لیلا مهداد| تورليدر بود و با آشنايي با كمپين «يكي هستيم» دغدغه فعاليت اجتماعي پيدا كرد. به اين نتيجه رسيد که تنها نبايد زنده بود، براي اين دغدغه شعار بيزباله را برگزيد و براي آن ركاب زد. آشنايي با مدارس طبيعت براي او راهي جديد بود تا در كنار انديشيدن به احداث مدرسه طبيعت در اصفهان به ركابزدن تمام ايران بينديشد تا سفير مدارس طبيعت در ايران باشد. در ادامه صحبتهاي صالح محبي با «شهروند» را ميخوانيم.
آقای محبی متولد چه سالی هستید و چه شد که به طبیعت علاقهمند شدید؟
زاده همدان هستم. 24سال از زندگيام را در شهر همدان گذراندهام و 5-4سالي ميشود به اصفهان مهاجرت كردهام و آنجا ساكنم. متولد 67 هستم و دو، سهماه ديگر وارد 30سالگي ميشوم. دوران كودكي بيشفعال بودم و عاشق طبيعت. البته در آن دوران محيط زندگيام به اين مسأله كمك ميكرد تا با طبيعت رابطه تنگاتنگي داشته باشم و زمينه فعاليتم در بزرگسالي شود.
از دوچرخهسواري و انگيزه سفر با دوچرخه برايمان تعريف كنيد.
يكسالونيم است كه دوچرخهسواري ميكنم. رشته ورزشيام واليبال است كه هيچ ربطي به دوچرخهسواري ندارد. به واسطه فعاليت محيطزيستي كه يكي از شاخههاي فعاليتم است، اين رشته را هم تجربه كردم. يكي از المانهاي فرد طرفدار محيطزيست اين است كه در رفتوآمدهاي شهري از نقليه عمومي استفاده كند و من در ميان اين وسايل با توجه به پيشزمينه فنياي كه داشتم، دوچرخه برقي را انتخاب كردم. مدتي بعد به دوچرخهسواري علاقهمند شدم و دوچرخه معمولي را براي رفتوآمد انتخاب كردم. هميشه سفر طولاني يكي از روياهايم بود و با علاقهمندي به دوچرخه، سفر با اين وسيله را انتخاب كردم؛ سفري كمهزينه و پرمغز. سفر براي يك فرد اهل سفر بايد فرآيندي فراتر از يك جابهجايي باشد. در سفر با دوچرخه چون سرعت طي مسير پايين است، جذابيت بيشتري وجود دارد، چون در طول سفر با شگفتيهاي بيشتري روبهرو هستيد كه شايد تا آن زمان از آنها غفلت كردهايد. شگفتيهايي كه در فرهنگها و رفتارهاي مردم ميبينيد يا در طبيعتها و اقليمهاي مختلف با آن روبهرو ميشويد. شرايط اقتصادي متفاوتي كه هر منطقه براي خود رقم زدهاند و... شگفتيهايي هستند كه ميتوان از نزديك آنها را لمس كرد.
چرا سفر با دوچرخه؟
شروع سفر با دوچرخه از ميزباني يك جهانگرد اسپانيايي بود. توريستي كه با دوچرخه از اسپانيا سفرش را شروع كرده بود و قصد داشت دنيا را با دوچرخه سفر كند. ديدن اين جهانگرد و آشنايي با تفكرش اين حس را در من ترغيب كرد و بعد از گذشت 6ماه شروع به سفر با دوچرخه كردم. در واقع اين علاقه را عملياتي كردم.
نخستین سفرتان با دوچرخه چطور بود؟
اولين سفر با دوچرخه را از اصفهان شروع كردم و مقصد نهايي، بندرعباس بود؛ سفري با شعار بيزباله. تا شيراز ركاب زدم و از آنجايي كه مسير شيراز تا بندرعباس بيشتر بياباني است، تصميم گرفتم به سمت غرب خليجفارس بروم و از آنجا شروع كردم به ركابزدن تا بندرعباس. سفري كه يكماه طول كشيد و بيشك آخرين سفرم نخواهد بود و سفرهاي طولانيتر ديگري را هم در برنامهام دارم.
از فعاليتهاي محيطزيستيتان گفتيد. اين فعاليتها از چه زماني بخشي از زندگيتان شدند؟
محيطزيست و علاقهمندشدن به مباحث آن يكي از ايستگاههاي زندگيام بود. شايد بسياري از مردم شغل، ازدواج و... را جزو اولويتهاي خود قرار بدهند. من ميگويم كنشگر مدنيشدن، فعاليت اجتماعيداشتن. در واقع بايد بگويم فعاليت در عرصه محيطزيست بزرگترين تغيير در زندگيام بود. در گام اول به فعاليتهاي اجتماعي علاقهمند شدم، آنهم به واسطه دوستيای كه در اينستاگرام با او آشنا شدم. رضا عابديني كه كمپين «يكي هستيم» را داشتند و هنوز هم در اين زمينه فعاليت ميكنند، آنهم با انگيزه ايجاد صلح. آشنايي با ايشان باعث شد متوجه شوم ميتوان در كنار زندگي معمولي، دغدغهاي اجتماعي داشت و در مورد آن صحبت كرد، عدهاي را با خود همراه كرد، به گروهي اميد داد و مشكلات افرادي را حل كرد.. در تورهايي كه ميبردم، كاملا از نزديك ميديدم كه تا چه ميزان اطلاعات مردم در زمينه محيطزيست كم است و همين مسأله باعث كملطفي آنها به محيطزيست ميشود. تصميم گرفتم فعاليتهاي مدنيام در عرصه محيطزيست باشد. مطالعاتم را در زمينه محيطزيست گسترش دادم. در همايشها و كنفرانسها شركت كردم و... از آنجايي كه مشوقم فردي اهل سفر بود و براي صلح جهانگردي هم داشت، دوچرخه، سفر و محيطزيست را در كنار هم قرار دادم. ابتدا با فعاليت در فضاي مجازي از محيطزيست گفتم و سعي كردم اطلاعاتي را به مخاطبانم بدهم. مرحله بعدي جمع دوستان بود بهطوري كه دوستانم سعي ميكردند نكات محيطزيستي را رعايت كنند. در واقع از زماني كه تصميم گرفتم كنشگر اجتماعي شوم، در عرصه محيطزيست فعاليت كردم. در تمام اين دوران در جامعه مخاطبم از آب، هوا، زباله و... صحبت كردم و راهكارهايي را هم ارايه ميدادم، حتي زماني كه تور ميبردم، محيطزيست را فراموش نميكردم و حتي از فوايد عقربها در محيطزيست براي مسافرها صحبت ميكردم كه بيشتر اوقات مورد توجه آنها قرار ميگرفت.
در فعاليتهاي محيطزيستي چه ميزان از ساير كشورها عقب هستيم؟
خيلي خيلي زياد. ديدگاه من ديدگاه يك انسان معمولي است كه وارد فعاليتهاي محيطزيستي شده است. واقعيت تلخ اين است كه كشور ما در زمينه فعاليتهاي مدني بهطور كلي عقب است. در عرصه محيطزيست هم همينطور. علت اين مسأله هم برميگردد به اينكه بيشترين توان اجتماعي كشورمان در حاشيهها صرف ميشود درحالي كه در ساير جوامع شاهديم كه شهروندان اين توان را براي فعاليتي اجتماعي كه همه اقشار يا بخشي از آنها متنفع ميشوند، صرف ميكنند. بهعنوان مثال فردي كه در عرصه هنري فعاليت دارد، كنش اجتماعي در اين زمينه را به عهده ميگيرد يا فردي كه تخصص اقتصادي دارد، در همان زمينه مسئوليتي را به دوش ميكشد تا سايرين در راستاي آن متنفع شوند. البته نبايد از ياد برد كه در اين جوامع فعاليتهاي اجتماعي مورد حمايت دولتها هستند. در ايران فعاليتهاي مدني، معطوف به «انجياو»ها ميشود و از آنجايي كه ما در فرهنگ كار جمعي ضعف داريم، در بيشتر مواقع با حاشيهها و كاستيهايي روبهرو ميشويم كه نبود حمايتها هم به آن اضافه ميشود و در نهايت ما به شكل گسترده اين نوع از فعاليتها را كمتر شاهديم.
با «انجياو»ای هم همكاري داريد؟
در «انجياو»هاي مختلفي فعاليت داشتهام، اما در حال حاضر به شكل انفرادي فعاليت ميكنم و زيرمجموعه هيچ سمني نيستم. واقعيت غير قابل انكار اين است كه بخشي از فعاليتهاي مدني «انجياو»ها در جلسات، مقالهها، تجمعها و... خلاصه ميشود و متاسفانه كار مستمر و طولانيمدت كمتر در اين عرصه به چشم ميخورد.
و داستان شعار بيزباله از کجا آمد؟
در همان ايام تورليدري يكي از چيزهايي كه بيشتر از همه برايم مشهود بود، اين مسأله بود كه مردم هيچ حساسيتي روي زباله و پسماند توليدشان ندارند. از همان برهه بود كه به ذهنم خطور كرد زباله تنها مشكلي است كه وقتي با فردي در مورد آن صحبت ميكنم، نميتواند آن را گردن عامل بيروني بيندازد و نتيجه متوجه خود شخص است. شايد آب خيلي مهمتر بود، شايد كيفيت و آلودگي هوا ارجحتر بود، اما اگر در مورد آنها صحبت ميكردم افراد به دنبال مقصر ميگشتند و از همهچيز ميگفتند به جز سهم خودشان. از زباله گفتم چون مشكلي است كه توسط مردم به شكل خودجوش و خودانگيخته ميتواند حل شود. يك روزه هم ميتواند حل شود، چون اگر همين مردم همان همتي كه در زلزله كرمانشاه داشتند را به كار ببرند و كسي زبالهاي را زمين نريزد و نكاتي را رعايت كند، اين مشكل حل ميشود و نياز به هيچ چيز ديگري ندارد.
از اين شعار و سفر بازخوردي هم داشتيد؟
زماني بازخورد را 20ميليوني كه در اينستاگرام فعال هستند در نظر ميگيريم كه ميتوان گفت بله، اين شعار بازخوردهاي خوبي داشت و توانست تاثيرگذار باشد. درواقع اگر بخواهيم فعالان فضاي مجازي، قشر باسواد و كمي آشنا با مسائل محيط زيستي و... را در نظر بگيريم، بازخورد خوبي داشته است، البته نه از جانب من، بلكه از جانب كل اين چالش. اما واقعيت اين است كه ما 80ميليون جمعيت داريم كه بخشي از آنها آشنايي با اينستاگرام ندارند و دغدغهشان تامين نان شبشان است. نميتوان به اين افراد از زباله گفت چون در چشمهايشان ميتوان خواند كه بيربط با زندگيشان است. از اين قشر نميتوان انتظار بازخورد داشت. اگرچه بايد گفت در مجموع بازخورد خوبي داشت، چون در ميان همان اقشاري كه دغدغه نان شب داشتند هم ميشد ديد كه اين مسأله جذابيت دارد كه فردي براي گفتن از آن، مسافتی طولاني را ركاب ميزند.
از شروع فعاليتهاي محيط زيستي هراس داشتيد؟
در ابتداي راه ترسهايم را داشتم. زماني كه فردي وارد مبحث محيط زيست ميشود، ناخودآگاه ميترسد چون وضعيت محيط زيست ما ترسناك است. اين ترس را داشتم و تمام تلاشم اين بود با آن كنار بيايم ولي زماني كه در اين مسير پيش رفتم چيزي كه من را ترساند اين بود كه موضوع خيلي فراتر از صحبتهايي است كه ميشود. يعني بيشتر از اينكه محيط زيستمان نياز به كمك داشته باشد، مردممان نياز به كار دارند بهطوري كه خارج از توان من يا صدها فرد همانند من است. شايد اگر برنامه جدي از سمت دولت اجرايي شود و طبق آن افراد زيادي در مناطق مختلف به مسأله محيط زيست و فرهنگسازي در اين عرصه بپردازند، ميتوان اميد داشت که در اين مسير كارهايي انجام داد، البته در نهايت با وجود فعاليت مدارس طبيعت شاید بتوان به مهيا شدن چنين شرايطي اميدوار بود. درواقع ما بايد مشكلاتي از اين دست را توسط نسلهاي آينده حل كنيم. يعني كودكاني تربيت كنيم كه 20سال آينده دغدغه محيط زيست داشته باشند، دغدغه هموطن، پرندگان و يوز داشته باشند نه اينكه دغدغه خودشان را داشته باشند. اين خيلي اهميت دارد كه بتوانيم بر يك پتانسيل بالقوه تاثير بگذاريم تا زماني كه بالفعل شد سرمنشأ تغيير باشد.
چگونه با مدارس طبيعت آشنا شديد؟
اگر فردي بخواهد وارد كنشگري محيط زيستي شود، در گام نخست اسامي را حتما خواهد شنيد. يكي از اين اسامي محمد درويش است. فردي است كه علامت سوال را ايجاد ميكند، اينكه ميخواهي در محيط زيست چه كاري انجام بدهي. در همان ابتدا پاي صحبتهاي ايشان نشستم و با مدرسههاي طبيعت آشنا شدم. بعد با عكاس مدارس طبيعت آشنا شدم؛ پويا قليچخانی از راههاي ارتباطي مختلف برايم گفت. سايت ثبتنام دوره تسهيلگر مدارس طبيعت را معرفي كرد؛ مدارس طبيعت معلم ندارد، تسهيلگر دارد. فردي كه رابط ميان بچهها و طبيعت را تسهيل كند. با آقاي وهابزاده آشنا شدم. در دورهها مشاركت داشتم و از همانجا با مدرسه طبيعت گره خوردم. در دوره تسهيلگر مدرسه طبيعت 30-40نفري شركت كرده بودند كه همگي ديد محيط زيستي داشتند، البته بودند افرادي كه ديد اقتصادي داشتند، اما همگي در يك چيز مشترك بودند، اينكه در برههاي اشك به چشمان همه آنها آمد. حسرت دوران كودكي را خوردند يا اگر پدرومادر بودند، حسرت اتفاقات بدي كه در دوره رشد كودكانشان رقم زده بودند را خوردند. نميشود گفت دورهاي آموزشي بود. واقعيت مدارس طبيعت اين است كه تنها به محيط زيست توجه ندارد بلكه هدف اين مدارس انسانسازي است. درواقع هدف اين مدارس اين است كه انساني را تربيت كند كه خوشبخت است نه موفق. افرادي كه خودانگيختهاند و به تنهايي منشأ يادگيري.
به اين فكر كردهايد مدرسه طبيعتي احداث كنيد؟
در مشهد دوره تسهيلگري اين مدارس را گذراندم. در اصفهان مكان مناسب براي احداث اين مدارس را يافتم، چون اين مدارس نيازمند المانهايي همچون متراژ 3000متر، درختان كهنسال، وجود منابع آبي و... است. متاسفانه به دليل خشكسالي اصفهان چاه آبش خشك شد و با رفع اين مشكل حتما اين مدرسه را در اصفهان راهاندازي خواهم كرد. البته اين ايده را هم دارم كه بهعنوان سفير مدارس طبيعت تمام ايران را ركاب بزنم. تعداد اين مدارس در ايران به 80 رسيده است و بيشترين تعداد آن هم به استانهاي شمالي اختصاص دارد.
بچههايي كه بعد از 12سالگي بايد به مدارس عادي بروند دچار مشكل نميشوند؟
احتمالا با مشكلاتي روبهرو خواهند شد. اين بچهها با ساير بچههاي همسنوسال خود متفاوتاند؛ بچههاي عملي، باهوش، توانمندتر. البته اين بچهها آموختهاند خود را چگونه با شرايط تطبيق بدهند. با شرايط خيلي زود كنار ميآيند، البته قرار نيست از 12سالگي به يكباره وارد مدارس عادي شوند. بسياري از خانوادهها در 7سالگي فرزندشان را در مدارس عادي ثبتنام ميكنند و در كنار آن از مدارس طبيعت هم بهره ميبرند.
به نظر شما، نقش مدارس طبيعت در زندگي امروز جامعه شهرنشين چیست؟
در حالحاضر ما با تكفرزندان آپارتماننشيني روبهرو هستيم كه در بيشتر اوقات تكوجهي بزرگ شدهاند. آشنايي خانوادهها با اين مدارس كمك ميكند در آينده ما با جامعهاي پوياتر روبهرو شويم. اگر اين مدارس بتوانند جاي خود را در جامعه بيابند، مانند مهدكودكها به ضرورت بدل ميشوند و در كنار مهدكودكها ميتوانند به داشتن نسلي سالمتر، برانگيختهتر و پوتاتر كمك كنند. در تهران هم چنين مدارسي را شاهديم كه به شكل سيار و ثابت فعاليت ميكنند و همگي موضوع طبيعت دارند و خانوادهها ميتوانند با سرچ در اينترنت با نحوه فعاليت و راههاي ارتباطي آن آشنا شوند. اين مدارس از حيث قيمت هم براي خانوادهها صرفه اقتصادي
دارد.