محمد باقرزاده – لیلا مهداد| میگویند اینجا دیگر جای ماندن نیست، جای پولدرآوردن نیست و اگر هم پولی پستانداز کنیم، در مقایسه با افغانی (واحد پول افغانستان) چندان ارزشی ندارد. افغانستانیهای ساکن ایران این روزها یا تصمیم خود را گرفتهاند و در صف بازگشت به کشور خود قرار دارند، یا در حال حساب و کتاب برای تصمیمگیری هستند. اطلاعات میدانی و اخبار رسمی حالا یک خبر را کاملا موثق میداند و آن هم موج بازگشت مهاجران افغان به سمت کشور خود است. گزارشهای میدانی حکایت از آن دارد که روزانه حدود هزار و ۵۰۰ نفر از این مهاجران از گردنه تنباکویی عازم دیار افغانستان میشوند و این در حالی است که موج بازگشت از مسیرهای دیگر و کمپهای مختلف هم بشدت افزایش یافته تا جمعیت حدود ۵ میلیونی این جامعه مهاجر در ایران روزبهروز کمتر شود. پرسش این روزها اما وضع کنونی ایران است که حتی مهاجرانی را که با مشقت فراوان به ایران رسیدند، راضی نمیکند. حالا این سوال بیش از گذشته مطرح است که وضع کار و اقتصاد در ایران چه شرایطی دارد و سرنوشت بازار کار پس از این موج بازگشت مهاجران به کشور خود، به کجا کشیده میشود؟
قرارمان لب مرز
تمام زندگيشان در اتاقکي 6 متري در گوشه ساختمانی نیمه کاره خلاصه شده، سفره ناهار پهن است و 9نفري ميشوند كه گرد آن نشستهاند. كولر آبي كوچكي هم سعي دارد كمي خنكشان كند، اما زورش به گرما نميرسد. چند پتو و تعدادي بالش و دو پارچ آب همه اسباب زندگي آنهاست. از چهره بعضيهايشان ميتوان متوجه شد از افغانستان آمدهاند، اما يكي دو نفرشان شباهتي به افغانها ندارند و تنها لهجهشان است که نشان از اصالتشان دارد. شمسالله رحماني، 18 ماه است که میهمان آن جمع 9 نفره شده، 25سال دارد با پوستي گندمگون و چشمهايي ميشي. چهرهاش به افغانها نميخورد و موهايش را همانند جوانان ايراني آراسته است. مثل بیشتر همشهريها و همولايتيهايش قاچاقي وارد ايران شده: «18برج است ايرانم و از خانواده و دختر دو سالهام دورم.» شمسالله لب مرز، يكميليونو200هزار تومان پول داده تا پايش به تهران برسد: «آن کسی که ما را آورد، همشهريخودمان بود و پولي نگرفت و ما را به بلوچهاي ايران تحويل داد. تا ايرانشهر را با تويوتا آمديم و بقيه راه را هم با پژو 405. هيچ مشكلي نبود جز دلشوره غربت. همه اين كارها را قاچاقبرها انجام دادند و پولي از ما نگرفتند.» شمسالله هم مثل خیلی از همولایتیهایش قصد رفتن دارد و منتظر اتمام قراردادش است: «يكمیلیون تومان ايراني قبلا 18هزار افغان (پول افغانستان) بود، اما حالا شده 8هزار افغان. انشاءالله به اميد خدا برميگردم افغانستان، چون ارزش پول ايران نمانده.» آنقدرها كه آمدن سخت بود، براي رفتن دردسر ندارد: «دولت ميبرد. ميرويم خاوران و نفري 100هزارتومان ميدهيم و راحت برميگرديم كشورمان. هر روز يكي از آشناهايمان ميرود.» احسان هم حال شمسالله را دارد: «بايد برگردم، پولتان ارزش ندارد. كاري نميشود كرد جز برگشت. درآمد بالا رفته، اما ارزش ندارد.» پدر و مادر احسان از او خواستهاند برگردد افغانستان چون ميگويند پولي كه ميفرستد ديگر ارزش دور بودن از او را ندارد. «ناآراميها تمام شده و وضعيت بهتر است، كار هم هست. كساني كه رفتهاند راضياند، چون بدون غربت پول همينجا را درميآورند. پول افغانستان بااعتبار است.» احسان از آمدن به ايران پشيمان نيست و پولهايي كه اين سهسال براي پدر و مادرش فرستاده، شرايط اقتصادي آنها را بهبود بخشيده است، اما هر آمدني رفتني دارد: «من به خاطر پدر و مادرم غربت را دوام آوردم، برميگردم در مغازه خوراكهفروشي پدرم كار ميكنم.» احسان و يكي ديگر از دوستانش قرار است هفته ديگر بروند افسريه براي ثبتنام. بايد نفري 100هزارتومان پرداخت كنند تا نامشان در ليست برگشتيها ثبت شود: «همه برميگردند. شناخت (آشنا) ما پولدار بود و سرمايهاش را به ایران آورده بود. حالا ميخواهد برگردد افغانستان. ميخواهد سرمايهاش را ببرد افغانستان چون آنجا اوضاع آرام شده است. اينجا خانه و ماشين دارد و از مغازهاي خرج خانه ميدهد.» بيشتر افغانها در ايران كار ساختماني كرده و حالا با پیچوخم اين كار آشنا شدهاند. سيمكشي، لولهكشي، گچبري و ... «ميشود رفت افغانستان، همين كارها را كرد.» مسافر بعدي ناصر تاجيك است كه دوسالي ميشود با پيمانكاران ايراني كار ميكند و سركارگر شده است: «هرجا ميروم چهارنفر ديگر از شناختهايم هم هستند و با هم كار ميگيريم.» ناصر، قد متوسطي دارد با مو و محاسني مشكي در لباس سركارگري و بيسيمي كه به كمر بسته است. دوستانش خجالتياند و حرفي نميزنند و تنها با لبخند گوش به حرفهاي ناصر دادهاند: «كار نبود و ناآرامي زياد بود. پي كار و غريبي آمديم. سال اول براي روزي 28هزارتومان كار ميكرديم و حالا شده روزي 45هزارتومان. سالهاي اول براي خانوادهام پول ميفرستادم، اما خرج گران شده. پول پايين آمده و جنس بالا رفته و قيمتي شده است.» دوستان ناصر همگي از شرايط ناراضياند و ميخواهند برگردند افغانستان. «دوماه از قراردادمان مانده. ما هم برميگرديم. نميصرفد كه بمانيم، همين پول را آنجا درميآوريم» ناصر میگوید: «قبلا براي برگشت به افغانستان دولت نفري 25هزارتومان ميگرفت، حالا شده نفري 70 يا 100هزارتومان. اقتصاد ايران بد شده است. تحريمها اقتصاد ايران را خراب كرده. درحال حاضر تركيه و ارمنستان مهاجر افغان قبول ميكنند و ميگويند پناهندگي ميدهند. كار كردن آنجا بهتر است. پولشان ارزش دارد، اما بايد برگرديم افغانستان، اگر بخواهيم دوباره مهاجرت كنيم ميرويم همانجاها چون تحريم نيستند و اقتصادشان بد نيست.»