قصد ندارم داغ دل کسی را تازه کنم. اما این روزها بسیاری از مردم درگیر مراسم خاکسپاری هنرمندی محبوب شدند. تا این جایش به ستون ما ربطی ندارد و سوگواری برای عزیز ازدسترفته امری طبیعی است. پس امروز ما دنبال کدام گمشده میگردیم؟ دنبال اسلوب و سبک مشارکت در سوگ دیگران. فرض کنید بنده خیلی فرد مشهور و محبوبی شدهام ( فرض محال محال نیست) و همین امروز جان به جان آفرین تسلیم کردهام. حالا:
روش اول: مشارکت موبایلی. شما بهعنوان یک شهروند خبرنگار وظیفه دارید از کلیه اقدامات انجامشده و نشده عکس و فیلم تهیه نمایید. تهیه این گزارش از چند روز قبل از فوت بنده آغاز شد و تا شب هفت من ادامه مییابد. عکسها و فیلمهای تهیهشده باید شامل کلیه شئونات زندگی من و اطرافیانم از دوش گرفتن تا غذا خوردن و... باشد. انجام این پروسه به منظور رسیدن به شعار هر شهروند، یک آقای دوربینی ضروری است.
روش دوم: مشارکت وایبری. در این روش شما خود را در جایگاه قیم و مدیربرنامهها و حتی بهترین دوست من قرار داده و از خاطرات خود با اینجانب سخن گفته و آن را منتشر میکنید. مهم نیست خاطره شما واقعی است یا خیر. شما تنها باید تلاش کنید در شبکه ملی خودچسبانی به متوفی حضور داشته باشید. مثال: همین من متوفی را فرض کنید. مردی میانسال، اهل و ساکن تهران، متأهل و همینطور که در عکس الصاقی میبینید با سبیل و عینک هستم. حالا خاطرات وایبری دو شهروند بعد از مردنم را بخوانید:
خاطره ساسان از اصفهان: جوون خوبی بود. یکبار روی پل خواجو به من گفت خیلی دلم میخواد یک روز تو تهران زندگی کنم. اجل مهلتش نداد این اسطوره صنعت سینما را!
خاطره الهام از تهران: همیشه دلش میخواست با من عکس سلفی بگیره اما من میگفتم اول باید بیای خواستگاری. به خاطر درآمد کم و شرایط مالی معذور بود بیاد. به من میگفت واسه گرفتن عکس سلفی با تو هم شده سخت کار میکنم خونه میخرم میام خواستگاریت.
مشارکت سلفی: بنده بهعنوان متوفی نیاز دارم شما با من عکس سلفی بگیرید. این باعث مشهور شدن من میشود. بنابراین شما بهعنوان یک شهروند خیر در این جشن نیکوکاری شرکت کرده و لنز دوربین را رو به من درگذشته و خودتان میگیرید و کاری میکنید که حتی شده گوشه صورتتان در قاب تصویر قرار بگیرد و کلیک. من از ثبت تصویر شما در کنار عکس خودم روحم شاد میشود و صددرصد به خودم میبالم.
مشارکت فیسبوکی: وقتی عمرم را دادم به شما تازه از طریق استاتوسهای فیسبوکی دوستان متوجه شدم من در طول زندگی خود حدود یکمیلیون جمله نغز و شیرین و حکیمانه گفتهام. حالا اگر خودم از گفتنشان خبر ندارم تقصیر آلزایمر است. برخی دوستان مانند سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، آلبر کامو، سارتر، کنفوسیوس، دکتر شریعتی و... با کپیبرداری از من جملات مرا در کتابهایشان چاپ کردهاند که اگر روزی به جهان بازگردم حتما از طریق مراجع قضایی پیگیری خواهم کرد.
مشارکت مالی: این بخش جذابترین نوع همکاری در مراسم سوگواری من است. یک شماره حساب اعلام کرده و میگویید هر نفر هزار تومان به این حساب واریز کند تا یکی از همان جملههایی که بزرگان ادب و هنر از من کپی کردهاند را برایشان بفرستید. آخرش هم بگویید این مبالغ صرف امور خیریه میشود. بعد با پولی که از مرگ من به جیب زدهاید برای خودتان عروسی بگیرید که امر خیر است و حرفتان دو تا نمیشود.