لعنت به بیبرقی | مومیایی|
امروز بعد از اینکه برای بار هزارم برق رفت، فرمودیم میرغضب گردنمان را بزند، شاید از شر گرما خلاص شدیم. مردک زباندراز گفت: «کسی که قبلا مرده دوباره نمیمیرد.» دستور داریم به خاطر افاضات فلسفیاش زیر آفتاب جلوی کولر خاموش بنشیند و از روی کتاب نیچه 10بار مشق کند. گفت: «قربانت گردم قبلا دستور دادید به خاطر کمبود آب مرا توی تنور بیندازند. دستم ذوب شده» مبلغی خنده فرمودیم و رهایش کردیم. کمی نوارهایمان را شل کردیم تا باد توی سوراخ سنبههایمان بپیچد. انگار باد را هم به خیک دلار بستهاند که قصد وزیدن ندارد. تهران هم تهران قدیم.
رفتیم سمت قبرمان که صدای شادی فوتبالی اموات بلند شد. دستور داده بودیم بعد از حذف آلمان تلویزیون را جلوی سگها بیندازند. رفتیم با شمشیر نصفشان کنیم گری گوریها را، دیدیم میگویند که دولت گفته از فردا ساعت قطعی برق اعلام میشود. خداراشکر خبرهای خوب هنوز به گوش میرسد و امید هست. از مجازاتشان گذشتیم و رفتیم توی قبرمان کپه مرگمان را بگذاریم.