رازهایی برای بقا!(قسمت دوم: محبوس در توالت عمومی!) | شهاب نبوی| هماکنون که این سطور را به رشته تحریر در میآورم، گلاب به رویتان، شرمنده، درون توالت عمومی هستم. ساعاتی پیش برای رهایی از باد و طوفانهای درونیام راه این مکان را در پیش گرفتم. بعد از اینکه مبلغی را بهعنوان حقالورود و تضمین، جلوی در، به مدیر بیاعصاب توالت پرداختم، دخول کردم. بوی عجیبی مشامم را پر کرد. آیا این بوی انسان متمدن امروزی است؟ آیا بشری که مدتهاست جفتِ پاها و بقیه جاهایش را روی کُرات دیگر گذاشته، هنوز نتوانسته فکری به حال این بوی متصاعد از خود که بوی سگ مرده بر آن شرف دارد بکند؟ بگذریم، دقایق زیادی را به خود پیچیدم. حرکاتی شبیه حرکات موزون میزدم تا یک وقت چیزی از جاییم نیفتد. دیگر امیدم را از دست داده بودم و داشتم سعی میکردم با خودم کنار بیایم و به خود بقبولانم که آدمیزاد است و گاهی ممکن است، دست روزگار سبب شود، خودش را خراب کند که در کمال ناباوری! بالاخره لحظه موعود فرا رسید و نوبت من شد. با کله وارد این محیط چهارگوش و ضد استرس شدم. نمیدانم چقدر گذشت که به حال طبیعی برگشتم. احساس رهایی میکردم. چشمانم مثل عقاب باز شده بود. عدهای بیفرهنگ و بیادب مدام به در تخلیه گاه من میکوبیدند و با جملاتی سخیف مانند «قیچیش کن!» و «برای بقیه هم بذار یه چیزی بمونه.» خواستار خروج فوری من از اتاق فکر بودند. اما من آنها را به هیچ نقطه از بدنم نگرفتم و محو تماشای جملات ماندگار و آثار هنری، روی در و دیوار تخلیه گاه شدم. با چشمان خود استعدادهای درخشانی را دیدم که اگر امکانات لازم را داشتند، به جای پشت در توالت، برنده نوبل میشدند. من هم سر ذوق آمدم. خودکارم را در آوردم و خواستم شروع به نوشتن کنم که دیدم شخصی با تخلص «مرد تنهای پشت تپه» فحشهای ناجور گذاشته که «این قسمت خالی برای من است و کسی حق ندارد اینجا چیزی بنویسد.» فحشها را به جان خریدم و مشغول تحریر شدم. فضای اعجابانگیزی بود. نشسته بر روی دوپا، بوی سگ مرده، هیاهو و فشار از بیرون برای خارج کردن من از آن محیط دوست داشتنی همه و همه من را سر ذوق آورده بود که جاهای خالی را با کلمات مناسب پر کنم. آنقدر از خود بیخود شدم که گذر زمان را نفهمیدم و در را قفل کردند و رفتند. این سعادت نصیبم شد که شب را در اندرونی بگذرانم. اگر علاقهای به ادبیات تخلیه محور ندارید، بهتر آنکه قبل از ترک خانه، حتما خود را خالی و سبک کنید تا به دردسر نیفتید.