جعفر پاکزاد| قرار بود فقط یک عکسبرداری ساده باشد اما وقتی برای بار اول پایش را به میدان مین گذاشت و با بچههای پاکسازی آشنا شد تصمیم گرفت برای همیشه در این حوزه فعالیت کند. حس غریبی که در وجود بانوی عکاس
به وجود آورد باعث شد 4سال بهعنوان تنها بانوی عکاس تمام وقتش را برای ثبت لحظههای پاکسازی میدان مین بگذارد.
3سال پیش بود که وقتی معصومه صابری، جوان آبادانی برای عکاسی از یک میدان مین به مناطق جنگی رفت تصمیم عجیبی گرفت و عکاسی از عملیات پاکسازی و بچههای تخریبچی را بهعنوان شغل اصلیاش انتخاب کرد. صابری رشته تحصیلیاش روزنامهنگاری است و عاشق عکاسی از لحظههای بهیادماندنی. او را حالا بیشتر تیمهای پاکسازی مناطق آلوده به مین میشناسند.
او از ورودش به میدانهای مین و شروع کارش به «شهروند» گفت: «تقریبا 3سال پیش بود که تصمیم گرفتم یک گزارش از پاکسازی میادین بگیرم. گزارشی که درآن اعضای تیمهای پاکسازی برایم از خاطرات تلخ و شیرینشان بگویند. برای گرفتن مجوز کلی دوندگی کردم تا اینکه پیگیریها نتیجه داد و از طریق یکی از همکارانم در مطبوعات با بهنام صادقی که از تخریبچیهای قدیمی بود آشنا شدم. این آشنایی من با آقای صادقی مسیر زندگیام را
تغییر داد.»
بانوی عکاس ادامه میدهد: «با آقای صادقی به مناطق جنوبی خوزستان رفتم. او و دوستانش در شلمچه مشغول پاکسازی میدانهای مین بودند. در این سفر با افراد زیادی آشنا شدم و از خاطرات تلخ و شیرینی که داشتم گزارش تهیه کردم. بعد از اتمام کار گزارشم در شلمچه با هماهنگیها و پیگیریهای زیاد توانستم به شمال خوزستان و میدانهای مینی که هم در آنجا وجود داشت و درحال پاکسازی بود نیز گزارش تهیه کنم.»
و این سرآغاز کار برای معصومه صابری عکاس جوان آبادانی بود. وی در ادامه اضافه کرد: «بعد از اتمام گزارشم دیگر نتوانستم از این حوزه خارج شوم و همان حسی که گفتم باعث شد عکاسی در میادین مین را به صورت جدی ادامه دهم. صمیمیتی که بین بچههای تخریبچی بود و از همه مهمتر علاقه شدید آنها به کارشان من را بیش از پیش مجذوب خودش کرد و همین شد که تصمیم گرفتم کار عکاسی در این مناطق را ادامه دهم. فکه، چزابه، کوشک، دهلران و هویزه مناطقی بود که بعد از اولین گزارشم برای عکاسی رفتم و از بچههای تخریبچی که درحال پاکسازی میادین مین بودند حدود 4هزار عکس گرفتم.»
وی درباره روزهای اول کارش میگوید: «روزهای اول وقتی اعضای تیم پاکسازی من را میدیدند تعجب میکردند و میگفتند مکانی که شما آمدهاید جای مناسبی برای یک خانم نیست اما آنقدر گوشش به این حرفها بدهکار نبود. درست به خاطر دارم آقای صادقی همان روزهای اول گفت برای بودن در این کار باید عاشق مردم بود. حتی روزهای اول خانوادهام نیز نسبت به تصمیمی که گرفته بودم خیلی نگران بودند و مخالفت میکردند اما آنقدر روی تصمیمی که گرفته بودم اطمینان داشتم که سرانجام همه مخالفان جزو موافقان شدند.»
فیلم هم ساختم
اما کار صابری به همین عکس گرفتن ختم نشد و او حتی یک فیلم آموزشی هم در زمین پاکسازی میدانهای مین ساخت. وی دراینباره گفت: «پس از یک مدت که تقریبا بیشتر تیمهای پاکسازی من را شناخته بودند و میدانستند برای تصویربرداری و عکسبرداری به مناطق جنگی میروم سازمان مینزدایی کشور با من تماس گرفت و درخواست کرد که یک فیلم آموزشی برایشان بسازم. من هم که عاشق این حرفه شده بودم دست به کار شدم و پس از چند سال تلاش
9 ساعت فیلم آموزشی از تمام مراحل پاکسازی تهیه کردم و تحویل دادم.»
خاطرات یک بانوی عکاس
صابری خاطرات زیادی هم از مدت 4 سالی که فعالیتش را در این زمینه آغاز کرده است دارد؛ خاطرات تلخ و شیرینی که در گوشه ذهنش به یادگار مانده است. او از خاطرات شیرینش میگوید: «شیرینترین خاطره برای من همان عکسهایی است که از بچههای پاکسازی گرفتهام اما در این میان اتفاقات جالبی هم گاهی اوقات رخ میدهد. یکی از این اتفاقها برمیگردد به همان روزهای ابتدایی که وارد میدان مین شده بودم و عکس میگرفتم. برای اینکه یک نفر وارد میدان مین شود باید اصولی را رعایت کند. مهمترین اصول استفاده از لباسهای مخصوص است. مثلا کفشهای مخصوصی است که حدودا 5 کیلو وزن دارد. خوب پوشیدن این کفشها برای من آن هم در روزهای اول، کار بسیار دشواری بود و راه رفتن هم خندهدار بود اما حالا راحتتر از کفشهای معمولی میتوانم با آنها راه بروم.»
اما صابری خاطرات تلخی هم دارد. او گفت: «یکی از بدترین خاطراتم مربوط میشود به مجروح شدن یکی از بچههای پاکسازی به نام مرتضی افرایی. آن روز در منطقه چزابه عملیات پاکسازی درحال انجام بود و من هم درحال
عکس گرفتن از مرتضی بودم. چند دقیقهای به طرف دیگر میدان رفتم تا از بقیه اعضای گروه پاکسازی نیز عکس بگیرم که ناگهان متوجه صدای انفجار مهیبی شدم. صدای انفجار در میدان مین یعنی یک حادثه. وقتی خودم را به محل انفجار رساندم با بدن غرق در خون مرتضی روبهرو شدم. او پایش روی مین رفته بود و اما خوشبختانه از ناحیه پا دچار آسیب شده بود و انفجار باعث مرگش نشده بود. یکی دیگر از خاطرات تلخ هم مربوط میشود به شهادت یوسف سلیمانی که از بچههای پاکسازی که در فکه جانش را از دست داد.» در این سالها حتی چند باری هم نزدیک بوده خود صابری قربانی مینها شود. وی دراینباره نیز گفت: «یکبار برای عکس گرفتن از یک مین عمل نکرده وارد گودالی شدم. عکسم را که گرفتم و از گودال بیرون آمدم دیدم همه با چشمانی از حدقه بیرون زده به من نگاه میکنند. وقتی از آنها جریان را پرسیدم گفتند در این گودال یک مین عمل نکرده وجود داشته که تیمهای تخریب قرار بوده آن را خنثی کنند به همین خاطر دیگر پرچم نگذاشته بودند و خطر از بیخ گوشم گذشت».
و اما آرزوی بانوی عکاس
صابری در ادامه اضافه میکند: «تنها دلخوشی من این است که توانستهام لبخند بچههای پاکسازی را ثبت کنم. افرادی که در گرمای سوزان تابستان و سرمای استخوانشکن زمستان بدون هیچ منتی کار پاکسازی میادین مین را انجام میدهند. افرادی که حتی در ماه رمضان با زبان روزه به پاکسازی میپردازند اینها باقیمانده همان رزمندگانی هستند که جانشان را کف دستشان گذاشتند و برای مردم کشورشان جانفشانی کردند.» وی ادامه میدهد: «من بهعنوان کسی که از نزدیک با مردم جنگزده در ارتباط بودهام از مسئولان میخواهم که به داد آنها برسند. جنگ برای همه تمام شده اما برای مردم مناطق جنگی که آلوده به مین است هنوز ادامه دارد. تا به امروز کودکان زیادی که یک روز میتوانستند برای مملکت افتخارآفرین باشند بر اثر انفجار این مینها یا جانشان را از دست دادند یا اینکه نقص عضو شدهاند با این اوصاف از مسئولان میخواهم اجازه ندهند پروژه پاکسازی میدانهای مین در انتظار رسیدن بودجه بماند.»