بالاخره ژنرال دِ لا موتِروژ بهرغم حملات بىوقفه و مقاومت شديد افسران جوان آلمانى كه بارها و بارها گروههاى خود را به ميدان جنگ برگرداندند بر كاوريانا تسلط يافت. سپاه پيادهنظام ژنرال مانكِ جعبههاى فشنگ خود را كه خالى شده بود، از فشنگهاى پيادهنظام پر كردند اما طولى نكشيد كه مهماتشان يكبار ديگر تمام شد و آنها با سرنيزههاى ثابت به سوى تپههاى بين سولفرينو و كاوريانا تاختند. آنها توانستند به كمك ژنرال مِلينه، با وجود مقاومت قابل توجه دشمن اين موقعيتها را بگيرند. رِبِكو پس از چندبار دستبهدست گشتن، بالاخره توسط ژنرال رنو بازپس گرفته شد.
در يكى از يورشها روى كوه فونتانا تكتيراندازان الجزايرى تلفات سنگينى را متحمل شدند. دو سرهنگ آنان به نامهاى لار و هِرمِن كشته شدند و تعداد زيادى از افسران آنها هم به خاك افتادند اما همه اينها فقط خشم و نفرت آنها را دوچندان كرد. آنها عهد كردند كه انتقام كشتگان را بگيرند و خشمگينانه به دشمنان حمله بردند و همچون ببرى كه خون چشيده باشد، بيرحمانه و بىامان آنها را كشتند. كروآتها خودشان را روى زمين مىانداختند يا در گودالها مخفى مىشدند تا دشمنان نزديك شوند و در تيررس قرار گيرند، آنگاه آنها را مىكشتند.
در سن مارتينو يكى از افسران بِرساليرى به نام سروان پالاويچينى مجروح شد. سربازانش او را در آغوش گرفتند و به كليساى كوچكى انتقال دادند تا در آنجا تحت مراقبتهاى اوليه قرار گيرد، اما اتريشىها كه دمبهدم به عقب رانده شدند، دوباره به حمله پرداختند و به زور راه خود را به سوى كليسا باز كردند. نيروهاى بِرساليرى آنقدر قوى نبودند كه بتوانند در برابر آنها مقاومت كنند و ناچار شدند فرمانده خود را تنها بگذارند كه در نتيجه آن كروآتها سنگهاى بزرگى از راهرو برداشتند و جمجمه سروان بيچاره را له كردند، بهطورى كه ذرات مغز او روى كت آنها پاشيد ماحصل اين نبرد كه در گوشه گوشه ميدان جنگ انجام شد چيزى جز كفر و دشنام نبود. كفرگويىها و دشنامهاى مردانى با مليتهاى مختلف كه در جنگ درگير بودند، كسانى كه بسيارى از آنها با اين كه تنها 20سال داشتند به قاتل و آدمكش تبديل شده بودند.
ادامه دارد...
کتاب «خاطرات سولفرینو» نوشته هانری دونان است که به زبانهای گوناگون ترجمه و تجدیدچاپ شده است. کتابی که از سال 1862میلادی اسباب برپایی نهضتی جهانی را فراهم آورد؛ 189 جمعیت ملی صلیبسرخ و هلالاحمر در سراسر جهان با میلیونها عضو بر مبنای اصول بشردوستانه آن بهوجود آمده است. در ایران، محمدابراهیم توکلیکارشک این کتاب را ترجمه کرد و از سوی نشر آژند در سبزوار منتشر شد.