شماره ۴۴۰ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ آذر
صفحه را ببند
يك خودكشي، چند درس و نتيجه

|  مصطفي عابدي  |   روزنامه نگار   |

خودكشي يكي از قهرمانان سابق كشتي فرنگي ايران(بابک قربانی) در زندان، موضوع قابل‌توجهي براي مرور دوباره برخي از واقعيات جامعه ايران است. كافي است كه مقايسه ساده‌اي كنيم ميان حکم چهار‌ماهه و به زندان افتادن یکی از مربیان سابق فوتبال و حجم توجهاتي كه نسبت به آن شد و نيز اقداماتي كه براي آزادي او حتي از سوي مسئولان دولتي ورزش به عمل آمد، با وضعيتي كه براي بابك قرباني شاهد بوديم. اين واقعيت را با پديده‌هاي ديگر هم مي‌توان مقايسه كرد. مقايسه‌هايي كه سراسر آموزنده است.
1- اولين نکته به تفاوت اهميت رویدادهای مركز با شهرستان مربوط مي‌شود. مجموعه ساختارهاي سياسي و مديريتي و رسانه‌اي در ايران به نحو بسيار نامتوازني متمركز در تهران هستند. ساير مناطق به تناسب در حاشیه مسايل و پديده‌هايي كه در تهران رخ مي‌دهند قرار مي‌گيرند. اگر وي در تهران زندگي مي‌كرد و در اينجا زنداني بود، قطعاً انعكاس خبري وضعيت او و نيز حساسيت مسئولان دولتي و افراد غيردولتي بيشتر مي‌شد. حدي از اين تفاوت شايد توجيه‌پذير باشد، ولي اين مقدار تفاوت كه نسبت به زنداني شدن چند روزه يك نفر با محكوميت به اعدام يك قهرمان كشتي وجود دارد، قابل توجيه نيست. جالب‌تر اين كه در این مورد خاص آگاهانه یا ناآگاهانه نوعي سانسور خبري نيز وجود دارد، زيرا به جریان قتل مورد اشاره حتي به اندازه پرونده‌هاي مشابه و عادي در مطبوعات پرداخته نشده است. اگر اين مسأله را مقايسه كنيم با پرونده قتل دونده معلول آفريقاي جنوبي كه دادگاه آن به‌صورت مستقيم در سطح جهان پخش مي‌شد، آنگاه تفاوت‌ها روشن‌تر مي‌گردد. برخي گمان مي‌كنند كه با عدم انتشار اخبار مربوط به اين گونه وقايع، خدمتي به ورزشكاران مي‌كنند، در حالي كه چنين نيست. در همين چند‌سال گذشته چندين ورزشكار يا به قتل رسيده‌اند يا كسي را كشته‌اند و آسيب‌شناسي اين پديده نيازمند عمومي شدن اخبار و اتهامات و پرونده‌هاي آنان است. وقتي پرونده‌هاي آنان عمومي شود، مشكلات منتهي به اين آسيب‌ها موشكافي شده و به ديگران آموزش داده خواهد شد یا خودشان از آن درس خواهند گرفت.
2- تفاوت ديگر در سطح نهادها و فعالان مدني است. اگر اين واقعه را با مواردي همچون پرونده‌های ريحانه يا دلارام، دو دختري كه به اتهام قتل محكوم به قصاص شدند، مقايسه كنيم، ميزان تفاوت در حساسيت‌ها را متوجه خواهيم شد. به نظر مي‌رسد كه نحوه برخورد فعالان مدني با پرونده‌هاي اينچنيني بيش از آن كه ناظر به نجات يك محكوم از اعدام باشد، با هدف بهره‌برداري‌هاي جانبي انجام مي‌شود. در غير اين صورت معقول نيست كه حمايت از محكوم به گونه‌اي انجام شود كه خانواده مقتول را نه‌تنها به دادن رضايت ترغيب نكند، بلكه از آن گريزان هم بشوند، و در مواردی اینچنینی نیز سکوت پیشه کنند.
3- ورزشكاران قدرتي و رزمي‌كار مثل كشتي و بوكس و... بايد تحت برنامه‌هاي آموزشي قرار بگيرند تا استفاده از قدرت و توانايي‌هاي جسمي خود را به ميدان مسابقه محدود كنند و در پي آن نباشند كه در جامعه و محيط‌هاي غير ورزشي نيز از آن به‌عنوان ابزاري جهت تفوق و تسلط بر امور و دیگران استفاده كنند. همچنين باید یاد بگیرند که چگونه روحيه ورزش قدرتي و مبارزه‌جويي خود را در روابط اجتماعي تلطيف كنند. متاسفانه در سال‌هاي اخير بيشتر مواردي كه براي ورزشكاران پيش آمده مربوط به كساني بوده كه در ورزش‌هاي قدرتي فعاليت داشته‌اند.
4-  در مورد خودكشي او چه مي‌توان گفت؟ فارغ از وجه شرعي و حرمت خودكشي و نيز هرگونه اطلاعاتي كه پس از این منتشر مي‌شود، بر يك نكته مي‌توان تأكيد داشت. اين كه وي به دليل تصوري كه از جايگاه و موقعيت خود داشته، تصور اين كه بالاي دار رفته و اعدام شود را نمي‌پذيرفته و لذا خودكشي را به آن وضع احتمالی ترجيح داده است. ممكن است كه فشار و نااميدي ناشي از بي‌تفاوتي فعالان سياسي و ورزشی و اداري براي كسب رضايت نيز عامل ديگري براي تصميم به خودكشي وي بوده. به ويژه وقتي كه مي‌ديده براي رهايي افراد ديگري كه دارای اهميت ملي مثل او نبوده‌اند و نيستند، تا چه حد كوشش مي‌شود. شايد اگر هركدام از ما جاي او بوديم گمان مي‌كرديم كه ديگران نه‌تنها در پي آزادي ما نيستند بلكه اعدام ما را مطلوب هم مي‌دانند. به عبارت ديگر، وي پيش از اعدام خود را تمام شده تلقي كرده است. اين حد از دوگانگي رفتاري در جامعه ما با پديده‌هاي به نسبت مشابه،‌ موضوعي است كه بايد نسبت به آن و نمونه‌های رد و تأييد اين ادعا بيش از پيش گفت‌وگو كرد.

 


تعداد بازدید :  256