علی جواهری| ساكش را بسته، كاور سرخ يقه آبياش را پوشيده است و خودش را براي يك ماموريت مهم آماده ميكند. ماموريت در حاشيه درياي خزر به عمق دوستيهاي بيپايان ايثار و فداكاري. داوطلبان جوان و دانشجوي سازمان جوانان هلالاحمر از 32 استان كشور در پايگاه مهر بندرانزلي دور هم جمع شدند تا ميثاقي دوباره براي تحقق آرمانهاي بشردوستانهشان ببندند. اين اردوها هم مانند سالهاي گذشته با شعار «نشاط و اميد» در سراسر كشور برگزار شد. هر تابستان همه اعضاي سازمان جوانان جمعيت هلالاحمر به ميزباني يك استان در يكي از اردوگاهها جمع ميشوند. آنها در هزارويك برنامه تفريحي، گردشي و آموزشي شركت ميكنند و در كنار هم به اهداف بزرگشان ميانديشند. در اين برنامه دبيران مجامع جوانان و دانشجوي جمعيت هلالاحمر معرفي ميشوند. مسئول ميزبان اجرايي اين دوره اردوگاه مهر بندرانزلي با استان قم است. به بندر انزلي رفتيم و پاي صحبت داوطلبان استانهاي مختلف درباره وضع اردو نشستيم و گزارشي از حالوهواي اردوگاه تهيه كرديم. در گفتوگو با مسئولان هم برنامهريزيها و نحوه ميزباني را جويا شديم.
ایجاد انگیزه و توانافزایی در برنامههای تابستانی
اينجا بندرانزلي است. شهر ملوانان و قايق و صيادي. شهري كه هويتش را باران معنا ميكند. شهر خوبيها، شهر تالاب دوستداشتني و اسكلهاي پر از كشتيهاي غولپيكر كه تماشاي آنها حيرتبرانگيز است. يكي از اردوگاههاي سازمان جوانان هلالاحمر در اين شهر واقع شده؛ اردوگاهي كه بيش از 50سال ميعادگاه سرخپوشان بوده است. در ورودياش پرچم هلالاحمر نصب شده و مرد مهرباني با چهره خندان جلوي در به استقبال میهمانان آمده است. به تكتكشان خوشامد ميگويد. مسير تا كمپ با پرچمهاي نارنجي و آبي مشخص شده. در محوطه پردار و درخت اردوگاه سكوت حاكم است. گويي هيچكسي در اردوگاه نيست. يكي از امدادگران استان قم مشغول مرتب كردن بنري است. وقتي از او درباره میهمانان اردوگاه ميپرسيم، لبخندي ميزند و ميگويد: «شما دير رسيدهايد. همه سركلاس هستند. چند دقيقه ديگر تمام ميشود. گروهي هم براي گردش به تالاب رفتهاند.» صداهايي كه از سالن اجتماعات به گوش ميرسد، حكايت از پایان كلاس دارد. در عرض چند دقيقه سراسر محوطه پر از سرخپوشان يقه آبي ميشود. هر يك كاري انجام ميدهند. گروهي همراه دوستانشان درحال قدم زدن كنار ساحل هستند و عدهاي از همان زمان بيرون آمدن از كلاس مشغول صحبت درباره كلاس و وضع اردوگاه. «ويدا بيرنوندي» ميگويد: «همه چيز عالي است. خيلي خوش ميگذرد. دورهم بودنمان خيلي خوب است. اينجا با فرهنگهاي مختلف آشنا شدم و حتي چند جمله تركي يادگرفتم و دوستان زيادي پيدا كردم. تازه كلي هم برنامه داريم. مثلا ميخواهيم امشب براي يكي از بچهها تولد بگيريم، ولي خودش نميداند.»
مسير 24ساعته تا اردوگاه
دريا به آرامي موج ميزند و آفتاب بيامان هوا را شرجي كرده است. هرازگاهي خنكاي نسيمي دل را همانند شاخ و برگ درختان تكان ميدهد. حتي يك لحظه هم تكاپو در اردوگاه متوقف نميشود. داوطلبان استان خراسان و چند استان ديگر درحال سوار شدن به مينيبوسي هستند كه درحال حركت به طرف آكواريوم بندر است. گروهي از بچهها مشغول بردن چند كارتن به مركز اجتماعي هستند كه يك نفر از در اردوگاه وارد ميشود، باعث تعجب است، چون همه دانشجويان مستقر شدهاند. او يكي از دبيران مجمع جوانان است كه براي رسيدن به اردوگاه از كهگيلويه حدود 24 ساعت در راه بوده. البته او تنها كسي نيست كه براي رسيدن به اردوگاه چنين مسير طولاني را با اتوبوس طي كرده تا به جمع دوستانش برسد. «فاطمه رستمي» ميگويد نخستين بار است كه در اردو شركت ميكند و امسال بهعنوان دبير مجمع شهرشان انتخاب شده است: «واقعا فعاليت در هلالاحمر را دوست دارم. در اين اردوها بچهها با هويت واقعي يكديگر آشنا ميشوند و براي شكوفايي همديگر تلاش ميكنند. اين همه راه را آمدهام تا اينجا در كنار دوستاني باشم كه همفكر هستيم. خيلي اذيت شدم، ولي اكنون كه بچهها را ميبينم لذت ميبرم و با خودم فكر ميكنم ارزشش را داشت كه بيايم.»
كمكم به ظهر ميرسيم. هوا آنقدر گرم ميشود كه پرنده هم در محوطه اردوگاه پر نميزند. اما حالوهواي داخل كمپها طور ديگري است. هر كدام از تيمها مشغول كاري هستند و بازار بازيهاي دوز و اسم فاميل گرم است.
وقت مسابقه طنابكشي است
هوا كمي خنكتر كه ميشود رفتوآمدها در محوطه شروع شده و جاني دوباره ميگيرد. بچهها درحال فراهم كردن يك رقابت جانانه طنابكشي هستند. اين بار تيم آذربايجانشرقي با استان گلستان رقابت ميكند. شور و هيجان خاصي فضاي اردوگاه را پر كرده است. اما در كمپ استان ايلام رفتوآمدهاي يواشكي مشاهده ميشود كه حكايت از برگزاري تولد است. بچهها از مسئولان درخواست ميكنند به آنها اجازه خروج دهند تا براي دوستشان كيك تولد بخرند، اما تلاشهايشان نتيجهبخش نيست و مسئولان اجازه نميدهند. يكي از بچههاي زنجان قصد رفتن به تالاب را دارد. سريع به طرفش ميروند و از او ميخواهند كه براي تولد دوستشان كيك بخرد. «حديث محمدي» ميگويد: «امروز تولد دوستمان است. ميخواهيم برايش تولد بگيريم. اميدواريم به مشكل برنخوريم.» رقابتها همچنان در محوطه ادامه دارد. سروصداي طرفداران هر دو تيم آنقدر زياد است كه هيچكس نميتواند نسبت به مسابقه بيتفاوت باشد. بازي به دور سوم ميرسد، چون هر يك از تيمهاي استان گلستان و آذربايجان يكبار برنده شده است. كَلكَل اعضاي تيمها از تماشاچيان به بازيكنان سرايت ميكند. اما بالاخره تيم استان گلستان برنده بازي ميشود. اما در آشپزخانه همه چيز با دور تندتر از بيرون پيش ميرود. آشپزان شام را آماده ميكنند. تيم پزشكي و اورژانس هم هر كدام در اتاقهايشان آماده هستند.
غافلگيري از جنس شادي و خنده
هوا تاريك است. صداي موج دريا همچون موسيقي دلانگيزي فضاي اردوگاه را به آرامش دعوت ميكند. دانشجويان به طرف سالن غذاخوري ميروند و ماجراهاي طول روز را تعريف ميكنند و ميخندند. غذا خوردن كه تمام ميشود هر كدام به طرف كمپهايشان ميروند كه بلندگو اعلام ميكند مراسمي در سالن اجتماعات درحال برگزاري است. زمزمهها از اين حكايت دارد كه اين برنامه غيرمنتظره بوده و هيچ اعلام قبلي نشده است. اين برنامه غافلگيركننده را مسئولان اردوگاه برنامهريزي كردهاند و قرار است حسابي به همگي خوش بگذرد. همه در سالن اجتماعات جمع شدهاند. سرپرستان تابلوي استانهايشان را در دست دارند. هنرمندان گيلاني روي صحنه ميآيند و با موسيقي، شعبدهبازي و نمايشهاي خندهدار انرژي فوقالعادهشان را به بچهها انتقال ميدهند. صداي خنده بچهها تا بيرون اردوگاه ميرسد. چند ساعت برنامه پرهيجان حال بچهها را جا ميآورد و همه با شادي به طرف اردوگاه ميروند. «زهره فخاري» ميگويد: «برنامهاي غافلگيركننده و جذاب بود. خيلي خوش گذشت. اميدوارم باز هم تكرار شود.»
همه به كمپها و اتاقهايشان ميروند و جز صداي دريا و جيرجيركها چيزي به گوش نميرسد. اما صداي خنده بچههاي ايلام و همصدايي «تولد، تولد، تولدت مبارك» لحظهاي قطع نميشود و نشاط و اميد را در اردوگاه فرياد ميزنند.