شماره ۴۴۰ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ آذر
صفحه را ببند
شاعران شكايت

|  مريم كاملان   |   روزنامه‌نگار|

تصویری از شکواییه‌های ناب در ادبیات فارسی را می‌توان در آثار خاقانی شروانی، سنايي و انوري دنبال کرد. اين شاعران ازجمله شاعراني هستند كه حساسيت، زودرنجي و تأثیرپذیري‌شان از حوادث و وقایع‌ روزگار آنها را به شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد تا آن‌جا که شكايت،  در شعرهايشان نمود مي‌يابد. به اين شعر خاقاني توجه كنيم:  
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه‌
ترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه‌
با داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی‌
با خویشتن بساز و ز همدم نشان مخواه‌
یا آن‌جا که می‌گوید:   
صبح کرم و وفا فروشد
خاقانی از این دو جنس کم گوی
‌ پای طلب از کرم فروماند
دست از صفت وفا فروشوی‌
در روزگاری که خاقانی در آن زندگی می‌کرد اخلاق عمومی مردم به جهت نقصان تربیت و بسط تعصبات مختلف حال و روز خوبی نداشت. مردم در ارتباط با یکدیگر به جای خوش‌زبانی و مهرورزی، بدزبانی و بددلی را بکار می‌بستند. وفا و اعتماد از جامعه رخت بر بسته بود و نقطه امید و روشنایی به چشم نمی‌آمد. شاعر در چنین حالتی تنها می‌توانست از علت‌های این بداخلاقی گلایه کند. گلایه‌ها و شکواییه‌های خاقانی در حقیقت آیینه‌ای است که شاعر در مقابل واقعیت‌ها گرفته است.  
سنایی شیواترین شکواییه‌ها را در ادبیات دوره خود سروده است:   
ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد
کو دل آزاده‌ای کز تیغ او مجروح نیست
در عنا تا کی توان بودن به امید بهی‌
هر کسی را صابری ایوب و عمر نوح نیست
انوری از زبان مردم خراسان قصیده‌ای با این مطلع سروده است:   بر سمرقند اگر بگذری‌ ای باد سحر... این قصیده شکواییه در حقیقت آینه تمام نمای‌ زندگی مردم روزگار شاعر است. 
*پیام تمامی شکواییه‌ها و شرح شکایت‌هایی که شاعران در طول تاریخ شعر فارسی سروده‌اند یک نکته بیشتر نیست:   
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
*شکایت شاعران از زندگی خصوصی خودشان بخش دیگری از شکایت سرایی‌های مطرح در ادبیات فارسی است. برخی منتقدان شعر اعتقاد دارند که این‌گونه شکواییه‌ها، شاعر و جان شاعران را از دست غم و درد می‌رهاند و برای آنها مجال آرامش مهیا می‌سازد. شاید یکی از ویژگی‌های شکواییه سرودن شاعران به نوعی طلب‌کردن التیام از کلمات باشد. چون به قول معروف درد دل کردن از بار سنگین ناراحتی‌های انسانی می‌کاهد.
*بیماری بدبینی و بددلی از دیگر انگیزه‌هایی است که شاعران با افتادن در دام آن، لب به شکوه می‌گشایند. البته هر چند که این شکایت‌ها جایی داشته باشد و به حق باشد اما چون ریشه در بدبینی و زود رنجی دارد از اعتبار و اصالتش می‌کاهد. متاسفانه این مشخصه امروزه روز نیز بسیار عمومیت یافته است. شاید به دفعات خود با این موضوع روبه‌رو شده‌ایم که انسان‌های بدبین، دیگران را دشمن خود می‌پندارند. روانشناسی ثابت کرده است که خودستایی به همراه خودش بیم و هراس از دیگران را می‌آورد و هراس و ترس خوردگی، جایی برای آرامش در جان انسان نمی‌گذارد. پس وقتی که با دیده شک و تردید یا انکار با جهان و اطرافیان خود نگاه کنیم بی‌شک به این عارضه مبتلا می‌شویم. فراموش نکنیم که بدبینی و بددلی یک بیماری است که به راحتی به دیگران نیز منتقل می‌شود. پس اگر در این نوع از شکایت‌ها متوقف بمانیم بایستی به دیگران نیز این حق را بدهیم که آنان نیز به ما همان نگاه را داشته باشند.
یک جهان آدمی همی بینم‌    مردمی در میان نمی‌یابم‌
دشمنان دست‌کین برآوردند    دوستی مهربان نمی‌یابم‌
همه فرعون گرگ پیشه شدند    من عصا و شبان نمی‌یابم


حیف است که انسان ازجمله عالم و آدم خودش را کنار بکشد و خود را تافته جدابافته فرض کند. شاعری دیگر در پاسخ به بداندیشی که شاید نتیجه بدی‌های روزگار باشد، می‌گوید: باید از مردمک دیده خود بیاموزیم که همه را ببینیم و خود بین نباشیم و خود را نبینیم:   
حیف است زخلق بر کشیدن خود را
از جمله جهان فقط گزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه‌کس را و ندیدن خود را


تعداد بازدید :  258