سعید اصغرزاده روزنامه نگار
معاون رئیسجمهوری در امور زنان و خانواده از مفقود شدن 32جلد کتابی خبر داد که در دوره اصلاحات برای مقابله با خشونت علیه زنان، تدوین شده بود. شهیندخت مولاوردی در صفحه توییتر خود، در 4 توییت متوالی نوشت: «در دولت اصلاحات کمیته ملی امحای خشونتعلیهزنان تشکیل شد و پس از جلسات متعدد، پروژه ملی بررسی اشکال خشونت خانگی در ۲۸ استان کشور انجام شد. ۳۲ جلد کتاب نتیجه این طرح است. ۲۸ جلد مربوط به گزارشهای مراکز استانی، سه جلد وضع خشونت خانگی از دیدگاه زنان بهعنوان قربانی و یک جلد هم گزارش وضع خشونت خانگی از دیدگاه مردان بهعنوان عاملان خشونت است. هماکنون ما هیچ نسخهای از این ۳۲ جلد گزارش را نمیتوانیم در مرکز وزارت کشور یا معاونت امور زنان پیدا کنیم».
ناخودآگاه یاد کتاب «پدروپارامو» افتادم.کسی که پدرش، مادرش را ترک گفته و حالا دنبال پدرش در جامعهای خشونتزده و مردسالار میگردد و گویا مادرش هم هیچ نشانی از پدر، جز توهم برای پسرش به میراث نگذاشته است. زن بیش از هرچیز از دست پدرعصبانی است. او هرگز فرصت نکرده تا پدر فرزندش را بهدرستی بشناسد. پسر، به مادر درحال احتضارش قول میدهد همین که از دنیا رفت، به دیدن پدر برود. پیش از آن، مادر به او گفته: «چیزهایی که مال ما نیست از او درخواست نکن. فقط دنبال چیزهایی باش که بايد به من میداد و نداد. کاری کن تا شرمنده شود که ما را ترک کرده».
حالا اما خانم مولاوردی عزیز! شرمنده که کتابها گم شدهاند! این نشان میدهد که تفکری غالب بوده و کار خودش را کرده. اما مهم این است که تفکر شما در مسیر درستش برود. تفکر که مردانه و زنانه ندارد. ماندهام که نفی خشونت علیه زنان به ادله خشونت علیه زنان احتیاج دارد یا پیش هر بچه دانشجویی بروید میتواند هم علل و نمونهها را برای شما برشمارد و هم راهکارها را. اما بنیان تفکر شما آیا توانمندسازی زنان است؟ مثلا آیا درست است که بیمه زنان در کار خانگی را از دولت حواله بدهیم به مرد خانه؟ آیا...
تازه شما که خودتان اذعان دارید به اینکه براساس آمارها از هر سه زن، یک نفر تحت خشونت فیزیکی، جسمی، روانی یا جنسی قرار میگیرد که به شکل مواردی مانند خشونت خانگی، آزار در محل کار، تهدید در فضای مجازی، تجاوز و... خود را نشان میدهد. شما که خودتان میگویید ساختارهای مردسالارانه، ریشه اصلی موضوع خشونت علیه زنان است و آموزش این نوع خشونت از خانواده آغاز میشود و افراد خشن امروزی، کودکان قربانی و شاهدان خشونت دیروزیاند. شما که...
شما که اینها را میدانید چه کردهاید که خشونت علیه زنان و توانمندسازی زنان و حمایت از زنان از قالب یک پدیده امنیتی و انتظامی در کشور به قالب آسیبهای اجتماعی صرف و غیرسیاسی مبدل شود؟ آیا واگذاری قسمتی از لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت به قوه قضائیه چاره کار بود؟ آیا نوشتن سند امنیت زنان و کودکان در روابط اجتماعی و ادغام آن با لایحه و... چاره کار است؟ این آیا مشارکت بین قواست یا زمینهای برای ایجاد مشارکت مدنی شهروندان؟ یا هیچکدام؟ سردرگمتر کردن کلافی سردرگم؟
بگذریم! به کتاب باز میگردم. کتاب گمشده خانم مولاوردی نه! به کتاب خودم! شاید شنیده باشید که مارکز، ایده «صدسال تنهایی» را از پدروپارامو گرفته، خوان رولفوی مکزیکی این کتاب را 13سال قبل از صدسال تنهایی نوشت. چهارهزار سال است، که در ادبیات بشری، مرد خانه موجودی است شناخته و آشنا. اما کتاب مذکور با فاصله بین زن و مرد و فرزند آغاز میشود. مرد میرود و رفتنش خشونت است. نويسنده، در اين كتاب خودپرستي پدرو پارامو را مسئول حال و روز خانواده ميداند. از نظر او، پدرو پارامو، نماد قدرت مردانه و اقتدار حاکم، در جامعه است. تأثیر تسخیرکننده داستان ناشی از ماجرای پر تب و تاب مدرنیته مکزیک است، ماجرایی که رمان، آن را به شیوهای بیان میکند که تحلیلهای تاریخی، جامعهشناختی و عینی قادر به توضیح آن نیستند. نمود زیباییشناختی اثر، از رهگذر درک تخیلی آن مشخص میشود. این اثر، رمانی است که تاریخ اجتماعی مکزیک را ثبت میکند. بقایای منحط نظام اجتماعی نیمهفئودالی، وقوع انقلابهای خشونتآمیز و خروج اندوهبار از مرحله حیات روستایی و تبدیل آن به شهرهایی که باعث ایجاد اشباح میشوند و هنوز چشمانداز امیدبخشی برای مکزیک شهری شده وجود ندارد... خواننده با حضور ناآرام یک جامعه درحال زوال اما نه کاملا میرا مواجه میشود که هم از سنتگرایی گذشته فاصله نگرفته و هم الگوهای حیات شهری را هنوز جذب نکرده است. رمان از رهگذر شگردهای ادبی مدرن میتواند تجربه عدم قطعیت را به خوانندگانش القا کند. در رمان، گونهای از تردید هست که مانع از این میشود که شما چیزی را باورکنید.
خانم مولاوردی عزیز! نمیدانم کتابهای گمشده شما اگر پیدا شوند فاقد تردیدهای موجود خواهند بود؟ باور کنیم آیا؟