اسماعیل رمضانی مدیرمسئول
خشکسالی و دروغ؛ این دو بلایی است که کوروش کبیر ما را از آن ترسانده بود. حالا اسیر هر دو هستیم. خشکسالی چون دیو سفید همه جا جولان میدهد و رستمی نیست تا دربندش کند و دروغ را چونان منوکسیدکربن در این روزگار نازنین، نفس میکشیم بیآنکه رنگ و بوی آن برای ما قابل تشخیص باشد.
قریب به سه چهارسال تمام چهارشنبهها به صورت هفتگی ستونی داشتم در روزنامه همشهری به نام سواد رسانهای؛ ستونی که تداوم چهارساله آن در آن روزنامه وزین و سنگین، شاید برای خودش رکوردی باشد. نخستین مجموعه کتابهای آموزشی سواد رسانهای در ایران را هم به همراه جمعی از کارشناسان جوان رسانهای تدوین کردم که برای خودش جریانی شد تا آموزش سواد رسانهای برای مردم ناآماده ما، جدیتر گرفته شود، اما دریغ که این راه اگرچه رهرو کم نداشت اما به مقصد مطلوب نرسید. مردم ما اگر این روزها اسیر شایعات و دروغها و هیجانات کاذب رسانهای هستند، ناشی از کمتوجهی مسئولان ما به اهمیت آموزشهای سواد رسانهای است. اگر رسانه ملی پای کار میآمد، اگر آموزشوپرورش اهمیت بیشتری به خرج میداد، اگر رسانههای ما خودشان جلودار میشدند، اکنون افکار عمومی ما به راحتی بازیچه چندین رسانه معلومالحال نمیشد.
مردم ما این روزها CO را به راحتی خوردن H2O باور میکنند. هوا بس ناجوانمردانه سرشار از منوکسیدکربن است و هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد وقتی بخاریهای پرقدرت شایعه در فضای بسته ما میسوزد، ما هم درها و پنجرهها را بسته باشیم. همه میدانیم چه دشمنان سرسختی داریم، شمشیرهای از نیام برکشیده و خنجرهای آلوده و دندانهای تیزشده در پشت مرزها را هم به چشم میبینیم، اما دریغ از خاکریز بلندی که در این جنگ نابرابر به کار بیاید. جلوی تیر دشمن را نمیتوان گرفت اما سپر وسیله سادهای است که بشر قرنهاست برای مقابله اختراع کرده است و ما هنوز به آن ایمان نیاوردهایم.
سواد رسانهای الفبای تشخیص راست از ناراست است، همان سپری است که ما را از تیرهای دروغ و شایعه میرهاند. شاید کمی دیر شده باشد. اکسیژن درحال اتمام است و منوکسیدکربن، بیبو و رنگ در اندرون ما نفوذ کرده، اما اگر به روزنههای امید ایمان بیاوریم، اگر کمی درها را باز کنیم، باور کنید هنوز هم نیمی از دعای کوروش کبیر قابل اجابت است. یک قرن عقبیم؛ ۲۴ساعت بیشتر وقت نداریم...