بازسازی و مرمت خانههای مشاهیر و تبدیل آنها به موزه در سالهای اخیر، مورد توجه مدیریت شهری و کارشناسان میراث فرهنگی قرار گرفته است.
مدتی را سپری کردن در خانههایی که بزرگان علم و ادب در آنها زیستهاند، حال و هوای خاصی دارد؛ بهویژه اگر آن خانه، سرای مشهورترین زوج اهل قلم کشورمان باشد. خانهموزه سیمین دانشور و جلال آلاحمد در تاریخ هشتم اردیبهشتماه سالجاری، توسط شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران افتتاح شد. خانه سیمین و جلال، در همسایگی خانه نیما یوشیج، طی سالهای ۱۳۳۲-۱۳۳۱ و با طراحی خودِ جلال آلاحمد ساخته شد؛ آن سالها، سیمین برای تحصیل در آمریکا به سر میبرد. زندهیاد دانشور تا سال ۱۳90، پایان زندگیاش، در آن زیست.
این خانه با مساحت 420 متر مربع در محله دزاشیب قراردارد؛ در سال ۱۳۸۳ با شماره ۱۱۴۶۶ در فهرست ملی ثبت شد و محل رفتوآمد شخصیتهای ارجمندی همچون آیتالله طالقانی، نیما یوشیج و دیگر اهالی فرهنگ بود. نخستین چیزی که توجه هر بازدیدکنندهای را به خود جلب میکند، مجسمه جلال در اتاق کارش است، درحالیکه او بر زمین نشسته و میزی با چند کتاب روی آن، در مقابل جلال آلاحمد قرار دارد.
کتابهای «دید و بازدید»، «سه تار»، «زن زیادی»، «سنگی بر گوری»، «مدیر مدرسه» و غیره، با موضوع قصه و داستان از جلال به یادگار مانده است. بر روی دیوارهای اتاق نشیمن، عکسهایی از او دیده میشود. در اتاق پذیرایی، چند تابلوی نقاشی قدیمی به چشم میخورد. در یکی از ویترینهایهال، آلبوم عکس، دستنوشته جلال و یک رادیوی قدیمی است. کمی جلوتر، داخل ویترین شیشهای، حلقههای ازدواج این زوجِ نویسنده را میتوان دید که بهتازگی توسط خانم ویکتوریا، خواهر سیمین، به این خانهموزه اهدا شده است. اما حیاط خانه، خود داستان دیگری دارد؛ حوض آبیرنگ با ماهیهای قرمز و در چهار طرف آن، گلدانهای شمعدانی خودنمایی میکنند؛ درخت اقاقیا در کوچه سرک میکشد و با دیدن دو صندلی چوبی در ایوان، حس دلتنگی دست میدهد. آبانبار خنک و دلپذیر خانه هم محلی برای نمایش عکس و فیلم است.
طبقه دوم که بعدها بنا شد، محل کار سیمین بود. او نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفهای، در زبان فارسی داستان نوشت. رمان «سووشون»، «جزیره سرگردانی»، «ساربان سرگردان» و «کوه سرگردان» از آثار اویند. بر روی میز کارش، چند کتاب و عینک مطالعه دیده میشود. در این اتاق کتابخانهای است که همنشین تنهایی او در سالهای بدون جلال بود.
در آخر، عکسی از آخرین روزهای زندگیاش با موهای سپید و چهرهای باصلابت بر روی دیوار اتاق است؛ بهطور دقیق چون مجسمهای که از او ساختهاند، درحالیکه بر روی صندلی چوبی نشسته و تماشاگر بازدیدکنندگان خانهاش است؛ خانهای که هنوز زندگی در آن جریان دارد: خانهای با طعم داستان.