شماره ۱۴۵۶ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۱ مرداد
صفحه را ببند
کوچه اول

ناف سرنوشت  | داود نجفی|    من و نرگس دخترعمو و پسرعمو هستیم، از همان‌ها که نافمان را برای هم بریده‌اند و عقدمان را توی آسمان‌ها بسته‌اند. نمی‌دانم یعنی توی آسمان سرگرمی دیگری وجود ندارد؟ چرا باید درمورد آینده‌ من تصمیم‌گیری کنند؟ نرگس که از چهره‌اش مشخص بود اول پسر بوده ولی به زور سردی‌هایی که مادرش موقع بارداری خورده، لحظات آخر جنسیتش تغییر کرده بود، من ‌را تهدید کرد که اگر ازدواج نکنیم، خودکشی می‌کند. بابا هم گفته بود اگر نرگس خودش را بکشد، من را خواهد کشت. یعنی درهر صورت من باید با نرگس باشم. مادرم هم همیشه می‌گوید غصه نخورم و این دست تقدیر است. البته بعید می‌دانم تقدیر با دستش بتواند همچین بلایی سر یک‌نفر بیاورد. خلاصه من و کلیه‌ عضو‌های بدنم، پاسوز نافم شدیم و قرار شده بعد از خدمتم این ازدواج صورت بگیرد. الان 12‌سال است که هر روز یک کشیده به مافوقم می‌زنم تا اضافه خدمتم بیشتر شود.

 


تعداد بازدید :  471