حامد داراب
مطالعه «تاول» اولین رمان مهدی افروزمنش که اینروزها به همت نشر «چشمه» در پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفته است، قبل از هر چیز ذهن نگارنده را به دو نکته معطوف کرده است؛ نکاتی که هردوی آنها از نگاه تحقیقی، مخاطب را به برخی آثار اونوره دوبالزاک بازمیگرداند که البته اصولا به رویکردی تطبیقی منجر نمیشود.
به عبارتی بهتر، آنچه از تجربه تحقیقی آثار بالزاک بهدست میآید، توانایی نقد و چندوچون درخصوص آثاری که برخی مولفههای آن، مخاطب را به رویکردهای بالزاکی رهنمون میسازد را ایجاد میکند. به شکل نمونه بالزاک بهتر از هر نویسنده دیگری در روزگار خودش، جبری را نشان میداد که طی آن یک نویسنده به ناچار باید برای گفتن مطلبی، مطالب دیگری را بنویسد. موضوعی که گویی «تاول» نیز به شیوه آن پیش رفته است و برای شرح درونمایه و موضوع اصلی خود، بیشترین صفحات را به روایت داستانهای موازی که مقدمهای برای هدف اصلی هستند، اختصاص داده. افروزمنش، برای روایت یک وضع اصلی، به جبر، آدمها و شخصیتها و حتی قصههایی را به کتابش اضافه کرده است.
در نگاه دوم اما فضای اجتماعی و زیستی شخصیتهای «تاول» مخاطب را بار دیگر به فضای رمانهایی از بالزاک همچون «دهقانان» بازمیگرداند؛ نه آنکه فضای «تاول» قابل قیاسی حتی استقرایی با فضای «دهقانان» باشد که بیتردید این تطبیق، خارج از عقلانیت و نقد منصفانه است، اما میتوان ادعا کرد که در برخی مولفهها مانند به تصویر کشیدن «فرهنگ گروهی از مردم فقرزده» در یک «کلانشهر» همسوییهایی را با رمانی همچون «دهقانان» میتوان یافت.
بالزاک در «دهقانان» به هیچوجه قصد انتقاد از ایدئولوژی بورژوازی و تاثیرات آن بر مردم فرودست را نداشته است، بلکه میخواسته نشان دهد که دهقانان موروان، خطری برای نظم اجتماعی شهر به حساب میآیند و دقیقا با همین نگاه میتوان نوشت که نام «تاول»، سابقه اجتماعینویسی نویسنده آن در مقام یک روزنامهنگار و آنچه باید روایتهایی در محور «نقد آگاهانه وضعیت» در «محله فلاح» بخوانیمشان، با نکتهای که از «دهقانان» بالزاک اشاره شد، همسازی دارد.
کتاب پر واضح، در بخشهایی به نقل «روایت ترکیبی» و «تضاد طبقاتی» مینشیند و دستآخر، بیآنکه قهرمانی را برای بچههای «محله فلاح» ترسیم کند، به «اجرا»ای میرسد از «چرک» و «خون» و «عفونت» که بخشی از رگهای شهر را محاصره کرده است.
با این همه و با نیمنگاهی به آنچه تا اکنون نوشتم، میتوان مدعی بود که «تاولِ» افروزمنش، با «جعفر»، با «اصغر آقا»، با «جنابسرهنگ آرنولد شوارتزینگر»، با «حسن جیگرکی»، «قاسم سلمونی»، «یوسف آتاری» و بسیاری شخصیتهای دیگر که «آنها را نوشته» و با اصطلاحاتی که اگرچه برای منطقه و محلهای خاص است اما در دل گفتمان مردم اغلب نقاط شهر و حتی «بالای شهر» هم مرسوم است، همچون «کرهکردن» یا «چتزدن»، رمانش را به الگو و بستری برای «تحلیل طبقاتی» و «دیالکتیک ادبی» بدل کرده است. از این منظر بررسی «تاول» را باید با مباحث شناختی همین دو مورد پیگرفت، مباحثی که بیشتر از آنکه به جنبهها ادبی اثر توجه داشته باشند، رویکردهای آسیبشناختی و درونمایه تحلیلی داستان را موردنظر قرار میدهند.
در این راستا باید اشاره کرد، عدم شخصیتپردازی، به مفهومی که ما از شخصیــتپــردازی در رمـان ســراغ داریـم؛ گذشتـــن هیــجانزده از برخی فضاها و داستانکهای متصل در ساختار رمان، برجسته نشان دادن خردهفرهنگمحلهای، نمایش دگردیسی و تطبیق خردهفرهنگهای پایینشهری با کلان روایتهای بالای شهری و بسیاری از مسالههای شناختی اجتماعی که در لایههای پنهاندارنده «تاول» موجود است، اگرچه در کنار برخی مولفههای داستانی که خوب ارایه شدهاند، مانند فضاسازی، روایت، تصویرپردازی، حسآمیزی و... آمده است، اما برجستهتر و همچون یک ابژکتیو در گستره کلمهها قرار گرفته. تا آنجا که باید بیرحمانه صادق بود و نوشت، اثر را به نوعی «گزارش اجتماعی» تبدیل کرده است.
با این همه نوشتن به شکلی دقیق و ظریف با رویکرد موردنظر درباره رمان «تاول» حتما زمان و گسترهای فراخ را میطلبد که در مجال این نوشته نمیگنجد؛ تحلیلی که بهزودی با توجه به مولفههایی که از رمان برشمردم، در سرفصلهایی همچون مسأله «قشربندی اجتماعی»، «دگرگونی اجتماعی»، «جامعهشناختی فقر»، «آسیبشناسی ادبیات خردهفرهنگی» و مصائبی از این دست مورد تحقیق قرار خواهد گرفت و در مکتوبهای دیگر ارایه خواهد شد.
به هر روی در پایان این نگاه روشمحور به «تاول» باید اشاره کرد؛ هرچند مسأله فقر و نابرابریهای اجتماعی که محور اساسی «تاول» از دیدگاه نقد جامعهمحور است، ریشهها، پیامدها و ارتباطهایی با سایر پدیدههای اجتماعی دارد که البته از دغدغههای دیرینه بشری است، اما «تاول» با روایتهای نابهنگام گذشته و حال آدمهایش که با اولشخص ارایه شدهاند، مفهوم طبقه اجتماعی و تحلیل طبقاتی در تبیین ریشهها، فقر و نابرابریهای اجتماعی را بهدرستی، پدیدهای معاصر دریافته، پدیدهای که افروزمنش در همه ادوات روایی- داستانی خود آن را وارد کرده و از آن به نفع «خط مشترک کلی رمانش» سود جسته است.