شماره ۴۳۰ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۷ آبان
صفحه را ببند
صفِ چیه؟ صف گالری! بلیتش چنده؟!
| جمشید رضایی | كارشناس منابع طبيعي |

هفته  قبل خبر برگزاری اولین نمایشگاه انفرادی آیدین آغداشلو آن هم بعد از 40 سال، دیگر اخبار هنری را تحت تاثیر خود قرار داد، به طوری که عصر جمعه گذشته علاقه‌مندان هنر، نمی‌دانستند باید کدام یک از این سه اتفاق مهم که همزمان در حال برگزاری بود را در اولویت قرار دهند. دو اتفاق دیگر عبارت بودند از مراسم رونمایی از کتاب «شاعر» اثر پرویز تناولی و نمایش 10 اثر برگزیده او از مجموعه‌های «هیچ» و «گوش ونگوک» در گالری اعتماد و همچنین افتتاحیه نمایشگاه «هفت نگاه» - که هفتمین سال خود را در فرهنگسرای نیاوران جشن گرفت با همکاری هفت گالری (آران، اعتماد، حنا، زیرزمین دستان، سین، سیحون و طراحان آزاد) - با 400 اثر از آثار 350 هنرمند از جمله سهراب سپهری، فریده لاشایی، کامبیز درمبخش، غلامحسین نامی، آیدین آغداشلو، رضا بانگیز، حسین محجوبی و ...
هرچند که هر 3 این اتفاقات مهم هنری را می‌توان در طول هفته نیز پیگیری کرد ولی از آنجا که حضور هنرمند صاحب اثر در مراسم افتتاحیه یکی از سنت‌های این قبیل مراسم‌هاست و امکان ملاقات با خالق آثار در روزهای دیگر به مراتب کمتر است، هستند بسیار کسانی که حضور در مراسم افتتاحیه را مغتنم‌تر می‌دارند. اما سوالی که اینجا برای نگارنده و شاید بسیاری دیگر از هنردوستان مطرح می‌شود این است که آیا امکان نداشت این 3 نمایشگاه که هرکدام به خودی خود مهم و منحصر بفرد به شمار می‌روند با هماهنگی بین برگزارکنندگان در 3 هفته مجزا برگزار و افتتاح می‌شد تا مخاطبینی که مایلند از هر 3 آن‌ها بهره‌مند شوند دچار دردسر نشده و به زحمت نیفتند؟ آیا در این مورد بخصوص واقعاً کسی نیاز به «هماهنگی» را احساس می‌کند؟ نمی‌خواهیم بگوییم احیاناً عمدی در کار بوده اما در همین سال گذشته کم نبودند نمایشگاه‌های بی‌جنجال و حاشیه‌ای که در خلوت‌ترین و شاید دور افتاده‌ترین گالری‌ها برگزار شدند: از جمله نمایشگاه‌های حسین زنده‌رودی و عزیز ساعتی و امثالهم. آن‌هایی که در ساعت‌های پایانی در صف یکی از این 3 نمایشگاه‌ ایستاده بودند چیزهایی دیدند و شنیدند که جز تاسف احساس دیگری را برایشان تداعی نکرد. فردی با اتومبیلش (که ما حتی اسمش را هم بلد نبودیم!) که در ترافیک ایجاد شده به دلیل ازدحام جمعیت مشتاق مقابل گالری متوقف شده، با بی‌حوصلگی شیشه را پایین داده و می‌پرسد: «صف چیه؟!» یا دو نفری که دوان دوان می‌خواهند خودشان را به ته صف برسانند، در میانه راه از افراد ایستاده در صف می‌پرسند: «صف چیه؟ بلیتیه؟ بلیتش چنده؟!» حالا بماند آنهایی که در صف و پشت سرت ایستاده‌اند و می‌گویند سومین بار است که به صف برگشته‌اند تا بلکه این بار بتوانند از هنرمند مورد نظر امضا هم بگیرند!
واقعیت این است که شلوغی و ازدحام گالری‌ها و نمایشگاه‌ها همیشه هم اتفاق خوبی نیست و نمی‌توان آن را دلیلی بر استقبال یا حتی شناخت هنرمند و آثارش در نظر گرفت. نهایتاً تنها نتیجه‌ای که از همه مشاهدات فوق، به دست می‌آید این است که بسیاری از افراد حاضر در صف با وجود تعداد قابل‌توجه نمایشگاه‌ها و گالری‌های هنری در سطح شهر، حتی یک بار هم گذرشان به چنین جاهایی نیفتاده و این بار هم تنها به صرف جلب توجه حاصل از جنب‌وجوش یک صف طول و دراز و شنیدن نام هنرمندی معروف، کنجکاوی‌شان برای ورود به گالری و تجربه فضایی جدید تحریک شده است. البته این به خودی خود چیز بدی نیست و زهی خوشبختی اگر دیدن یک اثر هنری لذتی ناب را به آنانی که تاکنون چنین تجربه‌ای را نداشته‌اند – حتی اگر به طور اتفاقی پایشان به آن مکان باز شده باشد – بچشاند. اما درنهایت لازم است بدانیم و باز هم بدانیم که نمی‌توان با دل خوش داشتن به این قبیل اتفاقات و حوادث از اصلی اساسی چون فرهنگ‌سازی برای درک عمومی هنر غفلت ورزیم. لذت بردن از خواندن یک رمان، چشیدن طعم مسحور کننده یک نمایش خوب، محو شدن در یک تابلوی نقاشی و... بیایید قبول کنیم هنردوست شدن و هنردوست ماندن مردم را نمی‌توان به قضا و قدر و حوادث سپرد. فرهنگسازی کار ساده‌ای نیست و نیاز به صرف وقت، هزینه و برنامه‌ریزی درست و طولانی مدت دارد. مَخلص کلام اینکه بپذیریم مردم همینطوری الکی هنردوست نمی‌شوند.


تعداد بازدید :  110