شهروند| سه، چهار روز بيشتر نيست تصميم گرفته كمكخرج همسرش باشد؛ لباسهاي رنگارنگ تريكو را در دست دارد و با صداي آرام به مسافران نشان ميدهد؛ تيشرتهاي زرد، قرمز، سبز و صورتي و شلوارهاي تابستاني رنگارنگ. 26سال بيشتر ندارد و مادر يك پسر 9ساله و دختري 7ساله است كه تمام مدتي كه مادر و پدر به دنبال لقمه ناني هستند در خانه تنها ميمانند. «سولماز» اصالتا اروميهاي است و تهلحظه آذري به زيبايي چهرهاش افزوده است. صورتي گرد و سفيد با چشمهاي طوسي و بيني و لبهاي كوچك. موهاي خرمايياش را از فرق باز كرده و همخواني خوبي با شال مشكياش پيدا كرده است. چهره و رفتارش به دستفروشهاي مترو نميخورد. مانتوی قرمزش تا نزديك مچ پايش پايين آمده و قدش را كشيدهتر به نظر ميرساند. همسرش در كارخانهاي كار ميكرده و براي همين هم از اروميه به كرج مهاجرت كردند تا خانواده در كنار هم باشند. از آن روزها تنها 5سال ميگذرد و حالا همسرش كارمند اسنپ است تا مخارج زندگي و اجارهخانه را تامين كند، اما اجارهها بالاست و مخارج دو فرزندش هم هست. «سولماز» وقتي سختي و مشكلات را ميبيند، تصميم ميگيرد كمكحال همسرش باشد، براي همين به توليديها سر ميزند تا ماهانه مبلغي را به دريافتي همسرش اضافه كند، اما اين كار هم نتيجه نميدهد. «كار در توليد سختيهاي خودش را دارد، اما وسط كار بايد سختي بيشتري را تحمل كند و اين در حالي است كه براي اين كار سخت تنها ماهانه 500هزار تومان براي كار از 8صبح تا 7 بعدازظهر» ميدادند. «سولماز» به خاطر همسر و فرزندانش اين سختي را به جان ميخرد، اما 500هزار تومان دردي از آنها دوا نميكند و به اصرار همسرش قيد كار در توليدي را ميزند و به پيشنهاد يكي از دوستانش كار در مترو را امتحان ميكند. سه، چهار روزي ميشود که كارش را شروع كرده و از تصميمي كه گرفته راضي است. «مرخصي و ساعت كارم با خودم است و درآمدش هم از كار در توليدي بيشتر است.» همسرش در كارخانهاي مشغول به كار بوده كه ورقهاي موردنيازش را از ايتاليا وارد ميكرده است، اما مدتي است ورقها از كمرگ ترخيص نميشوند و كارخانه مجبور به تعديل نيرو شده و خيليهاي ديگر مثل «امير» از كار بيكار شدهاند، اما «امير» از اين خشنود است كه خودرویی دارد و ميتواند در اسنپ كار كند. «كار براي دستفروشهاي مترو هم سخت شده است. فروشندههايي كه جنس ميدهند، ديگر چك و وثيقه قبول نميكنند و تنها با پول نقد جنس ميفروشند. هرچه هم ميپرسيم چرا اين همه گران است؛ قيمت دلار را به رخمان ميكشند.» «سولماز» پول نخستين سري جنسهايش را از خواهرش قرض گرفته و قرار است هر وقت داشت برگرداند. «زندگي خيلي سخت شده، اما همه تلاشم را ميكنم تا فرزندانم زندگي راحتي داشته باشند. اگر قرار باشد تا آخر عمرم هم كار كنم، اين كار را ميكنم تا آنها زندگي بهتري از من و همسرم را تجربه كنند. ما آنها را به دنيا آوردهايم و مسئوليتمان خيلي سنگين است.» «سولماز» كارش را از 9صبح شروع و تا 5بعدازظهر در خطهاي مختلف مترو دستفروشي ميكند. «تا ساعت 5 كار ميكنم تا بتوانم وقتي را هم براي بچهها و همسرم بگذارم. زن بودن سختترين كار دنياست.»