محمدامین قانعیراد جامعهشناس برجسته ایرانی و دبیر علمی همایش اعتدال در یکی از نشستهای مقدماتی پرسش ساده و درعینحال مهمی مطرح کرد که میتوانست در معرض چالش شرکتکنندگان قرار گیرد و غنای ویژهای به مباحث همایش بخشد: آیا ایرانیان اعتدالگرا هستند؟
این سوال را میشد به محک آزمون تاریخ سپرد یا در تاریخ معاصر بهمثابه بهترین جلوهگاه نمایش اعتدالگرایی یا افراطگرایی مدرن
مداقه کرد.
نظریه «سازگاری ایرانی» که مرحوم بازرگان در اوایل دهه 40 مطرح کرد میتواند نقطه آغازی برای پرسش مذکور باشد. بازرگان البته به مقتضای زمانه خود بیشتر بر جنبه منفی سازگاری یعنی تسلیمطلبی و پرهیز از هزینه دادن برای تغییرات اجتماعی و سیاسی تکیه کرده اما روح نقاد و ریزنگر جامعهشناختی او جوانب مثبت همین ویژگی ایرانی را مغفول نگذاشته و به آستانه درکی بدیع از هویت ایرانیان رسیده که امروزه با عناوین «هویتترکیبی» و «چندهویتی» در برابر تکهویتی و بنیادگراییهای تکواره و مرگبار میشناسیم.
بازرگان در برابر تکهویتگرایی مسلط زمانه یعنی آریاپرستی نازیستی شجاعت علمی ستودنی دارد و عملیات سازگارسازی، «ترکیبها»، «پیوندها»، «اختلاطها» و «اکتسابها» و «گوناگونیها» فرهنگی و چندینهویتی را واقعیتی علمی در تاریخ ایران میداند:
«البته چنین نیست که بر ریشه اولیه و شجره پاک ایرانیت فقط باد و باران حوادث خورده باشد، بلکه پیوندهای متوالی و مکرر نژادهای گوناگون بر تنه اصلی و ساقههای آن زده شده است. با این همه نام خانوادگیهایی مانند هاشمی، انصاری، غفاری، رضوی، دولو، افشار، قرهگوزلو، و غیره ادعای نژاد ویژه و خون باستانی داشتن همانقدر غیرعلمی و مضحک است که دنبال پارسی سره رفتن» (بازرگان، ص 12).
تصویری از ایران تاریخی که بازرگان در کتاب مذکور چونان «بارانداز درهم و برهمی
ازفنون و خصائل اقوام گوناگون» ارایه میدهد در زمانه مذکور امری منفی محسوب میشد که باید از طریق ملتسازی جعلی و مهندسی خشونتبار پلیسی و اجتماعی خراطی شده و به یک هویت و یک نژاد و یک زبان و یک فرهنگ و حتیالامکان به یک لباس و یک سبک زیستی و یک پوشش تقلیل یابد.
اما امروزه با گذار به دوران پست مدرن، چند فرهنگگرایی و چند رگه بودن و هویتهای ترکیبی نهتنها مورد تحمل و تسامح قرار میگیرد بلکه شرط اساسی صلح و همزیستی پایدار فرهنگی تلقی میشود.
شهید مطهری هم مباحثه دیرینه بازرگان در آن سالها همین نظریه ترکیبی و چند فرهنگی را در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» بسط بدیعی داد و سالها بعد در گزارشی موجز از اثر شامخ خویش خدمت اسلام به ایران را « باز کردن جامعه بسته موبدی ایران» دانست و نظریه ایران به مثابه «تلاقی گاه تمدنها» را بر ضد ناسیونال فاشیسم جعلی آریایی علم کرد. (مطهری دروس فلسفه تاریخ)
به عبارت دیگر اگر بازرگان در کتاب سازگاری ایرانی «کنار نهادن اکتسابهای قرون بعدی {قرون تمدنی اسلام}» را نوعی «تعصبورزی ارتجاعی» و «فاقد ارزش علمی و عملی» میدانست مطهری در کتاب خدمات متقابل دستاوردهای آن قرون چند فرهنگی و چند تمدنی را چنان بسط داد که اثر او امروزه میتواند نقطه آغازی برای دموکراتیک کردن هویت ملی در معرض مباحثه قرار گیرد.
هویتهای ملی خاورمیانه و جهان سومی که از بدو تولد خود در دستگاههای امنیتی و پلیسی – پادگانی آشتیناپذیری خود با دموکراسی و حقوق بشر و جامعه مدنی را در یکصد سال اخیر به معرض نمایش تاریخ گذاشتند تنها از طریق گذار از تکوارگی و تکبعدی و برآمیختن با ارزشهای جهانشمول بشری میتوانند دموکراتیک شوند.
امروز بسط همین رویکرد ترکیبی و تلفیقی به هویت ملی را میتوان در فرمول سهوجهی «جمهوری»، «اسلامی» و «ایرانی» دید که در فراسوی افراطگرایی قومی یا مذهبی، ایجاد یک توازن و اعتدال آرمانی بین دستاوردهای دموکراتیک جوامع غربی با ایرانیت و اسلامیت را مدنظر قرار داده و یک وعده انقلابی و قانون اساسی بنیاد است که باید روزی در افق رویتپذیر آتی به جانب آن سمتگیری کرد.