شماره ۴۳۴ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲ آذر
صفحه را ببند
چقدر صحبت‌هایتان آشناست
علی اکبرزاده

سخنرانی‌هایش را که می‌شنوی یاد دوران تاخت و تاز رهبرهای آزاده جهان می‌افتی. از تغییر می‌گوید و بی‌محابا به دولت و سیاست‌هایش انتقاد می‌کند. شیک‌پوش است و کلامش را با وسواس خاصی ادا می‌کند. برای تک‌تک لغت‌هایش روزها فکر کرده و از سر تا پایش برای رسیدن به وضعی بهینه و اصلاح امور بهره می‌گیرد. اطلاعات نابی دارد و مثال‌هایش از آن سوی مرزها واقعا انسان را افسرده می‌کند. آینده پیش رو با برنامه‌هایی که او از آنها دم می‌زند، کشوری بی‌رقیب در جهان می‌سازد. به میان خبرنگاران که می‌آید، لبخند بر لب دارد و اظهار امیدواری می‌کند، شماره تلفنش را در اختیار همه می‌گذارد و بی‌اغراق باید بگویم که روز و شب پاسخگوست. او تاجری تحصیلکرده و 40ساله است. سیر موفقیت‌ها و مشی انتقادی‌اش را که نگاه می‌کنی با خود می‌گویی که چقدر از همه دولتی‌ها قوی‌تر است.
کاشکی اصلا خود این مرد رئیس دولت می‌شد. چندی می‌گذرد. شهرت دوست منتقدمان هم همچنان درحال رشد است. زمزمه‌هایی از درون دولت می‌گوید که قرار است دوست منتقدمان به کمک دولت برود. نه این‌که دولتی شود و مانند همه کارمندان جهان، تکاپوی خود در اصلاح امور و انتقاد از وضع نابسامان را از دست دهد؛ او قرار است تنها به دولت کمک کند.
 چندی دیگر می‌گذرد. حکم حضورش در دولت و در آن صندلی‌های طلایی نزدیک به رئیس امضا می‌شود. همه از حضورش در دستگاه دولت راضی‌اند و گمانه‌زنی‌ها هم از موفقیت‌های او و البته دولت در رسیدن به مقصودشان خبر می‌دهد. این روزها اما او کمتر مصاحبه می‌کند، در همایش‌ها و بازدید‌ها هم یا سخنرانی نمی‌کند یا تنها چند جمله‌ای از کلیات می‌گوید. دیگر حرف‌های قشنگ نمی‌زند و انگار انرژی قبل را ندارد. دوست منتقد دیروزمان امروز دولتی شده است.
کت و شلوار طوسی دولت مآبش، از آن مرد جذاب و دوست‌داشتنی دیروز دورش کرده است. به معنای واقعی کلمه دولتی شده و گویی انگار که داخل زمین بودن با تماشاگر بودن در اطراف زمین هزاران فرسخ فاصله دارد. حال اما از شخصیت پرانرژی و مثبت دیروز او، تنها مردی باقی مانده است که امضاهای پر ارزشش را با فشار دوستان و بالادستان زیر برگه‌ها می‌نشاند.
به چشمانش که نگاه می‌کنی، هزاران حرف نگفته دارد. البته پشیمان نیست. اما از دور که نگاه می‌کنی می‌بینی که دایره قدرت چقدر بی‌رحم است و کافی است قدری در بازی روزگار كم‌توان باشی. همین یک ذره کافی است تا از روزهای خوش و فایده‌های محض‌ات برای جامعه دور شوی و برای قدرت بیشتر به جمعی ملحق شوی که از آنها نیستی.


تعداد بازدید :  187