شماره ۱۴۲۷ | ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۸ خرداد
صفحه را ببند
کوچه اول

آغا نصرت  | داود نجفی| توی دانشگاه به نصرت امتحان معروف بودم، پول می‏گرفتم و به‏جای بقیه امتحان می‏دادم. البته فقط در حد پاس شدن.چندوقت پیش یک پیام دریافت کردم که نوشته بود: «نصرت جان سلام، نصرت محبی هستم می‏خواستم اگه می‏شه به‏جای ‏من امتحان ریاضی ‏بدی، استادمون خیلی حواس‏پرته» با هم توافق کردیم و در عرض یک هفته از بس ریاضی خوندم، شبیه انتگرال دوگانه شدم. روز امتحان خیلی ریلکس رفتم روی صندلی‏ام نشستم. استاد شروع به خواندن اسامی کرد. وقتی اسم نصرت محبی را صدا زد، دستم را بالا آوردم و حاضر بلندی گفتم. استاد با دقت بیشتری نگاهم کرد. چند دقیقه بعد مسئول حراست من را به اتاقش برد. با وجود این‌که خودم را خیس کرده بودم، همه ‏چیز را انکار کردم. مسئول حراست، شلوار زاپاسش را به من ‏داد و گفت: «برو شلوارتو عوض کن، ولی چون فقط همین یه شلوار زاپاسو داریم، بهت بگم که اون نصرت که به جاش اومدی امتحان بدی دختر بوده، حالا هر کاری داری تو همین شلوارت بکن که بعدش من پدرتو دربیارم.»

 


تعداد بازدید :  293