آيا تاكنون با هجوم مردم براي عبور از يك درِ كوچك مواجه شدهايد؟ نمونهاش در ورزشگاههاي جهان رخ ميدهد كه بنا به علل گوناگوني مردمِ حاضر در ورزشگاه دچار ترس ميشوند و يا به علل ديگر به يكباره براي خروج از آن هجوم ميآورند. در نتيجه عبور از آنجا غير ممكن ميشود و بسياري از افراد روي يكديگر ميافتند و امواج انسانهاي پشت سر نيز بيخبر از آنچه كه در جلو ميگذرد، پياپي فشار ميآورند و در نتيجه دهها نفر كشته و صدها نفر مصدوم ميشوند، متاسفانه با افتادن افراد روي يكديگر نه راهي به پيش باز ميشود و نه كسي میتواند عقبنشيني كند و به صورت تصاعدي كشته ميشوند؛ حتما بازي سال 1384 ميان ايران و ژاپن در ورزشگاه آزادي را به ياد داريد كه بروز چنين مشكلي دهها نفر كشته و مصدوم بر جاي گذاشت. در حالي كه اگر همه با صف و بدون عجله به سمت در ميرفتند، به سهولت، هر چند قدري با تأخير، خارج يا وارد ميشدند. اين قضيه قبلا در مسجد ارك هم رخ داده بود؛ چند ماه پيش از حادثه ورزشگاه آزادي و در زمستان 1383، در مسجد ارك بيش از 80 نفر و بيشتر آنان نیز زير دست و پا و در هنگام خروج از مسجد كشته شدند و راه خروج به علت ازدحام به كلي مسدود شد.
مشابه اين نوع حوادث را در اقتصاد نيز داريم. همان مردمي كه براي ترس از كشتهشدن به سوي در هجوم ميبرند، متوجه نيستند كه با اين كار فقط شانس زندهماندن خود را كم ميكنند. البته شايد در آن لحظات گرفتن یک تصميم عاقلانه سخت باشد؛ ولي در عرصه اقتصاد چه بايد بگوييم؟ فرآیند این ماجرا چگونه است؟ كافي است كه گفته شود فلان كالا در معرض كمشدن است. اگر ما اين حرف را بپذيريم -چه اين حرف درست باشد و چه نادرست- و بخواهيم براي مصونماندن از كمبود آن در آينده فوري به بازار هجوم ببريم و آن را بخريم، دقيقا با اين كار خود آن حرف را تحقق بخشيدهايم. درواقع حتي اگر اين خبر دروغ باشد، ما با رفتار خودمان آن را به واقعيت تبديل كردهايم. كافي است به رفتارهاي فروشندگان توجه كنيد. آنان كه برخي كالاهايشان اصطلاحا روي دستانشان باد كرده، به همين صورت آنها را ميفروشند. درواقع اين هجومبردن براي خريد كالا به طور قطع و يقين به ضرر ما است؛ چه اصل ادعا راست باشد و چه دروغ. حتي اگر راست هم باشد، با تشديد آن به خودمان ضرر ميزنيم. كسي كه نياز مبرم و چنداني به پوشك ندارد و دهها و صدها بسته ميخرد و انبار ميكند، هيچ خدمتي به خودش و جامعهاش نميكند. او از يك سو كالا را گران ميكند، از سوي ديگر هزينه نگهداري و اتلاف آن را هم بايد بپردازد و بدتر از همه اينكه فضايي را درست ميكند كه پاياني ندارد و اگر ديگران هم مثل او رفتار كنند، همان اتفاقي ميافتد كه هنگام خروج همگان از درِ ورزشگاه يا مسجد رخ ميدهد. اين كار تنش رواني نيز به خود فرد و اطرافيانش وارد ميكند. به نظر ميرسد كه بايد با نگاههاي خودمان اينگونه رفتارهاي غير مدني را تخطئه كنيم و اجازه ندهيم كه فضاي اقتصادي كشور بيش از اين دچار التهاب شود.