آرش خیراندیش
[email protected]
سالهاست در میان فعالان محیطزیست در ایران اختلافنظری جدی بر سر تجویز شکار به صورت قانونی یا عدمتجویز آن بهطور مطلق وجود دارد. از یکطرف عدهای معتقدند که شکار مطلقا باید ممنوع شود و برای این عقیده خود شواهدی از کاهش جمعیت گونههای مختلف جانوری ذکر میکنند. همچنین عدهای از این مخالفان از آنجا که مطلقا با کشتن حیوانات- حتی حیوانات اهلی- مخالف هستند نفس شکار را نوعی جنایت تلقی میکنند. از طرف دیگر موافقان با شکار قانونی اظهار میدارند که این نوع فعالیت از جهاتی مفید به حال حیاتوحش است مانند اینکه شکار میتواند باعث ایجاد تنوع ژنتیکی بشود یا اینکه با دادن مجوزهای قانونی شکار میتوان بهانه را از شکارچیان غیرقانونی گرفت. همچنین عدهای نیز به درآمدزایی حاصل از مجوزهای شکار توجه دارند که بهزعم آنها میتواند صرف حفاظت از حیاتوحش بشود.
بهزعم نگارنده استدلالهای دوطرف این منازعه از آنجایی که بیشتر ناظر به دلایل بسیار فنی و در یک مورد کاملا احساساتی است، نمیتواند شنونده عادی (غیرمتخصص) را کاملا مجاب کند. نگاهی به عقاید و علایق متن جامعه امروز ـ همانها که مخاطبان اصلی آموزش محیطزیست هستندـ نشان میدهد که عمل شکار حیوانات بهطور نسبی هم مذموم و هم- متاسفانه- فعالیتی شجاعانه محسوب میشود و مجموعا عقاید واضح و روشنی در اینباره در میان مردم نمییابیم در حالی که در عقاید اصیل دینی اعم از دین زرتشت و اسلام همیشه شکار امری غیرقابل قبول بوده است بهطور مثال میتوان به اعتقاد به ضامن آهو- حضرت رضا(ع)- اشاره کرد که روح ضدشکار بودن موحدین را به وضوح بیان میکند. هماکنون با کمال تعجب فیلمهای حمایت از حیوانات به همراه فیلمهای شکار هر دو مورد توجه مردم بوده و برای جامعهای که دسترسی زیادی به حیوانات وحشی ندارند مسأله چندان واضح نمینماید. این وضع دوگانه و ضعف در عقیده نسبت به عمل شکار در یک فرد واحد هم بهطور واضح قابل مشاهده است بهگونهای که بعضی افراد بسته به شرایط گاهی طرفدار شکار کردن هستند و گاهی برای حیوانات شکار شده دلسوزی میکنند. از آنجا که خواست عمومی همیشه منجر به نتایجی عظیم و غیرقابل باور میشود بر آن شدم تا با نگاهی صرفا آموزشی - تربیتی به این موضوع بپردازم به این امید که گامی در جهت تفکر منطقی و مستدل نسبت به محیطزیست توسط آحاد جامعه برداشته شود. بحثهای فنی دوطرف نمیتواند بر چنین نگاه آموزشی- تربیتی موثر واقع شود زیرا آموزش مقدم بر حفاظتهای فیزیکی است.
در شرایط زمانی و مکانی گذشته که بشر برای نجات از گرسنگی نیاز به شکار حیوانات داشته – و بعضا چنین شرایطی هنوز تکرار میشود- حفظ جان انسان مقدم بر حفظ جان حیوانات بوده و به حکم عقل، شکار کردن مجاز بوده است. از زمانی که تعدادی از انسانها صرفا برای تفریح دست به کشتن حیوانات زدند فعالیت جدیدی پیشروی طبقه متمول جامعه قرار گرفت که نام آن با نام فعالیت قبلی تفاوتی نداشته اما مفهوم آن به شدت متفاوت است. در فعالیت اول شکار برای حفظ جان انسانها بوده و در فعالیت دوم شکار برای تفریح انسانهای متمول در نظر گرفته شده است. عدمتوجه به تفاوتهای این دو و خلط مبحث باعث وضعیتی شده است که شنونده بیاطلاع را سردرگم میسازد بهگونهای که نمیتواند سره را از ناسره تشخیص دهد. عاطفه انسانی اقتضا میکند که هرگونه کشتن حیوانات به قصد و نیت تفریح مردود و محکوم باشد و این حتی شامل قطعکنندگان گیاهان نیز میشود، از آنجا که گیاهان نیز دارای حیاتند. در طول تاریخ هر جایی که بشر اقدام به شکار تفریحی کرده خطایی غیرقابل دفاع مرتکب شده است. داستانها و نقاشیهای گذشتگان بیانگر آن است که بعضی از قدرتمندان برای لذت خود اقدام به برگزاری برنامههای منظم شکار میکردند و در این راه بعضا بسیار معروف بودند. هماکنون در جهان با توجه به ظهور طبقات جدید اجتماعی مواجه با وضعیتی هستیم که در آن افرادی متعلق به طبقه متوسط هم برای تفریح متوسل به شکار میشوند و این امر گستردگی بسیار یافته است. واقعیت این است که شکار تفریحی پرورشدهنده قساوت قلب در انسان است بهگونهای که میتواند در رفتارهای شخص بروز کند. مقدم بر هرگونه فعالیتی که در حمایت از محیطزیست انجام میگیرد احساس عاطفه انسانی نسبت به مخلوقات خداوند قرار دارد. چگونه میتوان جانی را که خداوند مهربان به جانداران زمین هدیه کرده است صرفا بدین شکل تباه ساخت!؟ بر این اساس تصمیمگیری برای محدودیت شکار شکلی آموزشی- تربیتی به خود میگیرد بدین معنا که هر فعالیتی که در عوض پرورش عاطفه انسانی مشوق بیرحمی نسبت به طبیعت باشد به حکم عقل و وجدان ممنوع و محکوم است. به هیچ شکلی نمیتوان مجوز خونریزی برای تفریح را صادر کرد.حتی اگر در شرایطی با افزایش جمعیت غیرطبیعی گونهای خاص روبهرو شویم – چیزی که معمولا خود حاصل دخالتهای نابجای انسانی است- کشتن حیواناتی که توسط کارشناسان ضروری تشخیص داده شده است باید به ماموران قانون- که از روی انجام وظیفه کار میکنند- سپرده شود و نه شکارچیان. اصولا خونریزی برای لذت بردن عملی غیرانسانی محسوب میشود.
در اینجا لازم است اشارهای داشته باشیم به اینکه همیشه بودهاند کسانی که حیاتشان وابسته به شکار فردی و محدود بوده است مانند ساکنان قطب شمال یا کوهنشینانی که در زمستانهای پربرف گرفتار میشدند. عمل این افراد عقلا مجاز بوده اما در هر صورت باید برای حفظ حیوانات چنین افرادی را با فعالیتهایی جایگزین آشنا کرد. ضمنا رشد عاطفی و انسانیت اقتضا میکند که معیشت این افراد از شکار کردن جدا شده و به فعالیتی دیگر بپردازند. در اینجا آنانی را که - برای منافع جامعه - دارای مشاغلی هستند که با کشتن حیوانات سروکار دارند باید جداگانه در نظر گرفت. بهطور مثال شغل ذبح حیوانات از آنجایی که نیاز جامعه را برطرف میکند با کمیت و کیفیت مطلوب ضروری است. این خود پاسخی است به آنانی که هرگونه مصرف محصولات حیوانی و از جمله گوشت را مردود میدانند. تمدن بشری و از جمله تمدن بالنده ایرانی متکی بر اهلی کردن دامها، رفتار عاطفی با آن حیوانات و برداشت قسمتی از محصولات دامی – در حد تعادل- بوده است که جدا از کشتار حیوانات به قصد تفریح بوده و این خود قسمتی از چرخه طبیعی است. در همین تمدن بالنده رعایت حقوق حیوانات اهلی یک اصل مسلم بوده که در دامداری صنعتی متاسفانه چنین حقوقی رعایت نمیشود. اخیرا مباحثی تحت عنوان صدور مجوز برای قرقهای اختصاصی میان مقامات سازمان حفاظت محیطزیست و علاقهمندان به حیاتوحش مطرح شده که طی این مباحث مخالفان و موافقان آن به ذکر دلایل خود میپردازند. طبق چنین مجوزهایی افراد میتوانند ضمن پرورش حیوانات قابل شکار در محدودهای طبیعی که دولت در اختیار آنها قرار میدهد ضمن ایجاد امکاناتی برای تکثیر آن حیوانات اجازه شکار درصدی از آنان را بهدست میآورند. مدافعان چنین طرحی به تجربههای مشابه در کشورهای دیگر اشاره کرده و این فعالیت را عرصهای برای تخلیه هیجانات شکارچیان دانسته و بر درآمدزایی آن تأکید میکنند. براساس اصلی که تاکنون بیان شد موضوع قرق اختصاصی شکار از آنجایی که باعث گسترش بیرحمی و قساوت قلب در میان افراد میشود از جنبه آموزشی- تربیتی نیز کاملا مردود است. همت علاقهمندان به محیطزیست اعم از فعالان داوطلب و کارکنان رسمی باید معطوف به جایگزینی مشاغلی مناسب برای شکارچیان معیشتی باشد و نه اینکه اجازه دهند افرادی به صرف داشتن پول بتوانند برای تفریح دست به کشتار حیوانات بزنند. این خود تناقضی آموزشی – تربیتی است و در صورت ارتکاب چنین خبطی هیچ پاسخی به وجدان خود نخواهیم داشت.