شماره ۱۵۲۹ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۳۰ مهر
صفحه را ببند
روزنامه‌نگار کیلویی چند؟!

سوشیانس شجاعی‌فرد طنزنویس

اول اون هفته: از صبح همه‌جا شلوغ شده که این پسرِ لوسِ سعودی باز گند زده، اینترنت رو باز کردم ببینم چه خبره، همین‌جور مشغول دیدن مدل‌های خرگوشی بودم که مایک پمپئو در رو وا کرد اومد داخل! سریع خودم رو جمع‌وجور کردم و صفحه رو بستم و خیره شدم به مانیتور! منشی کاخ‌سفید پشت سرش اومد داخل، بهش گفتم: خانم پس شما چه کاره‌اید؟! منشی گفت:   بهشون گفتم: آقای رئیس جلسه دارند، ولی...! گفتم: ولی چی؟ گفت: دیگه سریال‌های ایرانی تا همین‌جا برای منشی دیالوگ دارند! بقیه‌شو خودتون هندل کنید! وزیر خارجه گفت: خبرها رو شنیدی؟ گفتم: نه، داشتم خرگوش نگاه می‌کردم، راستی مایک، چطوره چند تا کارمند جدید بیارم،‌ ها؟ پمپئو نگاه عاقل اندر خرگوشی به من کرد و گفت: سعودی‌ها یک روزنامه‌نگار رو توی استانبول کشتند. گفتم: ایول، چه باحال، برای خبرنگارای سی‌ان‌ان بلیت استانبول نمی‌گیرید؟! مایک گفت: موقعیت خیلی بغرنجیه! گفتم: موقعیت چی چیه؟! نمی‌فهمم مایک مشکل چیه؟! قاتل مگه دوستان سعودی ما نبودند؟ گفت: آره، گفتم: مقتول مگه روزنامه‌چی نبوده؟ گفت: آره، گفتم: خب پس مشکل چیه؟! برو بذار به ادامه کارم برسم! اسیر شدیم بخدا!
وسط اون هفته: با اخباری که از رئیس‌جمهوری ترکیه خوندم، تازه دو سنتیم افتاده که این روزنامه‌ چیه چقدری می‌تونه برامون پول بندازه! سریع زنگ زدم عربستان و با پادشاه دوست‌داشتنی صحبت کردم، گفتم به‌به پادشاه دوست‌داشتنی، گفت: چند؟! چقدر چک بنویسم، بکشی بیرون پات رو از این ماجرا؟! گفتم به‌به، پادشاه دوست‌داشتنی دست‌ودلباز، گفت: ببین دونالد، من اصلا توی این قضیه کاره‌ای نیستم، این پسره چموش یه خرده‌حسابی با این خاشقجی داشته، گفته زنگ آخر وایسا دم کنسولگری! بچه‌های مدرسه‌شون رو هم فرستاده یه گوشمالی به این بدن، منتها گوشمالی رو با اره برقی دادند! دعوای بین بچه‌هاست، من و شما نباید خودمون رو وارد این ماجرا کنیم، بانو ترامپ چطوره؟ هوا داره خنک میشه اینجا، نمی‌خواید یه سر بیایید رقص شمشیری کنیم، یه کبابی
 راه بندازیم؟ ‌ها؟ گفتم: پادشاهِ دوست‌داشتنیِ دست‌و‌دلبازِ بپیچون!
آخر اون هفته: پمپئو رو فرستادم عربستان تا تنور داغه نون رو بچسبونه، ولی گویا این اردوغان نانوای بهتریه! خلاصه کل تنور پر نان شد! به همه رسید، صف یکی، صف چندتایی. همه گرفتند و رفتند.
اول این هفته: یک مشت بچه سوسول دموکرات آمده‌اند جلوی کنگره که چرا آمریکا جلوی عربستان را نمی‌گیرد! یکی‌شون گفت:   چرا عربستانو ول نمی‌کنی، چرا نمی‌ذاری بره؟ گفتم ول کنم به جیبش اتصالی کرده، خراب شده! ما از اون خانواده‌هاش نیستیم که از دیوار کنسولگری بریم بالا! دعوای بین عرب‌هاست! بگذار به جون هم بیفتند و این وسط هم ما دو سنت کاسب بشیم و چند‌هزار شغل درست کنیم! بالای دیوار رو که هر کسی
می‌تونه بره!
آخر این هفته: عصری یک استیک تی بن زدم به بدن، چون معمولا خاطرات آخر هفته باید به ساده‌زیستی خوردن غذای شب مانده و غذای محافظ بگذره! این بود که شب خاطرات را تکمیل کردم، شام نداشتیم، ملانیا هم خانه نبود، کمی از غذای محافظان خوردم و خوابیدم!


تعداد بازدید :  327