| طرح نو| یک سوال ساده را از مردم این شهر میپرسیم. از هر کسی که سر راهمان قرار بگیرد. پیر و جوان هم تفاوت چندانی ندارد. قرار است تنها به یک سوال ما پاسخ بدهند. اینکه اگر 500 هزار تومان داشتند و قرار بود این مبلغ را در کار خیر صرف کنند، آن را در چه کار خیری هزینه میکردند؟ اصلا به«انجیاو» و نهادها اعتماد میکردند یا سعی میکردند خودشان شخصا یک فرد نیازمند را پیدا کنند و این پول را به دستش برسانند. جوابهایی که میگیریم هر کدام در نوع خود جالب است. فارغ از شوخیهایی که کم هم نیست و به ما پاسخ میدهد که 500 هزار تومان را برای خودمان نگه میداشتیم چون از همه نیازمندتریم، به جوابهایی میرسیم که بعضی، از بیاعتمادی مردم به نهادها حکایت دارد و برخی دیگر گرفتاریهای آنها را نشان میدهد که اجازه نمیدهد به صورت شخصی نیازمندان را شناسایی کنند و ترجیح میدهند به ارگان دولتی کمک کنند. حالا اگر شما این گزارش را میخوانید بد نیست به این موضوع فکر کنید که اگر 500 هزار تومان داشتید آن را در چه مسیر خیری و چگونه خرج میکردید. خدا را چه دیدید شاید همین روزها قرار شد پولی را صرف امور خیر کنید. به دلیل جوابهای متنوع و گسترده، بخشی از نظرات مردم را در این گزارش آوردهایم؛
یک دختر جوان اولین کسی است که به سوال ما پاسخ میدهد. در همان ابتدا هم میگوید که قبلا روی این موضوع فکر کرده و همیشه دغدغه انجام کار خیر را در زندگی داشته است. او میگوید: «بدون شک 500 هزار تومان را برای انجام یک کار خیر فرهنگی هزینه میکردم و حتما هم آن را به یک «انجیاو» خصوصی میسپردم تا در این کار صرف کند. برای هرکدام از انتخابهایم هم دلیل مشخصی دارم. به ارگان دولتی کمک نمیکردم چون معتقدم آنها به اندازه کافی بودجه برای وظایفی که برعهدهشان است، دارند و میتوانند با همین بودجه کارهای عامالمنفعه زیادی انجام دهند. بهصورت شخصی هم دنبال نیازمند نمیگشتم چون اصولا این کار زمان زیادی میبرد و فرصت چندانی برای این کار ندارم. اما اینکه چرا کار فرهنگی را انتخاب میکردم به این دلیل است که فکر میکنم در این زمینه کارهای خیرخواهانه زیادی انجام نمیشود. اکثر کمکها به رفع نیازهای مالی ختم میشود یا صرف هزینههای درمان میشود. فرهنگ همیشه مهجور مانده در صورتیکه معتقدم اگر فرهنگ درست شود و ما بتوانیم برای ارتقا فرهنگ در کشورمان کاری کنیم میتوانیم حتی اقتصاد را هم سامان ببخشیم.
«هیچ چیز به اندازه داشتن سلامتی در این دنیا ارزش ندارد. به نظر من هر کاری برای مریضها انجام دهیم و سهمی در کمکردن هزینههای درمانشان داشته باشیم کم است. به همین دلیل 500 هزار تومان را به بیماران میدادم.» این جملهها را یکی از کارگران مترو میگوید. در همان ابتدا هم جواب سوال ما را میدهد و شوخیهای رایج مردم را ندارد که خودش نیازمند به این پول است. مادرم به خاطر دیالیز مرد. پول را کمک میکردم به یک بیمار کلیوی. البته سرطان بدتر است. شنیدم هرکدام از آمپولهایشان 2میلیون هزینه دارد. هر چقدر هم به بیمارها کمک کنیم کم است. وقتی آدم میشنود یک جوانی مثل مرتضی پاشایی از سرطان میمیرد، فکر میکند این آدمها علاوهبر درد چقدر هم درگیر خرج و مخارج درمان هستند. حالا بعضیها مثل ناصر حجازی و مرتضی پاشایی وضع خوبی دارند، اما آنها که ندارند چی؟ باید به آنها کمک کرد.
یک شهروند بازنشسته حرفهایش را با گلایه از گرانی و مشکلات اقتصادی آغاز میکند، اینکه آنقدر زندگی خرج و برج دارد که فکر نمیکند روزی، 500 هزار تومان پول اضافه داشته باشد که بخواهد به کسی کمک کند. برای همین با مکث جواب ما را میدهد و درنهایت خاطرهای تعریف میکند: «یادم است وقتی زلزله بم اتفاق افتاد نهادهای زیادی کمکهای مالی جمع میکردند که به دست مردم زلزلهزده برسانند. همان زمان داستانهای زیادی نقل میشد که خیلی از این نهادها سوءاستفاده کردند و کمکها را به دست مردم نرساندند و بعدا در بازار آزاد فروختند یا پولها را به جیب زدند. همانجا بیاعتمادیها کمکم شکل گرفت. همان زمان پولی که قرار بود کمک کنم را واریز کردم به حساب هلال احمر. پولی که کمک کردم زیاد نبود اما با خودم فکر کردم، هلال احمریها همیشه در این جور مواقع بیشتر و پر رنگتر از ارگانهای دیگر حضور دارند و پول را حتما به دست آدمهای نیازمند میرسانند. الان هم اگر قرار باشد پولی را کمک کنم که برای حوادث طبیعی باشد حتما به هلالاحمر اعتماد میکنم در غیر این صورت سعی میکنم خودم یک نیازمند را که در خرج زندگیاش مانده شناسایی کنم و به او کمک کنم.» پسر جوانی هم در ادامه میگوید: «همیشه دوست داشتم اگر موقعیتی برای کمک کردن داشته باشم خرج تحصیل یک بچه را برعهده بگیرم. البته با 500 هزار تومان نمیتوان این کار را انجام داد. اما اگر موقعیتی پیش میآمد قطعا خودم یک نفر را انتخاب هر ماه برای تحصیلش پول واریز میکردم. با این کار خیالم راحتتر است. به «انجیاو»ها اعتماد ندارم. البته خیلی از «انجیاو»ها امروز درست کار میکنند و واقعا هم کارهای خوبی انجام میدهند اما من فکر میکنم کار خیر اگر بهطور شخصی انجام شود هم لذت بیشتری دارد هم خیال آدم راحتتر است. جوابها به همینجا البته ختم نمیشود. خیلیها به سوال ما پاسخ میدهند که در یک جمعبندی کلی نشان میدهد دغدغه مردم برای انجام کار خیر، کمک به بیماران و بعد هم برطرف کردن مشکلات معیشتی آنهاست. انجمنهایی را برای این کار انتخاب میکنند که سابقه طولانی در انجام کار خیر داشته باشند. اعتمادها به راحتی شکل نمیگیرد و بدبینیهایی به چند نهاد دولتی که در این زمینه فعالیت میکنند، وجود دارد. خیلی از افراد جوان گرفتار هستند و فرصت نمیکنند تا به صورت مداوم با نهادهای مدنی و خیریهها همکاری داشته باشند اما عقیده راسخ دارند که کمک کردن نباید تنها در مادیات خلاصه شود و کارهای مهمتر و بزرگتری هم میتوان در حق نیازمندان کرد. در عوض افراد سالمند و بهخصوص بازنشسته علاقه دارند تا در این فعالیتها شرکت کنند اما به درستی نمیدانند از چه طریقی اقدام کنند و درنهایت اینکه بیشتر آدمهایی که شاید تنها 5 دقیقه با ما حرف میزنند، معتقدند آدمها در این دوره خاص بیشتر از هر زمان دیگری به کمک نیاز دارند چرا که مشکلات در هر زمینهای از سلامت و درمان گرفته تا فرهنگ و اقتصاد به مردم فشار وارد کرده و نیاز است تا هر کس که توانایی دارد از نیازمندان دستگیری کند.