آرمین منتظری دبير سياسي
سالها است که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، با عنوان «خرس» توصیف میشود. اما چرا؟ خرسها بدونشک حیواناتی «قدرتمند» هستند. اگرچه در تیره گوشتخواران قرار دارند اما به واقع غذای اصلیشان گوشت نیست. اگر برخی از گونههای خاص خرس نظیر خرس قطبی را در نظر نگیریم، میتوان گفت که غذای اصلی خرسها؛ گیاهان، حشرات و میوههای جنگلی است. دندانهای خرس به مانند سایر گوشتخواران برای بریدن گوشت طراحی نشده است. خرسها قلمروشان را تنها به منظور «حفظ حیات» و اطمینان از «امنیت منابع غذایی» تعیین میکنند و البته در حفاظت از این قلمرو بسیار «جسور» بوده و با هر «مهاجمی» برخورد میکنند. بنابراین بهطورکلی میتوان گفت که خرسها قدرتمند هستند. معمولا گیاهخوارند. برای حفظ حیاتشان خطر میکنند. بر تأمین امنیت «قلمروشان» و «حفظ امنیت منابع غذایی» مصر هستند. اساسا حیواناتی «مهاجم» نیستند اما در برابر هر «مهاجمی» واکنشی خشن دارند.
با این مقدمهای که ذکر شد، شاید بتوان درک بهتری از رفتار ولادیمیر پوتین بهعنوان رئیسجمهوری روسیه بدست آورد. این روزها روسیه متهم به تجاوز به اوکراین و دخالت در امور داخلی این کشور است. ولادیمیر پوتین را به «هیتلر» زمانه تشبیه میکنند و برخی دیگر نیز معتقدند که او به دنبال احیای اتحاد جماهیر شوروی سابق است. اما فارغ از درافتادن به تودرتوی هیجانات و غلیانات رسانهای جهان، چطور میتوان درکی واقعگرایانه از سیاستهای فعلی ولادیمیر پوتین بهدست داد. برای این منظور اندکی باید به تاریخ روسیه مراجعه کرد.
ویژگیهای جغرافیایی روسیه از دیرباز موید بیدفاع بودن این کشور است. هسته مرکزی بسیاری از کشورها به واسطه عوارض جغرافیایی قابل دفاع هستند. اما اگر نگاهی به نقشه روسیه بیندازید میبینید که روسیه در مرزهای خود نه رودخانهای دارد، نه اقیانوسی، نه مردابی و نه کوههای بلندی. تنها ویژگی جغرافیایی روسیه آب و هوای خشن و جنگلهایش است. با این توضیح اگر نگاهی به تاریخ روسیه بیندازید میبینید که روسها همواره با چالش نجات از حملههای خارجیها مواجه بودند و برای دفع این حملات همواره مجبور شدهاند مناطق حائلی میان هسته مرکزی قدرت و مهاجمان به وجود آورند. این حملات از دو جهت به روسیه وارد میشد؛ نخست از استپها و دشتهایی که روسیه را به آسیای مرکزی متصل میکند. مسیری که مغولها از آن برای حمله به روسیه زیاد استفاده میکردند و جهت دوم، دشتهای شمال اروپا است. دشتهایی که شوالیههای توتون و ماشین جنگی نازیها از آن برای حمله به روسها استفاده کردند. بنابراین روسها برای مواجهه با این حملات به این نتیجه رسیدند که در 3 فاز قلمرو خود را گسترش دهند تا از لحاظ جغرافیایی به عوارض طبیعی برسند تا بتوانند از این عوارض برای دفاع استفاده کنند. در فاز نخست، روسها به سمت کریدورهای مهاجمان حرکت نکردند، بلکه درست برعکس به منظور حفظ استحکامات در جهت مخالفت حرکت کردند. ایوان سوم در قرن پانزدهم به سمت غرب حرکت کرد و در حوالی باتلاقهایی، که کییف را از روسیه جدا میکرد، مستقر شد. روسها سپس به سمت شمال و شمال شرق تا کوههای اورال حرکت کردند. این منطقه برای روسها مناسب بود. چون مغولها، بهعنوان مهاجمان اصلی، سوارکارانی ماهر بودند و سوارهنظامشان در جنگلهای تایگا این منطقه عملا بلااستفاده میشد. از سوی دیگر، این منطقه جنگلی برای زندگی مکانی مناسب برای روسها بود.
در فاز دوم، روسها حرکتی خطرناکتر و البته جسورانهتر انجام دادند. در قرن شانزدهم میلادی، ایوان چهارم، روسها را به کریدور حمله مهاجمان مغول رهنمون شد. در این فاز، روسیه به سمت جنوب و شرق حرکت کرده و تا عمق استپها نفوذ کرد. باز هم از حرکت نایستاده و به کوهستان اورال در شرق و دریای خزر و کوههای قفقاز در جنوب رسید. در این فاز چند منطقه استراتژیک نظیر آستاراخان در دریای خزر و سرزمین تاتارستان و گروزنی را از آن خود کرد. پس از این گسترش حوزه نفوذ بود که ایوان چهارم خود را تزار روسیه خواند و مقدمات امپراتوری روسیه را فراهم کرد. در این فاز، روسیه توانست منطقهای حایل را در حول هسته مرکزی قدرت ایجاد کند و امنیت بیشتری را برای خود بهدست آورد. تا زمانی که کشوری بتواند سرزمینهایی را در اختیار داشته باشد که حایل با دشمنانش باشند، توانایی دفاعش بیشتر خواهد بود.
و اما در فاز سوم، این پطر و کاترین کبیر بودند که روسها را به سمت آخرین کریدور حمله مهاجمان رهنمون شدند. در قرن 18، روسها به سمت غرب حرکت کردند. اوکراین تحت کنترل روسیه درآمد و در مسیر غرب به کوهستانهای کارپات رسیدند. به این ترتیب مرزهای روسیه تا بالتیک گسترش یافت.
نکته اما این است که این گسترش حوزه نفوذ باز هم مشکل روسها را تمام و کمال حل نکرد. آنها با دو مشکل نیز مواجه شده بودند. دو مشکلی که امروز هم کما بیش میتوان رد آنها را دید؛ نخست حفظ امپراتوری و دوم حفظ امنیت داخلی. این دو مشکل باید در یک زمان حل میشد.
امروز نیز رهبر روسیه که از او با عنوان «خرس» یاد میشود، تقریبا شبیه به رهبران پیشین روسیه، همچنان با مشکل امنیت مواجه است. خرسها اگرچه حیواناتی مهاجم نیستند اما به هنگام مواجهه با تهدید با تمام قوا واکنش نشان میدهند. روسیه نیز به همین منوال به امنیت خود اهمیت بسیار میدهد. امروز نیز بهرغم اینکه روسیه به مانند گذشته قدرتمند نیست اما در مقابل تهدیدات امنیتی و تهدیداتی که قلمرواش را بهخطر بیندازد با تمام قوا واکنش نشان میدهد. آنها که پوتین را «هیتلر» مینامند از یک نکته غفلت میکنند و آن اینکه هیتلر رهبر کشوری قدرتمند که به دنبال کشورگشایی و توسعه مرزهای سرزمینی خود به منظور استیلای جهانی بود. پوتین اما رهبر کشوری قدرتمند نیست. پوتین سودای استیلای جهانی ندارد و تمایل او به گسترش حوزه نفوذ مسکو تنها و تنها به دلیل حفظ امنیت و آسیب ندیدن است چراکه روسیه امروز بیش از هر زمان دیگری احساس بیدفاع بودن میکند. پوتین البته به خوبی میداند که بیدفاع بودن به این معنی نیست که دست و پا بسته باشد. گاهی اوقات بهترین دفاع، حمله است؛ کاری که خرسها میکنند. همه میدانیم که کسی که به شکار خرس میرود اگر تیرش خطا رود و حیوان را زخمی کند، حیوان زخمی و بیدفاع بیش از هر زمان دیگری خطرناک است و برای حفظ جان خود ممکن است دست به هر عمل پیشبینینشدهای بزند و از این جهت ولادیمیر پوتین نیز سیاستمداری کاملا غیرقابل پیشبینی است.