چند روز پيش خبري منتشر شد كه يك زن به اتهام قتل همسرش در شهركهاي اطراف تهران بازداشت شده است. هر چند زن مدعي است كه شوهرش خودزني كرده و سابقه خودكشي نيز داشته است.
تا اينجاي خبر چيز چندان عجيبوغريبي نيست ولي زن در گفتوگو با خبرنگار توضيح ميدهد كه 40 سال است كه ازدواج كرده 4 دختر و چند پسر داشته است. يكي از دخترانش حدود 10 سال پيش با قرص خودكشي كرده، دختر ديگرش نيز سال گذشته در خانه خودكشي كرد. يكي از پسرانش معتاد شده و براي تأمين هزينه آن دزدي كرده و الان در زندان است. در مورد روز واقعه ميگويد كه تحمل حضور در خانه را ندارم، اين خانه بيشتر شبيه جهنم است، بنابراین بيرون رفته بودم. از بيرون كه آمدم خسته بودم، رفتم خوابيدم. به همسرم گفتم اگر كسي زنگ زد، مرا بيدار نكن، ولي او 10 دقيقه بعد بيدارم كرد و گفت تلفن با تو كار دارد. دعوايمان شد و كار به فحاشي كشيد، اول خواست مرا خفه كند، بعد رفت خودزني كرد، او را با دخترم آوردم بيمارستان. او دو هفته پيش نیز ميخواسته با طناب خودكشي كند.
بحث ما اين نيست كه آيا اين زن، شوهر خودش را كشته يا شوهرش خودزني كرده است. هر کدام از دو حالت واقعیت داشته باشد، در نتيجه ماجرا فرقي ايجاد نميشود. چنين خانهاي با همان توصيفي كه كرده يك جهنم واقعي است. مگر ممكن است كه ما در جامعه خود بيخيال باشيم و در كنارمان نهاد خانوادهاي باشد كه وصف آن جهنم باشد؟ اكنون خانواده تنها نهادي است كه اعضاي خانواده در آن به استراحت و تمدد و بازیابی اعصاب ميپردازند؛ نه آنكه وضعيت آنچنان عذابآور باشد كه براي به آرامشرسیدن، از آن فرار كنند؟
پرسش اساسي اين است كه وظيفه و مسئوليت ما و حكومت و مسئولان در برابر چنين نهاد با موقعيت جنگگونه چيست؟ آيا ميتوانيم بگوييم اين يك مسأله شخصي خانوادهها است؟ آيا نبايد كمكهاي مشاورهاي و آموزشي و حتي كمكهاي ديگر را روانه اين وضعيت جهنمگونه كرد تا اعضاي خانواده قادر به حل مشكلات خود شوند؟ چگونه ميتوان تصور كرد كه توليدات و ميوههاي اين جهنم به جامعه سرازير نشود؟ آيا نام زقّوم را شنيدهايد؟ درختي كه در جهنم رشد ميكند و ميوه آن خوراك جهنميها است. ميوههاي اين جهنم روي زمين آنقدر هست كه به خارج از خانه صادر شود و كل جامعه را كمكم تبديل به جهنم كند و همه مردم را مجبور کند که از ميوههاي آن بخورند!
متأسفانه همه فكر و ذكر ما اين است كه كمكهاي مالي را به درماندگان و فقرا كنيم. البته اين كاري خوب و ضروري است اگر درست انجام دهيم؛ ولي در يك جامعه جديد كمكهاي مشاورهاي و حمايتهاي رواني و روحي و آموزشي براي حل مسائل شايد مهمتر از كمكهاي مالي و غذايي باشد؛ چون بعيد است كه كسي از گرسنگي فوت كند، ولي بسيار احتمال دارد كه افراد به خاطر نداشتن حالات روحي و رواني سالم خود و ديگران را به كشتن دهند.