مهدی بهلولی/آموزگار
پس از بیرون رفتن آمریکا از برجام، این نکته به درستی از زبان برخی کنشگران و اندیشهوران اجتماعی و سیاسی شنیده شد که آنچه هماکنون کشور ما بیش از هر چیزی به آن نیازمند است، همدلی و همراهی میان حاکمیت و مردم است، یعنی در شرایطی که کشور در شرایط تحریمی بیشتری از سوی آمریکا قرار میگیرد شاید بیش از هر چیز، همبستگی ملی باشد که میتواند کارگر بیفتد و از دشواریها و آسیبهای احتمالی تحریمهای تازه، جلوگیری کند. ناگفته پیداست که یک سر این داستان، دولت و در کل حاکمیت است که میتواند با توجه بیشتر به برابری و آزادیهای مدنی، فرهنگی و سیاسی، سپهر چیره بر رفتارهای سیاسی و اجتماعی مردم را با تصمیمهای خود، همسو و همدلانه کند. بیگمان پویایی هرچه بیشتر فضای سیاسی و مدنی، به امید و شادابی بیشتر دامن میزند و ایستادگی در برابر شرایط بد احتمالی را آسانتر میسازد. در این زمینه، به ویژه، شفافسازی هرچه بیشتر اقتصادی و مبارزه با فساد میتواند بسیار کارآمد باشد که البته همه رکنهای حاکمیت در آن نقش دارند.
اما یک سر داستان هم به برخورد مسئولانه خود ما شهروندان برمیگردد. بعید میدانم کسی بتواند ادعا کند که آنچه بر سیاست این کشور رفته و میرود بدون کم و کاستی است. پس مسأله دفاعِ بیچون و چرا از تصمیمهای کلانی نیست که در زمینههای گوناگون، از سوی فرادستان سیاسی کشور گرفته میشود. مسأله به مسئولیتهای شخصی خود ما برمیگردد و اینکه تا چه اندازه نسبت به آینده خود و کشور، احساس مسئولیت میکنیم. از موضوع مصرف آب بگیرید تا خرید دلار که این روزها، تب آن بالا گرفته است. یا اینکه در فضای مجازی، سنجشگرانهتر برخورد کنیم و هر سخنی را زود، باور نکنیم و به صرف اینکه انتقادی است، گسترش ندهیم. گوش سپردن بیچون و چرا به هر جریان سیاسی منتقدی، نشانه دور بودن از اندیشه سنجشگر است و نه نشانه روشنفکری.
در گستره جامعه مدنی نیز، باید حسابشده و سنجیدهتر سخن گفت و رفتار کرد. کنشگر مدنی، قهرمان نیست و هزینه دادن را اصل نمیداند. جامعه مدنی باید از قهرمانبازی، خودنمایی و ایدئولوژیکاندیشی، هرچه بیشتر دور شود. گاهی ترسیدن از نترسیدن سختتر است؛ برای ترسیدن گاهی باید پا بر پرستیژ و جایگاه خود گذاشت. اصولا احساس مسئولیت با خود احتیاط به همراه دارد. رانندهای که به سرنوشت خود و دیگران میاندیشد، درستتر رانندگی میکند تا کسی که گمان میکند رانندگی خوب، تنها در گاز دادن خلاصه میشود و اگر همیشه با تمام سرعت براند در چشم مسافران و دیگران، رانندهای کاربلد و نترس جلوه میکند. لجاجت، با ایستادگی فرق دارد؛ لجاجت، کاری است احساسی، نیندیشیده و بچگانه، ایستادگی اما کنشی است خردمندانه، هدفمند و آگاهانه. کنشگر و نهاد مدنی نباید لجاجت را با ایستادگی اشتباه بگیرد. خوب یا بد، در سیاست این کشور، حساسیتهایی شکل گرفته است که چه بسا خیلی از آنها، از دید یک شهروند و کسی که در نهادی مدنی مشغول تلاش است، اضافی و تحمیلی باشد، اما بیتوجهی به آنها میتواند بر جو امنیتی چیره بر کنشهای مدنی بیفزاید. فکر میکنم بخشی از مسأله به همان «بنشین» و «بتمرگ» هم برگردد و گفتمانی که برای انجام کنش مدنی و سیاسیمان برمیگزینیم. یک نکته دیگر هم درباره مسئولیت ذهنی انسانهاست که به گفته مقصود فراستخواه به نقل از لیندا زگزبسکی، نویسنده کتاب فضایل ذهن «فرد، مسئولیت ذهنی خود را کنار میگذارد وقتی پیچیدگی و غموض را نمیپذیرد.»