مریم رضاخواه روزنامهنگار
جشن گرفتند. جشن عقدکنان. آن هم در زندان. تیرماه 95 بود که خبر این ازدواج مثل بمب ترکید. ازدواجی که پشت حصار زندان رجاییشهر برگزار شد. ازدواج یک متهم به قتل با دختری عاشقپیشه. در واقع یک جشن عقدکنان آن هم زیر تیغ. در این سالها خبرهای عجیب زیادی شنیده و پیگیری کرده بودم اما این پرونده خاصتر از آنی بود که نسبت به آن بیتفاوت باشم. ازدواج یک پسر اعدامی با دختری تحصیلکرده آن هم در زندان. داستان این آشنایی زمانی کلید خورده بود که مهرداد دختر جوان را در ساعت ملاقات زندان دیده بود. الهام برای ملاقات برادرش رفته بود. مهرداد با دیدن الهام انگیزهای برای زندهماندن و آزادی از زندان پیدا کرده بود. عشق الهام و مهرداد در آن زمان چند ماهی سوژه خبری رسانهها شد. این عشق آنقدر زیاد بود که الهام دختری که فوقلیسانس تربیتبدنی داشت، تصمیم به ازدواج گرفت. پسری که به اتهام قتل خواهرزادهاش در زندان به سر میبرد و با تأیید حکم اعدامش در لیست اعدامیها قرار گرفته بود، اما آنها پس از 7ماه آشنایی در حیاط زندان رجاییشهر به عقد یکدیگر درآمدند. جشنی پر از بیم و امید. بیم از اعدام داماد و پر از امید برای آیندهای بهتر. دخترجوان در مدت ٧ماهه تلاش کرد نجاتبخش مهرداد باشد و با ازدواجشان تصمیم بزرگتری گرفت، تصمیمی که نوید یک زندگی ساده و دور از اشتباه را میداد. من که باورم نمیشد این جشن پا بگیرد اما شب قبل از عقدکنان عروس خانم با من تماس گرفت و از آرزویی گفت که داشت رنگ حقیقت میگرفت. صبح آن روز خبر مثل بمب ترکید. ظهر بود که با عروس خانم دوباره صحبت کردم. خوشحال بود و امیدوار. مطمئن بود که مهرداد از جوخه اعدام نجات پیدا میکند، سرانجام اصرارهای دخترجوان جواب داد و دیهای که اولیای دم برای بخشش تازه داماد درخواست کرده بودند، جور شد و پسرجوان 3ماه پس از عقدکنان آزاد شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند. حالا از آن روزها 2سال میگذرد. 2سالی پر از ابهام. سوالی که آن زمان در ذهن من میگذشت، این بود که این زندگی دوام میآورد؟ دخترجوان پای عشقش میماند؟ مهرداد مسئولیت زندگی جدیدش را میپذیرد و از عهده آن برمیآید؟ سابقه یک جنایت در زندگیاش تأثیر منفی میگذارد؟ همه اینها سوالاتی بود که باید چندسالی از زندگی آنها میگذشت تا به جواب برسیم. حالا مهرداد و الهام 24ماهی است که از زندگی مشترکشان میگذرد. زندگی که با به دنیا آمدن یک پسربچه ادامه دارد. کانون زندگیشان شاد است و مهرداد پس از مدتها به دنبال کاربودن توانسته در یک جایی مشغول به کار شود. اعدامی زیر تیغی که با تغییر رفتارش سبک زندگیاش را تغییر داد و در مسیری پا گذاشت که پیش از این اشتباه بود. باورپذیر نبود. همه معادلات ذهنم به هم ریخته بود. در این سال که در گروه حوادث کار میکردم، کمتر دیده بودم متهمانی را که اصلاح شوند. متهمان معمولا پس از آزادی از زندان رویه سابق را ادامه میدهند و سیاهی و تاریکی را به جان میخرند.