| نیما صائب |
دوربین بهدنبال مرد در سالن فرودگاه به راه میافتد. به یکباره مرد خم میشود و دوربین در زاویهای قرار میگیرد که یک تکه زباله را در کنار مرد نشان میدهد افتاده بر زمین. مرد اما خم میشود تا بند باز شده کفشش را ببندد بیاعتنا به زباله افتاده بر زمین. در همین فعلوانفعال دوربین دیگری مردی را نشان میدهد نشسته بر صندلی و پشت به صندوقی مقوایی و بزرگ که معلوم نیست چیست. اما دست مرد آماده روی دکمهای قرمز قرار دارد تا بلکه بفشاردش. اما وقتی مرد اول خم میشود و زباله را برنمیدارد مرد دوم از فشردن دکمه ناامید میشود و چهره خندان و بشاشش محو میشود و غم بر آن مینشیند. در عین ناامیدی اما زنی جوان در حال رد شدن از همان مسیر است که نگاهش به زباله میافتد. کاری به اطرافش ندارد. سریع و بیتامل خم میشود و زباله را از روی زمین برمیدارد و در حالی که دوربین چندین و چند انسان دیگر را در اطراف این زن نشان میدهد که متوجه حرکاتش هستند، زن زباله را به درون سطل زباله میریزد. در این هنگام است که مرد آماده فشردن دکمه قرمز، با خوشحالی دکمه را میفشارد، صندوق مقوایی بزرگ از هم باز میشود، شعار حمایت از محیطزیست در انتهای صحنه روی تابلویی نقش میبندد و از دل مقوای بزرگ بازشده شهری سبز و زیبا به نمایش گذاشته میشود و روی پردهای نوشته که شما برنده جایزه انجمن ما شدهاید. اینگونه است که زن جمعکننده زباله خوشحال میشود و همگان برایش دست میزنند.
این فیلم کلیپی است که در فضای مجازی دستبهدست چرخیده و لایکهای فراوانی خورده است اما آیا این لایکها آگاهانه است؟ آیا لایککنندگان ایرانی اصلا دریافتهاند که قضیه چیست و آیا خود همانند آن مرد خم شده برای بستن بندهای کفشش عمل میکنند یا همانند آن زن جوان واقعا زباله را از کف خیابان جمع میکنند. جمع که پیشکش حداقل زباله خود را روی زمین نمیریزند؟
کلیپ مذکور ظاهرا متعلق به انجمنی است در سوئد به نام «دستکم روزی یک آشغال از روی زمین بردار.» دبیر افتخاریاش هم، پادشاه سوئد است. تعداد اعضایش بیشمار است اما وقتی خبرنگار یکی از شبکههای تلویزیونی سوئد از یکی از مسئولان انجمن پرسید که «آیا شما فکر میکنید اگر روزی یک آشغال از روی زمین بردارید، سوئد تبدیل به بهشت میشود؟» شخص مسئول گفت نه. ما اعضای انجمن انسانهای متوهمی نیستیم. اما به این مسأله اعتقاد راسخ داریم که اگر کسی روزی یک آشغال از روی زمین بردارد، هرگز خودش آشغالی روی زمین نمیریزد. ما آموزش میدهیم آنهم نه در تئوری که با عمل...
این فیلم و این گفتهها نشان از اهمیت فراوان امر آموزش و فرهنگسازی دارد. نهتنها در مسائل زیستمحیطی که در هر مسأله و نابهنجاری اجتماعی دیگر. همان اصلی که سالهاست فعالان محیطزیست کشور فریاد میزنند که مشکل اصلی محیطزیست ایران نبود آگاهی و نبود آموزش است. چون اگر آموزش بود دیگر کسی سیگار روشنش را در پارک ملی رها نمیکرد تا جنگل گلستان مکرر آتش بگیرد. اگر آموزش بود شکار کم میشد. اگر آموزش بود به جای قطع درخت از فضای سبز حراست میشد. اگر آموزش بود در مصرف آب کمی خست به خرج داده میشد. اگر آموزش بود زباله روی زمین نمیریختند. اگر آموزش بود از پلاستیک و نایلون کمتر استفاده میشد. اگر آموزش بود طبیعت آلوده نمیشد، رودخانه کثیف نمیشد، ساحل دریا بیریخت نمیشد، هوا پاک میماند، محل زندگی از حشرات موذی درامان میماند، رستورانها و اماکن غذایی تمیزتر بودند و زندگی پاکتر میشد. اگر آموزش بود دیگر حیوانات رو به انقراض نبودند، تالابها خشک نمیشدند، جنگلهای لخت شده نبودند، کوهها تیغهخورده نبودند، هوای دودآلود نبود، آب قطرهقطره نبود و خیلی از نبودهای دیگر. اما خب چه کنیم که آموزش نیست. در مدارس به فرزندان این مملکت از هرچه درس میدهند الا نکات زیستمحیطی. در دانشگاه هم اینچنین. تلویزیون و رادیو هم حجم کمی برای محیطزیست دارند. در آثار ادبی و سینمایی و موسیقیایی هم چندان دغدغه زیستمحیطی نمیبینی. اصولا شعار حمایت از محیطزیست برای مردم عادی سوسولبازی و برای خیلیها هم یک پزروشنفکری است اما آنچه دارد این وسط فنا میشود آینده آیندگانمان است و صدالبته سلامتی خودمان. آموزش و فرهنگسازی عزم ملی میخواهد، عزم ملی هم دغدغه ملی میخواهد. یعنی باید شکار بیرویه حیوانات، خشکسالی، آلودگی هوا، آب، دریا، تالاب و نابودی جنگلها و پارکهای ملی تبدیل به دغدغه مسئولان کشور و روشنفکران شود تا موج فرهنگسازی ایجاد شود. مشکل تنها همین است وگرنه وقتی دغدغه ایجاد شود و عزم ملی بهوجود آید آنگاه در چشم برهمزدنی هم بودجه تأمین میشود و هم موج فرهنگسازی و در کمترین زمان ممکن میتوان فرهنگ حراست از محیطزیست را در نهاد خانوادهها کاشت اما حیف که مشکل فقط یکی است و همان یکی چارهپذیر نیست انگار. سخت است. سخت که محیطزیست دغدغه همگان شود. سختی که آسان مینماید اما سخت است.