گیتی اعتماد پژوهشگر شهری
در موضوع بهانهجویی برخی مسئولان که در هر موضوع و معضلی که از آنها سوال میشود، همین پاسخ تکراری را میدهند، «باید فرهنگسازی شود» حرفهای زیادی میتوان زد. اگرچه حقیقتا بستگی به این دارد که موضوع چیست. اما در هر صورت، چیزی که قطعی مینماید، این است که تأکید بر فرهنگسازی، موید عدمآگاهی مردم است. مردم از حقوق خودشان آگاه نیستند. چراکه اگر چنین بود، دیگر کسانی مدعی فقدان فرهنگ لازم نمیشدند. همین موضوع، یعنی فقدان آگاهی، منجر به این میشود که درخواستی از سوی مردم مطرح نشود.
مردم در ایران بر حقوقشان آگاهی ندارند. چه از نظر سیاسی، چه اقتصادی، چه حقوقی و اجتماعی. بهطور مثال در شهرسازی، قانونی داریم که مردم به آن آگاه نیستند جز عده معدودی که با آن سروکار دارند که از این قرار است؛ فرض کنید زمین شما در محدوده یک پارک افتاده است. اگر بعد از 18 ماه، شهرداری این زمین را از شما به نرخ روز خریداری نکند، شما میتوانید کاربری این زمین را عوض کنید. افراد معدودی از این قانون اطلاع دارند. قانونی که حقوق مالکین است. حالا همین مسأله را به موارد دیگر، در حوزههای دیگر، اعم از اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... تعمیم بدهید. ببینید که چند نفر از مردم به حقوقحقه خود واقفند. حقوقی که وقتی مردم به آنها آگاهی ندارند، هر حرف و سخن و حکمی را حتی خلاف حقوق مسلمشان، میپذیرند.
وظیفه این روشنگری و آگاهسازی مردم و فرهنگسازی، بر عهده همه روشنفکران و مصلحان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. بهطور مثال در حوزه اجتماعی و ایمنی، آگاهسازی در مقابل زلزله با مقاومسازی میتواند فرهنگسازی در این حوزه تلقی شود. همچنین، وظیفه فرهنگسازی، برعهده دولت و خصوصا صداوسیما است. صدا و سیمایی که تا امروز بیش از فرهنگسازی، هزار روش دیگر را رفته است. از اولین ساعتی که برنامههای تلویزیونی آغاز میشوند تا آخرینشان را در نظر بگیرید؛ ببینید چهچیزهایی را به مردم آموزش میدهند؟ چه گامهای صحیح و صوابی در جهت فرهنگسازی برمیدارند؟ با این پولها و بودجههایی که از بیتالمال در اختیارشان قرار میگیرد، خروجی و ماحصل کار بر مبنای رسالتی که بر دوششان است، چیست؟ بهنظر میرسد، مهمترین وظیفهای که برعهده روشنفکران و مصلحان سیاسی- اجتماعی است، پیش و بیش از هر چیز دیگری، واقفکردن مردم به حقوقشان و آگاهی در این زمینه است.
فرهنگسازی، شرایط و لوازمی دارد. در زمان جنگ در مدرسه فرزندان من که 14 و 16 ساله بودند، آموزش سلامت محیطزیست را دادهاند؛ آنقدر خوب این کار را انجام دادهاند که حتی امروز که بیش از 40سال از عمرشان گذشته، آن آموزشها را از یاد نبردهاند و در خود نهادینه و به تعبیر دیگری، درونی ساختهاند. اما امروزه میبینید که بهندرت در مدارس چنین اتفاقاتی میافتد و آموزشهای صحیح و کامل و کاربردی به بچهها میدهند. این فرهنگسازی باید در مدارس و نهاد آموزش و پرورش اتفاق بیفتد. یعنی جایی که بچهها بیشترین قدرت یادگیری و تربیت و همچنین، بیشترین شرایط پذیرش را دارند. حال که آموزش و پرورش، صداوسیما و مسئولان، از زیر بار این وظایف، شانه خالی میکنند، این وظیفه بر دوش روشنفکران- نهعوام- افتاده است. روشنفکرانی که پیش از هر چیز، احساسمسئولیت و وظیفه میکنند، باید ابتدا از خود و بعد از اطرافیانشان آغاز کنند. در این میان میتوان از طریق سازمانهای مردمنهاد و «انجیاو»ها نیز به چنین انتظاراتی دست یافت؛ چراکه از نظر من، امروزه انجیاوها، بیشترین تأثیر را در جامعه میگذارند و این جز به خاطر اعتمادی که در مردم ایجاد کردهاند، نیست.