شماره ۴۳۴ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲ آذر
صفحه را ببند
گزارشی از پیامدهای بیکاری تحصیلکردگان
رکود استعدادهای اجتماعی

|  طرح نو| مجتبی پارسا  | پیدا کردنشان سخت نیست. کافی است هر کسی دور و بر خودش را نگاه کند تا چندتا از آنها را مثال بزند. بیکارند اما تحصیلکرده هم هستند. تلاش زیادی کرده‌اند تا برای خود، برای جامعه مفید باشند، سعی کرده‌اند از طریق اشتغال به کاری که با تخصصشان هماهنگ است، هم برای خود جایگاهی دست و پا کنند و هم دردی از دردهای جامعه را مرهم باشند. اما شرایط طوری پیش رفته که حالا یا به کار در رشته‌های غیرتخصصی روی آورده‌اند، یا سراغ دلالی و دستفروشی رفته‌اند یا از آن هم ناامیدکننده‌تر در بخش غیرمفید و حتی غیرقانونی فعالیت می‌کنند. فعالیت‌هایی که غم نان در آن نهفته است و آنها را ناگزیر کرده که از پی جست‌وجوی کار و ممر معاش، سر از ناکجاآباد دربیاورند. بخشی هم که نتوانسته‌اند در هیچ‌کدام از این زمینه‌ها جذب شوند، بیکار به گوشه‌ای خزیده‌اند و روز و شب‌شان شده «خودخوری»! همین است که گاهی چه آنها که بیکارند و چه آنها که کاری غیراز آنچه باید انجام می‌دهند، به موازات سپری‌کردن روزهایشان، به مشکلات روحی و روانی دچار شده‌اند، به یأس و ناامیدی! اینها که دست به دست هم دهند می‌شود نارضایتی اجتماعی و سیاسی که همه‌شان درنهایت در جامعه و در ارتباط با دیگر افراد، بروز پیدا می‌کند.

 

بیکاری حادثه‌وار
بیکاری همیشه یک جور به وجود نمی‌آید. گاهی مثل یک حادثه، ناگهان بر سرتان هوار می‌شود. محمد اسماعیلی لیسانسیه برق، 48 ساله، کسی است که از‌ سال 69 در کارخانه کلید و پریزسازی مشغول به کار بوده است. ناگهان خبرش کرده‌اند که نباید سر کار بیاید. او تحریم‌ها‌ را عامل بیکاری خود معرفی کرد. می‌گوید: در کارخانه‌ای مشغول کار بودم که محصولاتش تحت‌لیسانس لگراند فرانسه بود. به گفته او، آنها از فرانسه، قطعات را وارد می‌کردند که به علت تحریم بانکی، نمی‌توانستند جابه‌جایی پول را به کشور فرانسه انجام دهند آنها نیز برایشان قطعه نفرستادند. کارخانه کلید و پریزسازی (البرز) که بعد‌ها به لگراند، تغییر نام داد، به همین راحتی ورشکست شد. 700 نفر بیکار شدند. استخدامی‌ها بازخرید شدند و قراردادی‌ها، اخراج! محمد می‌گوید: بسیاری از کارخانه‌ها به این دلیل ورشکست و افراد زیادی بیکار شده‌اند. ازجمله این موارد کارخانه ماموت است که تعداد کارکنان آن، 3 هزار نفر بود.
محمد اسماعیلی می‌گوید: مردم بالاخره راهی را برای گذران زندگی پیدا می‌کنند، چون مجبورند. بعضی دنبال تجارت می‌روند و وضع بهتری پیدا می‌کنند و بسیاری در مترو لواشک می‌فروشند! با این حال، محمد اینها را معضلات اجتماعی نمی‌داند. او می‌گوید:  عده‌ای به زورگیری و دزدی روی آورده‌اند. محمد به خاطر رشته تحصیلی‌اش که یک رشته فنی به حساب می‌آید، می‌تواند در جاهای دیگری مشغول به فعالیت شود. برای همین می‌گوید احساس ناامیدی و نامفید بودن را حس نکرده است. با این حال معتقد است که این حس برای افراد تحصیلکرده در رشته‌های دیگر قطعا وجود دارد.
احد ‌هاشم‌لو، 27 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی است. احد در دوره لیسانس، زبان انگلیسی خوانده و معتقد است که مفید یا نامفید بودن، بحث بالقوه و بالفعل است. جمله‌اش را معنی می‌کند و می‌گوید: تقریبا همه انسان‌ها به صورت بالقوه واجد احساس مفید بودن در خود هستند اما به صورت بالفعل، وقتی فرد می‌بیند که هیچ اثری از خود به جا نمی‌گذارد، که به‌درد جامعه بخورد و نمی‌تواند به حس بالقوه مفید بودن، فعلیت ببخشد، احساس ناامیدی و نامفیدی می‌کند. این احساس ناشی از این نگرش است که فرد می‌بیند نمی‌تواند به صورت واقعی، مفید باشد، در صورتی که می‌توانست! بنابراین این فرد، به جاهایی می‌رود که نباید برود.
احد می‌گوید: در چنین جامعه‌ای، نیروهای بالقوه جامعه، در خواب به‌سر می‌برند. نوعی رکود. رکود استعدادهای اجتماعی، افسردگی و بیماری‌های روانی. همه اینها معضلات بیکاری به‌شمار می‌آیند؛ اما اگر جامعه بتواند از این افراد استفاده کند، چرخ اقتصادی جامعه و به طریق اولی، چرخ اجتماع و فرهنگ و سلامت جسم و روان نیز به چرخش درمی‌آید.
احد می‌گوید جامعه‌ای که دچار رکود اجتماعی و انسانی است، دچار بی‌وضعی شده است: عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش/ ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش؛ و این ظلم و عدل را صرفا نباید از نظرگاه دینی مشاهده و تفسیر کرد. بلکه می‌تواند جنبه اجتماعی به خود بگیرد. به‌طور مثال، وقتی من می‌بینم با این‌که لیسانس زبان انگلیسی دارم و می‌توانم در این موضع، مفید و مثمرثمر واقع شوم، این حس بر من متبادر می‌شود که این جایگاه، حق من است و اگر به آن نرسم، یعنی حق مرا از من گرفته‌اند یا آن را به من نداده‌اند. همین نگرش، می‌تواند باعث ایجاد نوعی رخوت، سستی، نا امیدی و حتی نفرت از جامعه در فرد ایجاد کند. احد معتقد است که شاید این فرد، دست به هرکاری بزند که نتیجه‌اش، فساد است؛ و این فساد، سیستم اجتماعی را مریض خواهد کرد.
از احد 27 ساله پرسیدم که چه باید کرد تا این نیروی انسانی را فعال کرد و به جامعه بازگرداند تا مفید واقع شوند. اما او می‌گوید:  در این زمینه، تخصصی ندارد باید کسی دراین‌باره اظهارنظر کند که وقوف کامل بر سیستم آموزش و کار داشته باشد تا بتواند مرض آن را پیدا کند. من تنها می‌دانم که سیستم، مشکل بیکاری دارد، اما این‌که خودِ مشکل بیکاری از کجا ناشی شده است، چیزی نمی‌دانم! و حرف زدن درباره این موضوع بسیار دشوار است. چون هزاران عامل، دست به دست هم می‌دهند تا باعث بروز یک پدیده شوند.
نگاه کارشناس
پیامدهای حاصل از بیکاری، جوانب مختلفی را در برمی‌گیرد و به همان اندازه درباره آن صحبت‌ها و نظرات متفاوت وجود دارد. امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، درباره این موضوع معتقد است که ضربه اقتصادی و آسیب‌های فرهنگی-اجتماعی افراد تحصیلکرده‌ای که بیکار مانده‌اند، به یک اندازه قابل اهمیت و جبران‌ناپذیر است.
او نیروهای انسانی را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ ماهر و غیرماهر. به تعبیر دیگر، متخصص و غیرمتخصص. افراد متخصص کسانی هستند که روی آنها سرمایه‌گذاری شده است و از ابتدای تولد، خوراک و پوشاک و هزینه تحصیل آنها تا کنون به 100‌میلیون و بیشتر می‌رسد. نیروهایی مثل پزشکان، وکلا، معلمان، اساتید دانشگاه، روزنامه‌نگاران، مهندسان و... جزو این دسته به‌شمار می‌آیند. اما داستان برای نیروهای غیرمتخصص که نیروهای ساده‌ای هستند، طور دیگری است. به گفته این استاد دانشگاه، خرج و سرمایه‌گذاری‌ای که برای این افراد شده است، از 10-15‌میلیون تومان، متجاوز نمی‌شود. افراد متخصص، از دیدگاه «هاربیسون»، «مایر» و «آلفرد مارشال»، نیروهای استراتژیک جامعه به حساب می‌آیند. این افراد در خط و مشی استراتژیک کشور، نقش ویژه‌ای دارند. به گفته آلفرد مارشال، «اگر آموزش و پرورش یک کشور، در طول 100 سال، تنها یک مخترع بپروراند، هزینه 100 ساله خود را جبران کرده است.» اهمیت مسأله سرمایه انسانی، به همین دلیل است.
قرایی‌مقدم، در مورد ضرر و زیان‌های اقتصادی‌ای که به خاطر بیکار ماندن نیروهای متخصص به کشور، تحمیل می‌شود، می‌گوید: وقتی ما روی این افراد (متخصصان) هزینه و سرمایه‌گذاری کرده‌ایم، اگر این افراد نتوانند موقعیت و فرصت استفاده از تخصص‌شان را پیدا کنند، عملا ما همه این سرمایه و هزینه‌ها را دور ریخته‌ایم. در کشور ما، هزینه و ضرر وارد شده به کشور برای این 4‌میلیون جوان تحصیلکرده بیکار برابر است با 4‌میلیون ضربدر 100‌میلیون تومان. ما برای آنها هزینه کرده‌ایم و حالا با دست خودمان، نیروهای انسانی بیکار و نامفیدی را به جامعه تحویل داده‌ایم.
قرایی‌مقدم، در مورد معضلات اجتماعی و روانی مترتب بر این مساله، معتقد است که: «قطعا افرادی که قسمت زیادی از عمر خودشان را -که حدود 20‌سال و بیشتر از آن است- صرف تحصیل و رسیدن به این جایگاه کرده‌اند، اما نمی‌توانند شاغل به شغلی مرتبط با تخصص‌شان برسند، دچار مشکلات روحی و روانی خواهند شد و جامعه را نیز تحت‌تأثیر خود قرار خواهند داد؛ و همین موضوع موجب نارضایتی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خواهد شد».
 این جامعه‌شناس معتقد است ما با تحصیل آنها، توقعشان را افزایش داده‌ایم و حالا که کار و اشتغال ندارند، ضمن این‌که موجب بدبینی آنها شده‌ایم، یأس و ناامیدی و صدها مشکل روانی و فرهنگی و اجتماعی دیگری را به جامعه سرریز کرده‌ایم. حتی اگر این افراد، برای خود شغلی غیرمرتبط با تخصص و تحصیلاتشان پیدا کنند، باز هم موجب وارد شدن ضرر و زیان به سیستم اقتصادی جامعه خواهند شد. «ایو لوکوست» می‌گوید:  آنچه که کشور‌های جهان سوم را به این‌جا کشانده، این است که، از نیروی انسانی تحصیلکرده استفاده نمی‌کنند؛ تعبیری که او به‌کار می‌برد این است: تحصیلکرده‌های زیاد، با کارایی کم. سخن «بنیامین هیگنز» مثبت این مدعاست: اگر کشورها بتوانند بزرگترین کارخانه‌ها را وارد کنند، اما نیروی انسانی نداشته باشند (یا از آنها استفاده نکنند)، به رشد اجتماعی- فرهنگی- سیاسی-اجتماعی نخواهند رسید. به گفته امان‌الله قرایی‌مقدم، این ضربه‌های جبران‌ناپذیر روحی و روانی-  فرهنگی، اعتبار یک جامعه را پایین می‌آورد.


تعداد بازدید :  238