را ارایه کرده‌اند، چگونه است که عموم مردم نه از حقوق شهروندی مطلعند و نه حتی مطالبه‌ای در خور، درباره آن دارند. چگونه است که منشوری برای چنین احقاق حقی، ارایه شده اما از آن سو، دیگرانی بر طبل مخالفت با آن می‌کوبند. در این سامان قریب به سه هزاره پیشتر، حاکمی صلح را تضمین کرد، برده‌داری را به حاشیه راند، ادیان بومی را به رسمیت شناخته و حاکمیت را در قبال رعیت مسئول دانست. اما در گذر زمان به کدام سو رفته‌ایم و چه راهی را انتخاب کرده‌ایم که سه هزاره بعد، عده‌ای نه تنها از  حقوق جمعی و فردی خود و تکالیف جمعی‌شان بی‌اطلاعند که مخالفت‌هایی در این زمینه نیز وجود دارد.

بخش‌هایی از منشور کوروش، نخستین بیانیه حقوق بشر
 منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... نوه کوروش، شاه بزرگ ... نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ...
 آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـِل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
 ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم.
 من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
 مَردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ... او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ...


تعداد بازدید :  320