شهلا کاظمپور جامعهشناس
تحصیلکردههای جامعه امروز ما یا بیکارند یا موفق نشدهاند در حوزه تخصصی خودشان وارد بازار کار شوند. البته این بیکاری برای خانمها و آقایان فرق میکند؛ آمارهای موجود نشان میدهد بیکاری در میان قشر تحصیلکرده بهطورکلی بیشتر شده و دلیل عمده این مسأله هم این است که گرایش به ادامه تحصیل و ورود به مراکز آموزش عالی و تحصیلات تکمیلی در میان جوانان بیشتر شده است. این موضوع سبب شده بیکاران به سمت ادامهتحصیل سوق پیدا کنند و بعد از فارغالتحصیلی هم موفق به پیدا کردن شغل نشوند. همین امر، سبب میشود که بیکاری به سمت تحصیلکردهها سوق پیدا کند و سطح سواد بیکاران افزایش یابد. بیکاری در قشر تحصیلکرده، بنا به جنسیت مرد و زن متفاوت است؛ خانمهایی که تحصیلات دانشگاهی نداشته باشند اغلب ازدواج میکنند و خانهدار میشوند ولی آن دستهای که وارد دانشگاهها میشوند، هدفشان این است که بتوانند شغلی پیدا کنند. یعنی همین تحصیلات این توقع و انگیزه را برای این گروه ایجاد میکند که باید در آینده شاغل شوند. با این حال میزان مشاغلی که در ایران ایجاد میشود کمتر شده و امروز میبینیم که عرضه کار از تقاضای آن کمتر است. علت اول، افزایش پدیده بیکاری رشد فزاینده جمعیت در دهه 60 بوده که این جوانان سیوچند ساله امروز وارد بازار کار شدهاند ولی زیربناهای اقتصادی کشور نتوانسته به همین نسبت رشد داشته باشد و برای این جمعیت آماده به کار ایجاد اشتغال کند. این وضع، عمومی است با این وجود زنان گرایششان به اشتغال در حوزههای تخصصی بالاتر است. وقتی جامعه نمیتواند در حوزههای تخصصی ایجاد اشتغال کند، طبیعی است که این کمبود اشتغال بیشتر مربوط به مشاغل با تخصص بالا برمیگردد. مشاغلی که نیازی به تخصص ندارند، مثل کارگری یا فروشندگی یا کارهای خدماتی در جامعه آنقدر وجود دارد که هرکسی با هر میزان تحصیلاتی میتواند جذب این مشاغل شود. درواقع مشکلات اقتصادی و عدم سرمایهگذاری در بخش صنعت و تولید، ریشه اصلی بیکاری متخصصان و تحصیلکردهها است. مسئولان باید زمینههای سرمایهگذاری در بخشهای صنعتی، عمرانی و تولیدی را فراهم کنند تا سرمایهگذاران بتوانند به سمت کارآفرینی روی آورند.
درمورد پیامدهای مترتب بیکاری تحصیلکردهها میتوان گفت، جوانان با امیدهای بسیار وارد دانشگاه میشوند تا بتوانند مشاغل خوب به دست بیاورند؛ ولی وقتی وارد بازار کار میشوند، میبینند که مشاغل پاسخگوی نیاز علمی آنها نیست و عدهای ناگزیرند که بیکار بمانند.
در این شرایط بهتر است جوانان ما واقعبینانه وضع جامعه را ببینند و انتظارات خود از کار و شغل را کاهش دهند حتی اگر کاری همسطح تحصیلات آنها هم نبود، بروند و وارد آن شغل شوند؛ متاسفانه عدهای از تحصیلکردههای ما توقع دارند فرشقرمز برایشان پهن شود یا دعوتنامه برایشان بیاید و از دانشگاه یکراست وارد کار شوند. در صورتی که در هیچ کشور دنیا اینطور نیست. در اکثر کشورها، تحصیلکردهها خودشان کارآفرین میشوند و ایدهها و ابتکارات جدید در هر حوزهای ابداع میکنند؛ ولی متاسفانه کارآفرینی در ایران مغفول مانده است و تحصیلکردهها نسبت به سایر افراد منفعلتر هستند و همین مسأله باعث سرخوردگیهای اجتماعی میشود و مشکلات دیگری مثل تأخیر در ازدواج هم در ادامه این روند ایجاد میشود.
به نظر من، تحصیلات صرفا به معنای رسیدن به مشاغل بالاتر و رتبه اجتماعی بهتر نیست؛ بلکه تحصیلات به انسان یک بینشی میدهد که او میتواند از عهده هر کاری برآید. ولی فرد تحصیلکرده اول باید شرایط جامعه را بسنجد بعد توقعات خود از اشتغال را عنوان کند؛ او میتواند برای شروع وارد کارهایی شود که شاید مرتبط با درسی نباشد که در دانشگاه خوانده است ولی در بلندمدت اهداف خود در مسیر اشتغال را رقم بزند. ولی عملا میبینیم که دانشگاههای ما به جای اینکه متخصص تربیت کنند، متوقع تربیت میکنند.
قطعا یکی از اصلیترین دلایلی که فارغالتحصیلان ما در رشتههای مختلف نمیتوانند وارد بازار کار شوند، این است که ما اساسا برنامهریزی آموزشی نداریم. در کشورهای توسعهیافته بهطور بلندمدت برنامهریزی صورت میگیرد که مثلا در 5سال آینده چه تعداد پزشک یا چه تعداد مهندس یا هر شغل دیگری نیاز است و بر همین اساس برنامهریزی آموزشی خود را صورت میدهند. در صورتی که ما در ایران هنوز به این برنامهریزی نرسیدهایم؛ دانشگاهها بدون هیچ حساب و کتابی پذیرش میکنند. آن جوانی که بعد از دبیرستان میخواهد کنکور دهد هم اصلا با این موضوعات آشنایی ندارد و صرفا به بحث ورود به دانشگاه فکر میکند. درحقیقت همهچیز برمیگردد به همان عدم ارتباط میان دانش و صنعت که ضربههای زیادی به بدنه جامعه بهویژه جوانانی که میخواهند وارد عرصه کار شوند، وارد میکند.