در گيديزولو، شاهزاده گريت چارلز دِ وينديش كه يك سرهنگ شجاع اتريشى بود تلاش كرد موقعيت كازا نو وا را باز پس گيرد، اما تلاش او بيهوده بود. شاهزاده ناكام چون قهرمانى آزاده و سخاوتمند، دليرانه به استقبال مرگ رفت و حتى هنگامى كه به شدت مجروح شده بود، همچنان به فرماندهى ادامه داد. سربازانش او را در آغوش گرفتند و بدون حركت، زير رگبار گلوله ايستادند. آنها مىدانستند كه كشته خواهند شد، اما حاضر نبودند فرمانده خودشان را تنها بگذارند، چون او را دوست داشتند و برايش احترام زيادى قايل بودند.
دو تن از فرماندهان نيروى زمينى به نامهاى كنت كرِنِويل و كنتپالفى هم در حالى كه جسورانه مىجنگيدند به شدت مجروح شدند و همين اتفاق درسپاه بُرن وان ويل براى فيلد مارشال بلامبرگ و سرگرد ژنرال بالتين رخ داد. بارون استرمفدر، بارون پيدول و لنل وان مام كشته شدند.
سرهنگ به نامهاى وان استيگر و وان فيشر دلاورانه جان باختند و در همان نزديكى شاهزاده جوان آيزنبرگ كه خوش اقبالتر از آنان بود در حالى كه هنوز نيمه جانى در بدنش مانده بود نجات يافت.
ادامه دارد...
کتاب «خاطرات سولفرینو» نوشته هانری دونان است که به زبانهای گوناگون ترجمه و تجدید چاپ شده است. کتابی که از سال 1862 میلادی اسباب برپایی نهضتی جهانی را فراهم آورد و 189 جمعیت ملی صلیبسرخ و هلالاحمر در سراسر جهان با میلیونها عضو بر مبنای اصول بشردوستانه آن به وجود آمده است. در ایران، محمدابراهیم توکلیکارشک این کتاب را ترجمه کرد و از سوی نشر آژند در سبزوار منتشر شد.