سعید غاریبی| در دورهای که مسئول پاسخگویی سامانه 112 بودم نزدیک غروب پدری تماس گرفت که پسربچهاش که مبتلا به بیماری اوتیسم و کر و لال بود در جنگلهای رودبار گم شده است. چون هوا تاریک شده بود عملیات را به روز محول کردند. نمیتوانستم خودم را مجاب کنم که آن بچه با آن شرایط تا صبح در جنگل چه بلایی سرش میآید. ساعت از نیمهشب گذشته بود که تصمیم گرفتم خودم به دنبالش بروم. صدای گرگ و شغال به گوش میرسید. پسر بچه را دیدم که لابهلای صخرههای کنار رودخانه راه میرود. وقتی پسر را به پدر تحویل دادم زبانش از خوشحالیبند آمده بود. البته به اداره که رسیدم توبیخ شدم. پدر آن پسرک هم ماجرا را برای مدیران تعریف کرد که آنان هم در مراسمی از کارم تجلیل کردند.